آخرين خبر/ باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا…
جوي و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…
وقتي نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصديق گفتههاي «هِگِل» بود و ما دو تا…
روز قرارِ اوّل و ميز و سکوت و چاي
سنگيني هواي هتل بود و ما دو تا
افتاد روي ميز ورقهاي سرنوشت
فنجان و فال و بيبي و دِل بود و ما دو تا
کمکم زمانه داشت به هم ميرساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنيا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب ميپريم که اين ماجرا فقط
يک آرزوي مانده به دِل بود و ما دو تا…
نجمه زارع
بازار