بخشی از کتاب/ "شکوه انسانیت" از حسین الهی قمشه ای
آخرين خبر/ در ديوان منسوب به حضرت امير (ع) قطعه شعر زيبايي است ناظر به مقام و منزلت حقيقي انسان که مضمون آن چنين است: درد تو از توست و نمي بيني و دواي تو در توست و نمي داني. آن کتاب مبين الاهي که حروفش اسرار پنهان را فاش مي سازد، ذات توست. آيا خود را همين جرم صغير و جسم حقير پنداشته اي؟ زنهار! چنين نيست، که جهان برين در بحر هستي تو مستغرق است. نظامي، در مخزن الاسرار، همين معاني را در شأن و مرتبه انسان که از دايره حدود و تعينات بيرون است و کالاي دو عالم نقد بازار اوست به تمام و کمال بيان داشته: زان ازلي نور که پرورده اند در تو زيادت نظري کرده اند. نقد غريبي و جهان شهر توست؛ نقد جهان يک به يک از بهر توست. ملک بدين کار کيايي تو راست؛ سينه کن، اين سينه گشايي تو راست آينه دار از پي آن شد سحر تا تو رخ خويش ببيني مگر. برگرفته از کتاب "گزيده فيه ما فيه" اثر حسين الهي قمشه اي