از فردوسيِ زنستیز تا فردوسيِ نکتهبین!
ايسنا/ در ميان خيل عظيم اخبار و مطالب کرونايي که روزانه دست به دست گرديده و هر کدام به نوعي در جهت آگاهي و خودمراقبتي نشر داده ميشود، امروز ۲۵ اسفند ماه، به بهانهي پايان سرايش شاهنامهي فردوسي، به مبحثي ميپردازيم که خواندن آن خالي از لطف نبوده و حتي در ميانهي گرد و غباري که کرونا به پا کرده حال و هواي تازه و دلچسبي به ما ميبخشد. «مهتا بذرافکن»، شاهنامهپژوه، مؤلف کتاب جامعهشناسي شاهنامهي فردوسي و داراي دکتراي جامعهشناسي است که در گفتوگويي کتاب ارزشمند و گرانبهاي شاهنامه را مختصراً از ابعاد جامعهشناختي -از چگونگي تشابه و تطابق شاهنامه با عصر کنوني تا صحت زنستيزي فردوسي- مورد بررسي و تحليل قرار ميدهد. کتاب شاهنامه اثر حکيم ابوالقاسم فردوسي، از بزرگترين حماسههاي جهان، مهمترين نامه انديشه سياسي ايران شهري در دوره اسلامي، شاهکار حماسي زبان فارسي، حماسه ملي و بزرگترين سند هويت ايرانيان است که به تنهايي توانسته بار سنگين زنده نگه داشتن نام و نشان ايراني و دميدن روح مردانگي و جوانمردي و شهامت در مردم اين مرز و بوم را بر دوش بکشد... چه شاهنامه را خوانده باشيد و چه نخوانده باشيد، اين گفتوگو براي شما است. *اهميت عمدهي کار فردوسي در کجاست؟ اگر بخواهيم اهميت کار فردوسي را درک کنيم، بايد به تاريخ بازگشته و شاهنامه را در يک بستر تاريخي مورد بررسي قرار دهيم؛ چرا که فردوسي زماني سرودن شاهنامه را آغاز کرد که اسلام در ايران گسترش يافته و زبان و فرهنگ عربي به طور رسمي در محافل جريان داشت و اگر فردوسي شروع به سرايش شاهنامه نميکرد، چه بسا ما اکنون عرب زبان بوديم. ما کشورهاي زيادي را ميبينيم که با ورود لشکريان اسلام، دچار تحول زباني و فرهنگي شده و زبان رسميشان به عربي تغيير پيدا کرد؛ کشورهايي مانند مصر که با وجود اينکه خودشان تمدني چند هزار ساله بودند اما زبانشان به عربي تبديل شد. مورد مهم ديگري که در شاهنامه وجود دارد اين که فردوسي تمام شاهنامه را با استفاده از واژههاي فارسي نگاشته و زبان فارسي را از نفوذ زبان عربي حفظ و ساختارهاي آن را براي ما به ميراث گذاشته است؛ در واقع، زبان فارسي امروز ما که البته از تهاجم هم دور نمانده، همين زباني که اينک با آن سخن ميگوييم، زباني است که فردوسي براي ما به يادگار گذاشته که بايد گفت بخش بزرگي از فرهنگ و ادب فارسي را مديون شاهنامهي فردوسي هستيم. بدون شک، شاهنامه کتابي است که تمام کلمات آن فارسي بوده و درست و به جا به کار گرفته و ادا شده است و اگر ما بخواهيم چگونه فارسي سخن گفتن را ياد بگيريم، قطعاً بايد به شاهنامه بازگرديم. در حقيقت، فردوسي زبان فارسي را در قالب شعر و ادب و فرهنگ فارسي زنده و پويا کرد؛ چنانچه اگر شما شاهنامه را تورق کرده و حتي نخواهيد آن را عميق بخوانيد، ميبينيد که فردوسي در جاي جاي شاهنامه از روزها و مناسبات ايراني همچون نوروز و جشنهاي مختلفي که ايرانيان برگزار کرده و در فرهنگ باستاني ايران جريان داشته، صحبت کرده و از اين طريق نيز باز فرهنگ ايران را که به محاق رفته بود، احيا ميکند. غير از اين، لحن حماسي شاهنامه به نوعي براي ايرانيان يک سند افتخار و شرف محسوب شده و موجب زنده نگاه داشتن شور و شوق دفاع از ايران در دل آنان گشته است. *شاهنامه در وهلهي اول، يک منبع ادبي محسوب ميشود يا منبعي تاريخي؟ شاهنامه آن قدر بزرگ، عميق و وسيع است که نميشود براي آن "يا" به کار برد؛ شاهنامه هم تاريخي، هم ادبي و هم جامعهشناسي است، بنابراين بهتر است ما به جاي يا، "هم" به کار ببريم؛ چراکه شاهنامه به زيباترين شکل ممکن، خرد نياکانمان را براي ما تصويرسازي کرده، زبان فارسي ما را زنده نگاه داشته و در نگاهي ديگر، اسطورههاي فارسي را نيز به تاريخ کهن ما متصل مينمايد. پس، شاهنامه هم تاريخي، هم ادبي و هم زبانشناسي است و کاربرد جامعهشناسي نيز دارد و نميشود گفت شاهنامه يا اين و يا آن است و بسيار بزرگتر و عميقتر از آن است که بتوان يک برچسب روي آن زد. *راز جذابيت شاهنامه در مقايسه با ديگر آثار شعراي ماندگاري همچون سعدي و حافظ براي جامعهشناسان و سياستمداران در چيست؟ همانگونه که گفتم، شاهنامه صرفاً يک کتاب جذاب ادبي يا تک بعدي نيست که مثلاً فقط به اخلاق يا نصايح پرداخته باشد، بلکه اين کتاب ميراث کهن ايرانيان، آداب و رسوم و فرهنگ، زبان، جنگها و اجتماعيات را در خودش دارد و ممکن است هر کس بر حسب علاقه و از زاويهي ديد خود به شاهنامه بپردازد. از آنجايي که مضمون شاهنامه دربارهي شکلگيري جامعه بوده و روند تکامل اجتماعي -از زماني که انسان هبوط کرده و وارد يک زندگي اجتماعي ميگردد تا زماني که به تکامل نسبي رسيده و نهادها به وجود ميآيند و تفکيک و تمايز نهادي شکل ميگيرد- را بررسي ميکند که همهي اين مسائل در شاهنامه قابل رديابي است؛ مسائلي که شالودهي علوم اجتماعي بر آن بنيان شده است. به عبارت ديگر، اگر خط داستاني و روايت شاهنامه را با کتابهاي جامعهشناسي که شکلگيري زندگي اجتماعي را توضيح ميدهند تطابق دهيم، درمي يابيم که اين خط داستاني بسيار زيبا و مرحله به مرحله به صورت فرآيندي طي شده و به جايي ميرسد که جوامع بشري و ساختارها کاملاً شکل گرفته و نهادها مستحکم شدهاند که ما در کتاب حافظ يا سعدي چنين چيزي را نميبينيم. *با اين تفاسير، چه مضامين اجتماعي و سياسي در شاهنامه وجود دارند که با عصر کنوني منطبق گرديده است و تحليل اين تشابهات، چگونه ميتواند راهنماي راه ما باشد؟ مفاهيم عميقي مثل تقسيم کار اجتماعي، انواع خانواده، ازدواجهاي سياسي، صلح، جنگ و بسياري از مضامين سياسي و اجتماعي که ما در دنياي امروز و در جامعهشناسي مدرن ميبينيم، در شاهنامه نيز وجود دارد که من در کتاب جامعهشناسي شاهنامهي فردوسي به آنها پرداخته و مضاميني را که با مفاهيم امروزي جامعه شناسي منطبق است را استخراج کردهام. شاهنامه کتابي فراتر از يک کتاب شعر است و فردوسي هزار سال پيش و قبل از اينکه ما علمي به نام جامعهشناسي داشته باشيم، با ريزبيني و نکته سنجي اين مفاهيم را تصويرسازي کرده و به آنها پرداخته است؛ اگر چه اسم آنها را مثلاً تقسيم کار اجتماعي نگذاشته اما دقيقاً اين اتفاق در شاهنامه رخ داده و ما در بخش اول شاهنامه که بخش اسطورهاي است، با مفاهيم و مضاميني چون تفکيک و تمايز نهادها، مفاهيم سياسي حکمراني، مشورت، شورا، مذاکره، جنگ، صلح، انواع صور خانوادهها، شکلگيري جنبشهاي اجتماعي و به ثمر رسيدن و ائتلاف آنها (که به دقيقترين شکل ممکن بيان شده) را ميبينيم. براي مثال، زماني که فردوسي در مورد کاوه سخن ميگويد، گويي يک جنبش اجتماعي را براي ما بازنمايي ميکند و اين بسيار شگفتانگيز است؛ چرا که آن زمان اصلاً علم جامعهشناسي وجود نداشته و فردوسي با دانش و خرد خودش، درست مثل يک نظريهپرداز اجتماعي همان طور دقيق و گام به گام به اين مسائل پرداخته است و اين فرآيندي بودن تکامل جوامع انساني چيزي است که از زمان پادشاهي کيومرث شروع شده و تا هنگام پديداري يک جنبش اجتماعي در زمان ضحاک ادامه پيدا کرده است. اين به ما مينماياند جامعهاي که در آن جنبش و انقلاب رخ ميدهد، يک جامعهي مترقي به شمار ميرود و اين موارد در تمام بخشهاي اين ميراث کهن به ويژه بخش اسطورهاي، جاري بوده و نشان ميدهد که انسان نميتواند موجودي منفعل باشد؛ لذا در تمام مدت، خير و شر و نيک و بد با هم در جدال هستند تا يک زندگي آرام و با صلح و ثبات را براي انسان به ارمغان آورند که ما ميتوانيم براي دستيابي به اطلاعاتي جهت تفهيم چگونگي شکلگيري زندگي اجتماعي بشر، به آن اتکا کنيم. نکتهاي که بايست به آن توجه کرد اين است که شاهنامه و شاهنامهخواني بخشي از زندگي ما شده و آن را به فرزندانمان آموزش دهيم تا به عنوان فرهنگ پوياي زندگي خانوادههاي ايراني نيز باقي بماند. علاوه بر اين بايد گفت، روحيهي پهلواني و حماسي که در شاهنامه وجود دارد، ميتواند ما را از روزمرگيها و خمودگيهايي که گرفتارش هستيم نجات دهد و اين واقعاً نشاط آور است. نکتهي قابل ذکر ديگر اين است که شاهنامه چنان به مسائل امروز ما نزديک است که گويي براي زمان ما سروده شده؛ مثلاً مسئلهي ستيز بين خير و شر چيزي است که در تمام طول تاريخ بشر وجود داشته و خواهد داشت و وقتي ما از اين جنبه به شاهنامه مينگريم، از آنجايي که اين جدال بين خير و شر هميشه وجود دارد، مسير روشني بخشي براي ما است تا بدانيم چگونه ميشود با شرارتها جنگيده و از ظرفيتهاي موجود در يک جامعه براي بهتر زيستن استفاده کرد. *از زاويهي ديد اقوام ديگر(غيرفارسي زبان)، شاهنامه يکي از اضلاع تشکيل دهندهي هويت ايراني است. از ديد شما به عنوان يک فارسي زبان و شاهنامه پژوه نيز اين گونه است؟ بله؛ اگر زبان، آداب و سنن و تقويم ايراني بخشي از هويت ما باشد، فردوسي اين ميراث را احيا کرده است. همچنين اگر روابط اجتماعي ايرانيان و سبک زندگيشان و اعتفاد به يزدان(ايرانيان به عنوان کساني که هميشه خداپرست بودند) را مد نظر قرار دهيم، همهي اينها در شاهنامه متجلي است و ما حتي امروز هم ميتوانيم مطابق آن روزها رفتار کرده و مصاديق و رد پاي آن را در شاهنامه ببينيم که همه بخشي از هويت ما است؛ بنابراين بديهي است که شاهنامه بخش مهمي از هويت ايراني ما را در خودش داشته و اساساً نيز يکي از دلايل ماندگاري اين هويت است. *عدهاي معتقدند فردوسي نگاه زن ستيزانه و متعصبانهاي به زنان داشته که شايد نمود آن را بتوان در اشعاري مثل "زن و اژدها هر دو در خاک به، جهان پاک ازين هر دو ناپاک به " جستوجو کرد. نظر شما به عنوان يک فرد فعال در حوزهي زنان چيست؟ و اصولاً اين رويکردهاي تبعيض جنسيتي تا چه اندازه صحت دارد؟ بايد بگويم چنين چيزي را باور ندارم؛ ما نبايد فکر کنيم يک زن خير مطلق بوده و هر چه در موردش گفته شود اشتباه است. چنين چيزي وجود ندارد و زنان نيز همچون مردان وجهي تاريک و شرارتبار دارند که هر از گاهي ممکن است به آن پرداخته شود. اتفاقاً ما در شاهنامه با زنان قدرتمند، خردمند و بسيار نيکو صفتي مواجه هستيم که در تمام مراحل حکمراني مشارکت و تصميمگيري کرده و در ميدان جنگ ميجنگند و همپاي مردان در کنشگريهاي بسيار فعالانهي اجتماعي شرکت دارند. از طرف ديگر، ما با دختران جمشيد که اسير دست ضحاک هستند مواجه ميشويم و فردوسي در آنجا خشونتي که عليه زنان مطرح شده را تصويرگري ميکند. اگر فردوسي در بخشهايي لحن خشني را در مورد زنان به کار گرفته، به اين دليل نيست که او عليه زنان خشونت ورزيده يا خواسته به آنان بياحترامي کند بلکه توصيف يک شخصيتسازي بوده و بديهي است که زنان هم ميتوانند شخصيتي شرورانه داشته باشند که اين موضوع تنها مختص ادبيات ايران نيست و در ادبيات بسياري از کشورهاي ديگر نيز ما اين تصويرسازي را حتي بسيار بيشتر از اين داريم؛ مثلاً در افسانههاي اروپايي مثل کتاب برادران گريم، زنان اغلب در نقش جادوگر يا زن باباهاي بدجنس ظاهر ميشوند و حتي نقاشيهايي که در کتاب کودکان از اين زنان کشيده ميشود نيز به همين صورت است. بنابراين، نميتوان گفت تصويري که از زنان در شاهنامه ارائه شده تصويري مخدوش و خشونت ورزانه است. *به عنوان پرسش آخر، به نظر شما چرا ما با داشتن تصويري از گذشته(بعضا فاخر) دچار توهم برتري بر اقوام و ملل ديگر شدهايم و اساسا چه عاملي سبب اين تصور خودبرتربينانه گرديده است؟ گمان نميکنم اين مسئله که ما دچار اين سوءتفاهيم شدهايم، به خاطر شاهنامه باشد. ما تاريخي طولاني نسبت به بسياري از اقوام ديگر داريم و در کشوري زندگي ميکنيم که جزء تمدنهاي اوليهي بشر بوده و همين سبب فخر ما شده اما متأسفانه تفيير و بهبودي در ما ايجاد نکرده است؛ به عنوان نمونه وقتي از گفتار نيک، کردار نيک و پندار نيک ميگوييم، اين را در زندگي روزمرهي خود به کار نميبريم. در واقع، ما فقط در مورد افسانهها و اسطورههايي فخرفروشي ميکنيم که تحولي در ما ايجاد نکرده و اگر ما واقعاً ميتوانستيم آنچه که ميگوييم باشيم، جاي فخرفروشي داشت اما نکتهي مهم در اين است که ما به آنچه نيستيم مباهات ميکنيم!