«اگر فرهنگ مغربزمین نبود»؛ گفتههای دکتر زریابخویی (قسمت اول)
آخرين خبر/ اين مطالب را من براي تخطئهٔ فرهنگ و تمدن خود نميگويم. اين فرهنگ و همهٔ جلوههاي آن براي من بسيار گرامي است. اما در اين فرهنگ براي پرداختن به تحقيقات تاريخي محض، جايي نبود. کساني که امروز در ايران خود را محقّق تاريخ ميدانند وابسته به فرهنگ ما نيستند بلکه دستپرورده و يا پيرو فرهنگ جديد مغربزمين هستند.
فرهنگ گذشتهٔ ما بيشتر به اصولي توجه داشت که موجب نجات و فلاح انسان در اين جهان يا در آخرت باشد و بديهي است که کوشش در روشن کردن تاريخ هخامنشي و اشکاني از ديدگاه اين اصول، اتلاف عمر عزيز است. بزرگان و دانشمندان ما سعي در اصلاح روح و حيات معنوي انسان داشتند و تحقيق در تاريخ فرمانروايان گذشته که در نظر ايشان جباران و ستمکاران بودند، فايدهاي نداشت. آنان در نکتهها و شعرها و امثال و روايات و قصص و به نظر عبرت گرفتن و پند آموختن نگاه ميکردند و اين امر با توجه به مضمون شعر و نکته و محتواي قصه و داستان حاصل ميشد، ديگر احتياج نبود که دربارهٔ گويندهٔ واقعي آن و سال زاد و مرگ او و سفرهاي او تحقيق کنند.
کسي که از خط و زبان عيلامي خبر ندارد و خطوط ميخي آشوري و بابلي و سومري و اورارتو را نميتواند بخواند فکر «تحقيق در تاريخ ماد» را بايد از سر بيرون کند. براي تحقيق در تاريخ هخامنشيان اطلاع از کتيبههاي پارسي باستان (نه از راه ترجمههاي مسخ و فسخ و رسخ شده) و زبان يوناني، و زبانهاي زندهٔ بزرگ جديد از قبيل انگليسي و روسي و آلماني و فرانسه و ايتاليايي براي آگاه شدن از نتايج تحقيقات علماي مغربزمين نهايت ضرورت را دارد.
اگر کسي مدعي شود که هم يونانيان و هم علماي مغربزمين مغرض بودند و هستند و بنابراين نتايج کار ايشان بايد به دور انداخته شود، از حقايق امر بيخبر است. اين کتيبههاي بيستون و تخت جمشيد و نقش رستم را ما نخواندهايم، آنها خواندهاند، اگر کتابهاي هرودوت و گزنفن و نظاير ايشان نبود ما از هخامنشيان هيچ اطلاعي نداشتيم و بايستي به داستان ضحاک و جمشيد بسنده ميکرديم چنانکه صد سال پيش مورخان ما ميکردند.
گفتگويي دربارهٔ تاريخ ايران
از کتاب «بزمآورد»
[شصت مقاله دربارهٔ تاريخ، فرهنگ و فلسفه]
تأليف دکتر عباس زرياب خويي
عکس: از راست: ايرج افشار، محمدعلي جمالزاده، محمدابراهيم باستاني پاريزي، عباس زرياب خويي
از گنجينهٔ پژوهشي ايرج افشار
اينستاگرام shafiei_kadkani