فرهاد مهراد، از تجارت با «الهی قمشهای» تا همنشینی با «شفیعی کدکنی»
خراسان/ تا کلاس يازدهم رشته طبيعي بيشتر درس نخواند. به جايش هر آن چه از ادبيات گير ميآورد، ميخواند. عاشق نوازندگي بود اما خيلي اتفاقي خواننده شد. نتخواني و سلفژ بلد نبود اما گوش و هوشي قوي داشت و همه نتها و ملوديها را به ذهن ميسپرد. عاشقِ گل و گياه و رسيدگي به آنها بود و از شلوغي و بينظمي بدش ميآمد. او عاشقِ زندگي بود و عاشق هم ماند. فرهاد مهراد، آقايِ خاصِ خوانندگي در بيست و نهمين روز فصل زمستان سال 1322 در تهران متولد شد. به همين مناسبت، در ادامه چند برش از زندگي و فعاليت هنري او را ميخوانيد. سازي که مادر شکست فرهاد با شنيدن صداي سازِ برادرِ بزرگ تر که با دوستانش تمرين ميکرد، به موسيقي علاقهمند شد. اين علاقه در رفتوآمد با بچه محلهاي ارمنياش که در خانه ساز داشتند، بيشتر هم شد. بالاخره برايش يک ويلونسل خريدند و فرهاد ساعتها مينشست و مينواخت. اما يک روز مادر عصبانيتش را بر سرِ سازِ کوچک ترين عضو خانواده خالي کرد و آن را شکست. البته اين باعث نشد فرهاد از موسيقي و به خاطر سپردنِ نتها دست بکشد. او عاشق موسيقي کلاسيک جهان بود و بعدها که بزرگ تر شد، ملوديِ بسياري از آن آهنگهاي خارجي را در گروهي که با سه نفر از دوستان ارمنياش به نام «چهار بچه جن» راه انداختند، نواخت. در يکي از همين اجراها با نيامدنِ خواننده گروه، فرهاد براي اولين بار خواند و مسيرِ زندگي هنرياش تغيير کرد. از اين به بعد فرهاد در کنار نوازندگي يک خواننده صاحب سبک هم بود و خيلي از ترانههاي موسيقي غربي را بازخواني کرد. با اينا زمستونو سر ميکنم از فرهاد مهراد قطعات خاطرهانگيز بسياري را در ياد داريم. روزهاي ولادت پيامبر اکرم(ص) و عيد مبعث، قطعه «وحدت» را که به «والا پيامدار» مشهور است، زياد ميشنويم يا دمِ عيد که ميشود، با شنيدن «بوي عيدي، بوي توپ» از تلويزيون قند در دلمان آب ميشود. فرهاد گزيده کار ميکرد و هر شعري را نميخواند. او حتي وقتي بر سر مزار فريدون رهنما، شاعر ايراني حاضر ميشود از شعرِ «کتيبه» اين شاعر که روي سنگ قبرش حک شده است، خوشش ميآيد و آن را ميخواند و در آلبوم «برف» جاي ميدهد. فرهاد اعتقاد داشت بايد با شعر و مضمون آن ارتباط برقرار کند تا بتواند آن را اجرا کند. از ديگر قطعههاي فارسي مشهور فرهاد ميتوان به «مرد تنها»، «جمعه»، «کوچ بنفشهها»، «تو را دوست دارم» و «شبانه» اشاره کرد. تجارت و معاشرت با اهل ادب شايد باورتان نشود که فرهاد مهراد با حسين الهي قمشهاي، نويسنده، مترجم و مفسر برجسته معاصر دوستي و همنشيني داشته است. در کتاب «چون بوي تلخِ خوش کندر» که معتبرترين زندگي نامه اين خواننده است، آمده او در دورهاي پاي صحبتهاي الهي قمشهاي در جلسهها مينشسته و بعدها اين رفتوآمد به دوستي منجر شده است. جالب اين که اين دو يک بار تصميم به تجارت و خريد و فروش کالا ميگيرند و همان بار اول ضرر ميکنند و از خير تجارت ميگذرند! گفتيم فرهاد عاشق ادبيات بود و همين علاقه او را به خانه شاعري مثل احمد شاملو کشاند تا از او براي خواندن قطعه «شبانه» اجازه بگيرد. شاملو هم موافقت کرد و حتي حاضر به دريافت پول نشد. فرهاد همچنين براي خواندن شعر «کوچ بنفشهها» به خانه استاد شفيعي کدکني رفت و ديداري که قرار بود کوتاه باشد، يک روز به طول انجاميد.