نماد آخرین خبر

«عزیز و نگار»؛ یک عاشقانه شفاهی

منبع
ايرنا
بروزرسانی
«عزیز و نگار»؛ یک عاشقانه شفاهی
ايرنا/ قصه‌ها و افسانه‌هاي محلي، يادگار روزها و شب‌هاي قصه‌خواني هستند، روزگاري مردم دور هم جمع مي‌شدند و در کنار يکديگر قصه مي‌گفتند و شب‌هاي تابستان را زير نور ستارگان و شب‌هاي زمستان را زير کرسي، به صبح مي‌رساندند. رسم قصه‌گويي در بسياري روستاهاي ايران، همچنان برقرار است، روايت‌هايي که ادبيات محلي ناميده مي‌شود وحتي از کلمات و گويش اين مناطق استفاده مي‌کند. قصه عزيز و نگار يکي از اين قصه‌هاست که در منطقه طالقان، روايت شده است. دو برادر هشتاد ساله در روستاي آردکانِ طالقان، فرزند ندارند. درويشي مي‌آيد و براي بچه‌دار شدن آن‌ها، به هر کدام سيبي مي‌دهد و نام و جنسيت بچه‌ها را مشخص مي‌کند (عزيز و نگار). زنان دو برادر همان شب باردار مي‌شوند و در يک روز نيز زايمان مي‌کنند. بچه‌ها بسيار زيبا هستند. عزيز و نگار به مکتب مي‌روند و عاشق يکديگر مي‌شوند. پدر نگار مي‌ميرد. عزيز و نگار به قرآن، قسم وفاداري مي‌خورند و عهد و پيمان مي‌بندند. مادر نگار پنهاني براي خواهرزاده‌اش کل احمد که در روستاي بالاروچ الموت است، پيغام مي‌فرستد براي عروسي با نگار بيايد. کل احمد مي‌آيد و نگار و مادرش را با خود به بالاروچ مي‌برد. عزيز عده‌اي از جوانان آبادي را با خود همراه مي‌کند تا نگار را به زور برگردانند. کدخداي يکي از دهاتِ بين راه، جوانان را منصرف مي‌کند و بر مي‌گرداند. همراهان کل احمد تصميم مي‌گيرند عزيز را بکشند. نگار خبردار مي‌شود و به عزيز پيغام مي‌دهد. عزيز روي گردنه مي‌ماند. عزيز، پشتِ درِ خانه‌ي کل احمد بار مي‌اندازد. نگار پيغام مي‌فرستد که به سرِ خرمن برود. نگار به بهانه‌ي غذا بردن براي کل‌احمد، از خاله‌اش اجازه مي‌گيرد و از خانه خارج مي‌شود. نگار سري به کل‌احمد مي‌زند و سپس نزد عزيز مي‌رود. آن‌ها از هم جدا مي‌شوند و قرار مي‌گذارند اولِ بهار، عزيز براي خريدن برنج از گيلان بيايد و نگار را ببرد. عزيز به طالقان بر مي‌گردد و شروع به ساختن قصري مي‌کند تا بتواند از بالاي آن، بالاروچ را ببيند. پيرمردان آبادي مي‌ترسند قصر خراب شود و روستا را نابود کند . آن‌ها براي عزيز شعري مي‌گويند که برود قله‌ي کوه. عزيز به قله مي‌رود و در ميان برف‌ها مريض مي‌شود و به کمک قاطرش به آردکان برمي‌گردد. دکتر تشخيص مي‌دهد که عزيز، دردِ عشق دارد. نامه‌اي دروغين به مادر نگار مي‌نويسند. نگار نزدِ عزيز مي‌آيد و او خوب مي‌شود. کل احمد به آرداکان مي‌رود و نگار را با خود مي‌برد. عزيز، کل احمد را مي‌بيند که مي‌خواهد به گيلان برود. به همراهانش مي‌گويد به او بگويند عزيز مرده است. کل احمد خوشحال مي‌شود و سوغاتي‌هايش را به آن‌ها مي‌دهد. نگار به عزيز مي‌گويد که بعد از خوابيدن خاله‌اش، نزد او مي‌آيد. پيرزن، پاي نگار را با ريسمان به پاي خودش مي‌بندد و مي‌خوابد. عزيز ، نگار را سوار قاطرش مي‌کند و به طالقان مي‌فرستد. کل‌احمد به طالقان مي‌آيد و از عزيز شکايت مي‌کند. حاکم، دو مامور به همراه او براي آوردن عزيز مي‌فرستد. مامورها هم به حاکم مي‌گويند نگار در حقيقت متعلق به عزيز است. حاکم طالقان، عزيز و نگار و کل احمد را نزد حاکم الموت که برادر بزرگترش است، مي‌فرستد. حاکم مي‌گويد هر کس شعر خوبي گفت، نگار مال اوست. کل احمد شعر مزخرفي مي‌گويد و حاکم عصباني مي‌شود. عزيز شعر خوبي مي‌گويد و حاکم خوشش مي‌آيد. حاکم مهلت ديگري به کل احمد مي‌دهد و از او مي‌خواهد تا نگار را از بينِ چند زنِ پوشيده شده با چادر، تشخيص دهد. کل احمد سه بار اشتباه تشخيص مي‌دهد و عزيز در مرتبه‌ي اول، نگار را مي‌شناسد. نگارم چادر شبرنگ دارد دو پايش بر سر يک سنگ دارد نمي‌دانم بگويم يا نگويم زره پوشيده ميل جنگ دارد نگار را به عزيز مي‌دهند و همان‌جا، برايشان هفت شبانه روز عروسي مي‌گيرند. اين قصه دي ماه ۱۳۹۰، به عنوان ميراث معنوي ثبت ملي شده است. يوسف عليخاني، متولد اول فروردين ۱۳۵۴ در روستاي ميلک از روستاهاي الموت، نويسنده و پژوهشگر، در سال ۱۳۸۱، در کتابي با عنوان عزيز و نگار، بازخواني يک ‌عشقنامه، روايت‌هاي متفاوتي از اين قصه را گردآوري کرده است. عليخاني معتقد است، عمر اين قصه به دوره صفوي برمي‌گردد و حداقل ۴۰۰ سال است که روايت مي‌شود. عزيز و نگار حاصل سال‌هايي است که نويسنده در منطقه الموت دنبال گردآوري داستان‌ها و قصه‌هاي عاميانه مردم منطقه الموت بوده است. عليخاني در اين کتاب با در کنار هم قرار دادن پنج روايت مختلف از اين افسانه هم تنوع روايي اين داستان را به نمايش کشيده و هم سعي کرده جذابيت زبان و بيان بومي اين قصه را براي مخاطبانش حفظ کند. با اين حال کتاب عزيز و نگار، يک اثر پژوهشي نيست، گردآوري روايت‌هايي است که بخشي از تاريخ شفاهي ايران را مي‌سازند. چاپ پنجم کتاب عزيز و نگار، بازخواني يک عشقنامه، نوشته يوسف عليخاني، در ۲۵۶ صفحه، هم اکنون در دسترس مخاطبان است.
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره