"دنیا برای اهلش اهلی می شود برای نااهلش، نه" از عرفان نظر آهاری
آخرين خبر/ برگ هاي درخت را نوازش مي کرد، انگار که گيسواني را. درخت را بغل مي کرد، انگار که عزيزي را.
درخت اهلي مي شد. درخت دنبالش راه مي افتاد...
دست مي گذاشت روي شانه هاي نسيم. نسيم مي ايستاد. نسيم را در آغوش مي گرفت. انگار که کودکش را. نسيم اهلي مي شد. نسيم دنبالش راه مي افتاد...
با سر انگشت هايش مي زد به آجرهاي ديوار، به سنگفرش پياده رو، به ميله هاي پل هاي فلزي، به کرکره هاي بسته مغازه ها...
آجرها بيدار مي شدند، سنگفرش ها بيدار مي شدند، ميله هاي فلزي بيدار مي شدند. کرکره هاي بسته بيدار مي شدند. بيدار که مي شدند، نبضشان هم مي تپيد.
نبضشان که مي تپيد، عاشق هم مي شدند و دنبالش راه مي افتادند...
کوچه دنبالش راه افتاد، خيابان دنبالش راه افتاد، شهر دنبالش راه افتاد. دنيا دنبالش راه افتاد...
کوچه را اهلي کرد، خيابان را اهلي کرد، شهر را اهلي کرد، دنيا را اهلي کرد.
کوچه براي او اهلي شد. خيابان براي او اهلي شد، شهر براي او اهلي شد. دنيا براي او اهلي شد.
دنيا براي اهلش اهلي مي شود براي نااهلش، نه.
اهليِ جهان باش، بگذار زندگي، اهليتت را بفهمد.
دوست داشتن، زبانِ اهلي شدن است، زبانِ اهلي کردن، دوست داشتن زبانِ اهليت است.
عرفان نظرآهاري