آخرين خبر/ سي سالي ميشد که صبح جمعهها منزلِ استاد فقيد نجف دريابندري محفلي براي ديدار دوستان او و معاشرت اهالي فرهنگ بود. شاعران، نويسندگان و استادان بزرگي از جمله محمدرضا شفيعي کدکني در اين سالها به خانهٔ او و همسر فقيدش فهيمه راستکار آمدهاند. صبحِ جمعهها ديگر تمام شد. آن محفل ديگر استاد نجفِ خوشصحبت ندارد. ديگر در آن خانه قهقههٔ عمو نجف نميپيچد. چهل روزي ميشود که عمو نجف نيست. مهماني ندارد.
آه از آن جور و تطاول که در اين دامگه است
آه از آن سوز و نيازي که در آن محفل بود
استاد نجف دريابندري مدتها پيش يادداشتي براي درگذشت محمدجعفر محجوب نوشت. همان يادداشت را حالا براي نبودنش مينويسيم:
«وقتي فکر ميکنم که آن آدميزاد و صاحب آن صدا و آن کلام و آن طبع و طور، ديگر در اين دنيا نيست و ما ديگر به هيچ قيمتي نميتوانيم اميدوار باشيم که او را ببينيم و با او بنوشيم و با او بخنديم، به نظر ميآيد که دنيا خيلي کوچکتر شده است. اين در واقع عين حقيقت است. چون دنياي ما اين کوه، اين دشت و بيابان نيست که هميشه سر جاي خودش باقي بماند. خشتهاي دنياي ما همين آدمهايي هستند که در اين زندگي شصت هفتاد هشتاد ساله از قضاي روزگار، يا حُسنِ اتفاق يا به واسطه جستوجو و گوهرشناسي خودمان و چه ميدانم چه، به پُست ما خوردهاند و ما اين وادي محنت را از برکت حضور آنها تحمل ميکنيم.»
ويديو: اجراي محمدصادق اسحاقي با شعري از محمدرضا شفيعي کدکني [تذکرهٔ بهار] ساختهٔ صادق چراغي در خانهٔ استاد فقيد نجف دريابندري؛ صبحِ جمعه
اينستاگرام shafiei_kadkani
بازار