پنج عکس تاریخی و پنج روایت ماندگار از شهریار
فارس/ ميرعباس آلياسين جدا از فعاليتهاي هنري و آموزشي در حوزه عکاسي، با يک کار تاريخي مهم در تبريز شناخته ميشود و آن، ثبت تصاوير ماندگار از سالهاي واپسين حيات استاد محمدحسين بهجت تبريزي ملقب به شهريار است.
استاد شهريار در سالهاي پاياني عمر خود ساکن تبريز بود. شاعر تبريزي در اين سالها، از سويي، در کمال زهد و معرفت شاعري بود و از ديگر سو، آنطور که روايت ميشود، کهولت و کشمکش روزگار از حال و حوصله استاد کاسته بود. شهريار در اين سالها کمتر کسي را به حضور ميپذيرفت و اگر کسي ملاحظه حوصلهاش را نميکرد، بيتعارف، عذرش را ميخواست.
با اين حال، ميرعباس آلياسين از معدود عکاساني بود که توانست محبت و اعتماد شهريار را جلب کند. تا آنجا که بخشي از تصاويري که امروز از استاد شهريار سراغ داريم حاصل شور و شوق و همت اين پيشکسوت عکاسي است.
آلياسين سال ۱۳۲۷ در اهر به دنيا آمد. عکاسي را از ۱۲ سالگي شروع کرد. او نيز شهريار را در کودکي، با نجواي «حيدربابا» شناخت. در سالهاي دبيرستان، شعر شورانگيز شهريار را با درک عميقتري دريافت. سال ۱۳۵۱ به استخدام اداره فرهنگ درآمد و ۲۸ سال مديريت کتابخانه ملي و کتابخانه تربيت را بر عهده داشت. آلياسين سابقه ۴ دهه تدريس عکاسي در دانشگاهها و آموزشگاههاي مختلف را دارد. انجمن عکاسي تبريز با همت مشترک او و زندهياد خانعلي صيامي پايهگذاري شد.
مجموعهاي از عکسهاي آلياسين از استاد شهريار سال ۸۶ در کتاب «لحظههاي بيتکلف» گرد آمد.
آتليه نُقلي و قديمي استاد آلياسين در نزديکي قرهباغيها هنوز نقش خاطره ميزند. چه باک که زمانه پيکسل و ديجيتال، عکس و عکاسي را از شکوه و اعتبار تاريخي بيندازد!
ميپرسم استاد، چطور شد که با شهريار رفيق شديد؟ کلمه «رفيق» را که ميشنود، با صداقت و سادگي خاصي ميگويد: «درست است که شهريار مرا با گشادهرويي ميپذيرفت، اما هميشه در خلوت خود بود. براي وارد شدن به حريم شهريار، بايد اديب ميبودي. من عکاس بودم.»
در آستانه ۲۷ شهريور، آلبوم استاد آلياسين را ورق زديم و خاطره چند عکس از استاد شهريار را از زبان او شنيديم.
اين عکس مربوط به بزرگداشت «بولود قراچورلو» متخلص به «سهند» است. مراسم در کتابخانه تربيت برگزار شد. پس از مراسم، همين که شهريار وارد خيابان شد، مردم از دور و نزديک گِردش آمدند. تلاش جوانان براي بودن در کادر دوربين محبوبيت شهريار را نشان ميدهد.
عکسي از بزرگداشت استاد شهريار در تالار وحدت است. دانشگاه تبريز در اين برنامه، دکتراي افتخاري به شهريار اعطا کرد. استاد بسيار ناخوشاحوال بود و بهسختي در برنامه حاضر شد. مرحوم علامه جعفري (ره) نيز در برنامه حضور داشت.
همان برنامه بزرگداشت در تالار وحدت است. محبوبيت شهريار در اين عکس نيز بهخوبي مشخص است. در طول برنامه، جزوهاي که شامل زندگينامه و اشعار استاد بود، بين حاضران پخش شده بود. اين دختربچهها هر کدام يکي از اين جزوهها را گرفتند و از شهريار خواستند امضايش کند.
اين جوان سفيدپوش خودم هستم. در همان برنامه، يکي از جزوهها را برداشتم و بردم پيش استاد تا من هم امضايي بگيرم. دوربين را دست يکي از دوستان دادم و خواستم خودم هم عکسي با شهريار داشته باشم.
يک گروه تلويزيوني از صدا و سيماي مرکز سنندج براي گفتوگو به تبريز آمده بود. جالب بود که استاد شهريار يکي-دو بيت از اشعار خود را به آواز خواند و بعد، از دستاندرکاران برنامه خواست صداي ضبطشده خودش را بشنود.
دلم براي آن عکسها ميسوزد
به پايان خاطرهنگاريمان با استاد آلياسين رسيديم. از وي ميپرسم «موقعيتي از استاد شهريار هست که نتوانسته باشيد عکس برداريد؟» پاسخي که ميدهد تلخ و دلگير است. ميگويد: «وقتي پيکر استاد شهريار وارد فرودگاه تبريز شد، تنها من و مرحوم صيامي در مراسم بوديم. برنامه بسيار باشکوهي پيشبيني شده بود. صيامي فيلم ميگرفت و من عکس بر ميداشتم. عکسهاي خيلي خوبي از برنامه گرفتم. بلافاصله پس از پايان مراسم، براي اينکه خيالم راحت باشد فيلم را تحويل اداره ارشاد دادم. اما بعداً که برگشتم ارشاد، دوستان ارشاد فيلمها را «پيدا نکردند» يا «نخواستند پيدا کنند». قلبم ميگيرد براي آن فيلمها. هنوز هم دلم پيش آن عکسها است. سال ۸۵ وقتي ميخواستم کتابم را تکميل کنم، باز هم اين قضيه را پيگيري کردم، اما متاسفانه بيفايده بود.»