ویرجینیا وولف؛ زنی با نبوغ و جنون
ايسنا/ فرمهاي ادبي خلاقانه، نثر پيچيده اما هنرمندانه و به قولي صدايي بيهمتا، سبب شده تا عدهاي ويرجينيا وولف را همپاي جيمز جويس و مارسل پروست بدانند. اغلب او را با «خانم دالووي»، «امواج»، «به سوي فانوس دريايي» و «اورلاندو» ميشناسند، اگرچه «سفر به بيرون»، «شب و روز» و «اتاق جيکوب» نيز از ديگر رمانهاي اين نويسنده انگليسي است. ويرجينيا وولف پيش از آنکه در سن ۵۹سالگي (۲۸ مارس ۱۹۴۱) به زندگي خود پايان دهد، در ۲۱ دسامبر ۱۹۰۴ اولين مقاله خود را درباره موزه برونته با عنوان «Haworth, November ۱۹۰۴»، در روزنامه «گاردين» و پس از آن چند مقاله ديگر نيز منتشر کرد. او عنوان منتقد و ناشر را نيز از خود بر جاي گذاشته است. امروز مصادف با ۲۵ ژانويه (پنجم بهمنماه ۹۸) صد و سي و هشتمين سالروز تولد ويرجينيا وولف است. گويا ويرجينيا وولف پرت و پلا مينويسد! مهدي غبرايي، مترجم «موجها» در شب «ويرجينيا وولف» درباره اين نويسنده گفته است: صحبت کردن از ويرجينيا وولف کاري است سهل و ممتنع. سهل از اين رو که منابع مورد نظر دربارهاش به وفور يافت ميشود و حتي در زبان فارسي نيز چند اثر مستقل از او به چاپ رسيده است. اما ممتنع از اين بابت که در ميان اقيانوسي از نقد و نظر و اطلاعات گم ميشويد و مجال براي بررسي حتي يکصدمشان کاري است بس دشوار و وقتگير. همينقدر بگويم که او را يکي از برجستهترين و شاخصترين نويسندگان نيمه اول قرن بيستم و همپاي جويس و پروست ميدانند و با احترام فراوان از او و آثارش ياد ميکنند. در تاريخ ادبيات شايد در هر سده يکي دو تن نظير او پيدا شوند، زيرا از نبوغ و جنوني برخوردار بود که نزد کمتر کسي يافت ميشود. به همين دليل و به علت آسيبهاي رواني و جسمي که ديده بود، چند بار دست به خودکشي زد و عاقبت در ۱۹۴۱ در بحبوحه جنگ دوم جهاني موفق شد و به ۵۹ سال عمر پربار خود خاتمه داد. او افزود: از ميان رمانها سه رمان اول و رمان آخرش به زبان فارسي ترجمه نشده است. اما ترجمههاي موجود يا به درستي حق نويسنده را ادا نکردهاند، يا مثل دو رمان «خيزابها» و «خانم دالووي» متأسفانه ـ با وجود اندک نقاط قوت ـ الکن و گاه نامفهومند و تصور نادرستي از ويرجينيا وولف به خواننده ميدهند که گويا پرت و پلا مينويسد، يا دست کم خون و جان در آن نيست. به طوري که کمتر کسي را سراغ دارم که توانسته باشد اين دو ترجمه را تا به آخر بخواند. امروز از ديروز خوشبختترم ويرجينيا وولف در سوم ژانويه ۱۸۹۷، جمعآوري دفترچه خاطرات خود را آغاز کرده است، حدودا ۱۰۰ سال بعد (در سال ۱۹۹۰) اين دفترچه خاطرات سرانجام با نام «Apprentice Passionate: The Early Journals ۱۸۹۷-۱۹۰۹» چاپ شد. در ادامه بخشي از اين کتاب که در آن ويرجينيا وولف ايده داستان «اتاق جاکوب» را توضيح داده است، ميآيد: ديروز سالگرد تولدم بود. در واقع من ۳۸ سال دارم. خوب بيترديد از ۲۸سالگيام بسيار خوشبختترم و امروز از ديروز خوشبختترم، چون امروز بعدازظهر به ايدهاي درباره يک شکل تازه براي يک داستان تازه رسيدم. فرض کن هر چيز از دل چيز ديگري بيرون بيايد، اما نه در ۱۰ صفحه که در ۲۰۰ صفحه يا همين حدود. آيا اين شکل، آن سبک و نَرمايي را که ميخواهم به اثر ميدهد؟ فشردهتر، اما با حفظ شکل و سرعت، که همهچيز را، همهچيز را دربربگيرد؟ اما نميدانم تا چه حد خواهد توانست دل آدمها را دربر بگيرد، آيا آنقدر تسلط بر گفتوگوها خواهم داشت که دل آدمها را در آنها مبتلا کنم؟ چون تصور ميکنم که شيوه کارم اين بار به کلي متفاوت خواهد بود: بدون چوببست، بهندرت آجري را ميبينم؛ همهچيز گرگ و ميش است، جز احساس، شور، طنز؛ همهچيز بهروشني آتشي در مه. بنابراين جاي زيادي براي يک نوع گسيختگي، نوعي گام برداشتن سبک، به ميل خودم، خواهم يافت. آيا به اندازه کافي بر همهچيز مسلط هستم؟ مضمون هنوز برايم نامشخص است، اما امکانات عظيمي را در اين شکل، که دو هفته پيش کمابيش از سر تصادف به آن رسيدم، ميبينم. من اين دلخوشي را دارم که حالا در کارم آنقدر مهارت يافتهام که ميتوانم جاذبههاي متنوعي را ارائه کنم. به هر حال هنوز بايد کورمال کورمال پيش بروم و تجربه کنم، اما امروز بعدازظهر يک آن پرتو نور را ديدم. بايد در اين شيوه براي من راهي وجود داشته باشد. «يادداشتهاي روزانه ويرجينيا وولف» را خجسته کيهان ترجمه کرده و توسط نشر قطره منتشر شده است. عليرغم ستيز دروني با خودش بسيار شجاع بود علي دهباشي در کتاب «شناختنامه ويرجينيا وولف» که توسط نشر نگاه منتشر شده است، نوشته: ويرجينيا وولف عليرغم ستيز دروني با خودش بسيار شجاع بود. اين شجاعت در جاي جاي زندگياش ديده ميشود. زماني که براي آثارش ناشر پيدا نميشد تصميم گرفت و با همسرش لئونارد در بهار ۱۹۱۷ انتشارات هوگارد پرس را بنياد گذاشت تا بتواند آنچه را دلش ميخواست بنويسد و نه آنچه که ناشران از او ميخواستند. و در جايي خطاب به دوستي مينويسد: اگر ميخواهي پيشرفتي در هنر داشته باشي، در کنج اتاقت گريه نکن، راههاي به وجود آوردن آثار خودت را بيافرين. آرنو کترين رماننويس معاصر پس از بررسي زندگي وولف چنين اظهارنظر ميکند: او در زندگياش فقط ميتواند يک هدف داشته باشد: عطش سيرابناپذير نوشتن يا زايل شدن. به اين دليل که نوشتن است که او را زنده نگه ميدارد. و اين زندگي از طريق نوشتن به او اجازه حيات ميدهد.