نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

خاطرات«جان کری»/ ظریف مخالف انتشار علنی فکت‌ شیت تفاهم لوزان بود!

منبع
تسنيم
بروزرسانی
خاطرات«جان کری»/ ظریف مخالف انتشار علنی فکت‌ شیت تفاهم لوزان بود!

تسنيم/ «جان کري»، وزير امور خارجه آمريکا در کتاب جديدش به‌نام Every Day is Extra (هر روز موهبتي ديگر است) به شرح ماجراهاي زندگي خودش از زماني که فرزند يک ديپلمات بوده تا پايان دورانش در وزارت خارجه آمريکا پرداخته است. 
«کري» فصل هجدهم اين کتاب را به موضوع خاطراتش از مذاکرات هسته‌اي با ايران اختصاص داده است. 
بخش هايي از اين کتاب براي آگاهي مخاطبان گرامي در روزهاي يک شنبه و سه شنبه و پنج شنبه در ساعت 22:30 دقيقه منتشر مي شود.

اواخر سال 2014 کم‌وبيش جواد را قانع کردم رئيس‌جمهور اوباما به هيچ طريق با توافقي موافقت نخواهد کرد که اصطلاحاً «زمان گريز» ايران را تا کمتر از يک سال پايين بياورد. اين اصل کليدي به محوري تبديل شد که از آن نقطه به بعد، گفت‌وگوها را هدايت مي‌‌کرد. معناي اين حرف اين بود که ما مي‌خواستيم کارشناسان هسته‌اي در آمريکا اطمينان داشته باشند اگر ايراني‌ها بخواهند توافق را نقض کرده و غني‌سازي خود را افزايش بدهند دست‌کم يک سال با توليد مواد هسته‌اي کافي براي ساخت بمب فاصله داشته باشند. از نظر ما، براي اينکه ايالات متحده و متحدانمان از طريق روش‌هاي جايگزين (بخوانيد گزينه نظامي)  تصميم به جلوگيري از مسلح شدن ايران به بمب هسته‌اي بگيرند، يک سال بيش از حد کفايت بود.

زمان گريز بر مبناي چند عامل از اندازه ذخائر اورانيوم غني‌شده گرفته تا تعداد سانتريفيوژهاي فعال، ميزان پيشرفته بودن سانتريفيوژها و نحوه اتصال آنها  محاسبه مي‌شود. مسئله اينجا بود که اطلاعاتي که کارشناسان ما از آنها براي محاسبه اين اعداد استفاده مي‌کردند، محرمانه بود. براي ايراني‌ها همين‌قدر مي‌توانستيم توضيح بدهيم که چرا هر يک از طرح‌هاي پيشنهادي بيشتر يا کمتر مورد قبول ما هستند، اين ظريف را مأيوس مي‌کرد. بخش زيادي از آنچه بر اساس آن ارجح بودن يک روش به روش ديگر روشن مي‌شد به رياضيات و مسائل علمي بستگي داشت تا سياست. شايد چون هيچ‌کداممان دانشمند نبوديم، اينکه بتوانيم همديگر را درباره کارآمدتر بودن يک موضع نسبت به موضع ديگر متقاعد کنيم، دشوار بود.

يک روز عصر درست قبل از آنکه براي برگزاري جلسه شوراي امنيت ملي وارد "اتاق وضعيت" کاخ سفيد شويم، وندي ايميلي از عباس (عراقچي) دريافت کرد. ايراني‌ها به ما اطلاع دادند قصد دارند علي صالحي را براي نظارت بر بعد فني‌تر مذاکرات به دور بعدي گفت‌وگوها بياورند. صالحي يکي از فيزيکدان‌هاي ارشد ايران بود و رياست سازمان انرژي اتمي را به‌عهده داشت. عباس مي‌خواست بداند ما چه‌کسي را به‌عنوان طرف صحبت صالحي مي‌فرستيم.
وندي، سوزان رايس و من را کنار کشيد و از دستگاه بلوبري‌اش اي‌ميل را براي ما خواند. هر سه نفرمان همصدا يک پاسخ داديم: ارني (ارنست مونيز، وزير انرژي وقت آمريکا).

مثل همه وزراي انرژي، ارنست مونيز مسئول نظارت بر زرادخانه هسته‌اي آمريکا بود، اما به‌خلاف ساير وزراي انرژي، او در رشته فيزيک هسته‌اي مدرک دکتراي تخصصي و چندين دهه تجربه داشت. با آنکه صالحي و مونيز قبلاً اصلاً همديگر را نديده بودند در دهه 1970 براي مدتي در دانشگاه MIT همدوره بودند. صالحي خيلي به تحصيلاتش در MIT فخر مي‌ورزيد و درست در همان زماني که صالحي به‌دنبال اخذ مدرکش بود، ارني در آنجا استاد بود. ارني غير از آنکه مجوزهاي مناسب را داشت، کاملاً هم از جنبه‌هاي حساس مذاکرات مطلع بود. اغلب، روي رايزني‌هاي داخلي ما اثر گذاشته بود، آماده بود فوراً وارد مذاکرات شود.
چند لحظه بعد از آنکه وندي ايميل عباس را خواند، ارني وارد "اتاق وضعيت" کاخ سفيد شد. در حالي که جلسه شوراي امنيت ملي در جريان بود، سوزان و من خبر را به او اعلام کرديم. ما گفتيم: "اميدواريم که براي آخر اين هفته برنامه‌اي نداشته باشيد، قرار است به سوئيس بياييد".

در ابتدا نمي‌دانستيم صالحي را براي اين فرستاده‌اند که توافق بشود يا اينکه از توافق جلوگيري کند. در ابتدا، اکثر افراد دخيل در گفت‌وگوهاي هسته‌اي فکر مي‌کردند اينکه ايراني‌ها او را آورده‌اند نشانه‌اي بسيار بد است، به‌عنوان فردي شناخته شد که به "نه" گفتن عادت داشت. برآوردشان اين بود که او تمايل نخواهد داشت برنامه هسته‌اي ايران را که از هيچ پا گرفته بود، تضعيف کند.
من جزو کساني بود که فکر مي‌کردم حضورش مثبت است. فکر نمي‌کردم اگر تنها هدف ايراني‌ها کارشکني بود، صالحي را مي‌فرستادند. روش‌هاي خيلي زيادي براي اين کار وجود داشت. از نظر من، حضور او به‌معني آن بود که آنها مي‌خواهند راه‌حلي درست را انتخاب کنند و معنايش آن بود که آنها براي رسيدن به توافق جدي هستند.

نظرم درست از آن درآمد. به‌ظاهر، صالحي و مونيز نمي‌توانستند بيش از اين اختلاف داشته باشند. صالحي که عينک سيمي به‌چشم داشت و ريش‌هايش را مرتب آرايش کرده بود، خوش‌لحن و جدي بود. اما اختلافات آنها، مهم نبود. هر دو به‌زبان علمي مشترک حرف مي‌زدند. وقتي آن دو با اختياراتي که داشتند براي حل مسائل فني حاضر مي‌شدند، بقيه‌مان مي‌توانستيم حواسمان را روي چشم‌اندازهاي بزرگتر متمرکز کنيم. گفت‌وگوها سرعت گرفتند
ضرب‌الاجل اوليه‌اي که تعيين کرده بوديم به‌سرعت در حال نزديک شدن بود و ما روز 26 مارس 2015، براي به پايان رساندن توافقي که به دنيا قولش را داده بوديم، وارد شهر لوزان سوئيس شديم.

هتل بو ريواژ، ژنو

در «بو ريواژ» ساکن شديم، هتلي در ساحل درياچه ژنو. در گذشته به‌قدر کفايت سهمش را در ديپلماسي ايفا کرده بود، به‌عنوان مثال، پيمان لوزان در سال 1923 که امپراطوري عثماني را منحل کرد، در همين هتل امضا شد. ظريف به‌خوبي از اين تاريخ آگاه بود، به‌شوخي مي‌گفت: "اگر قرار باشد در پايان کار چيزي را اعلام کنيم، نبايد در بو ريواژ باشد، سابقه‌اش خراب است».

هر کدام از هيئت‌هاي آمريکا، فرانسه، انگليس، آلمان، روسيه، چين، اتحاديه اروپا و ايران در اين هتل، دفتري در اختيار داشتند. اتاق هيئت آمريکا 24 ساعت، پر بود. کارشناسان ــ از کارشناسان هسته‌اي گرفته تا کارشناسان حقوق بين‌الملل ــ مرتباً با همتايان خارجي‌شان ديدار مي‌کردند و بين اين جلسات، براي فراخوانده شدن به يکي از جلسه‌هايِ در سطح وزرا بين ما در حالت آماده‌باش بودند. تيم ارتباطات ما در ميز کنفرانس مستقر شده بود و مشتاق اخبار جديد از من، وندي شرمن يا يکي ديگر از مذاکره‌کنندگانمان بود (قصدشان پناه گرفتن از رسانه‌ها هم بود که در بخش ديگري از هتل مستقر شده و بي‌صبرانه منتظر جزئياتي از گفت‌وگوها بودند تا براي دبيرانشان در سراسر دنيا مخابره کنند)، وقت حساسي بود و همه گذر زمان را حس مي‌کردند.

به‌طور مرتب با واشنگتن هم در تماس بوديم. شب‌ها که با اواسط عصر در دي‌سي مصادف بود، چند نفرمان وارد چادر کوچکي مي‌شديم که تيم فناوري اطلاعاتمان مقدمات برقراري يک کنفرانس ويدئويي امن را فراهم کرده بود. آخرين اخبار درباره پيشرفت مذاکرات يا عدم پيشرفت در آن را در اختيار رئيس‌جمهور، سوزان رايس و جک لو (وزير خزانه‌داري) قرار مي‌داديم و درباره راهبردمان براي روز بعد، مشورت مي‌کرديم.
اين جلسه‌هاي مجازي جزو مثمرثمرترين جلساتي بود که تا آن موقع تجربه کرده بودم. رهبري رئيس‌جمهور اوباما، آشکار و بااهميت بود، در جريان همه جنبه‌هاي مذاکرات قرار مي‌گرفت، همه سؤال‌هاي درست را مي‌پرسيد و در مواقع لزوم، تصميم‌هاي سخت را مي‌گرفت، ولي به ما هم اعتماد داشت، وقتي فکر مي‌کرد برداشت ما از چيزهايي که قرار است اتفاق بيفتد بهتر است، مسئله را به ارني، جک يا من واگذار مي‌کرد. دقيقاً موضعش را مي‌دانستيم و به‌خوبي مي‌دانستيم در اتاق مذاکره چقدر آزادي داريم تا روي آن مانور بدهيم، الگويي بود که نشان مي‌داد دولت چطور بايد کار کند و آرزو مي‌کردم آن نوع هماهنگي‌ها در سطح دولت، متداول‌تر بود.

الآن وقت آن بود که ببينيم مي‌توانيم به نتيجه برسيم يا اينکه ماجرا را رها کنيم. متأسفانه، پيشرفت‌هايي که مي‌کرديم با عقب‌نشيني‌هايي که تقريباً هر روز اتفاق مي‌افتاد به‌هم مي‌خورد. نمي‌دانم اين راهبرد تعمدي ايراني‌ها بود يا اينکه بعد از گزارش اتفاقات هر روز، از مقام‌ها در تهران خط مي‌گرفتند. هرچه بود اين کارها توانمان را تحليل مي‌برد. عصر، سر يک موضوع مناسب توافق مي‌کرديم و صبح روز بعد، ايراني‌ها از برخي پيشرفت‌هاي شب قبل، عقب‌نشيني مي‌کردند. سه قدم جلو مي‌رفتيم و دو قدم به عقب برمي‌گشتيم و با اين نوع کارهاي غيرسازنده، زمان محدودي که در اختيار داشتيم از دست مي‌رفت.

وانگ يي، وزير خارجه چين يک روز به من گفت: «جاي شکرش باقي است که ضرب‌الاجل اصلي ماه ژوئن است نه مارس، وگرنه، نمي‌توانستيم تا آن موقع به توافق برسيم». تازه چيني‌ها مجبور نبودند با کنگره‌اي سر و کار داشته باشند که مشتاق بود مانع‌تراشي کند. براي هيئت آمريکايي، ضرب‌الاجل مارس هرچه نزديک‌تر مي‌شد واقعي‌تر بود: اکثريت جمهوري‌خواه [در کنگره] آماده بود با پديدار شدن اولين نشانه‌هاي ضعف، تحريم‌هاي تازه‌اي عليه ايران اعمال کرده و به گفت‌وگوها ضربه بزند. براي اطمينان يافتن از اينکه هر جلسه مذاکره جلسه قبلي را تقويت مي‌کرد فاصله بين جلسه‌هايمان را به حداقل رسانديم. هر شب تا اواخر شب مشغول بوديم. يک شب،  يک‌سره تا 9 صبح روز بعد کار کرديم، بعد دو يا سه ساعت خوابيديم و فوراً سر ميز برگشتيم.
رئيس‌جمهور اوباما گفته بود اگر به توافق نزديک شديم لازم نيست چون به نيمه‌شب رسيده‌ايم ميز مذاکره را ترک کنيم. گفت به ضرب‌الاجل توجه داشته باشيم، ولي اگر فکر مي‌کرديم به جايي که لازم است مي‌رسيم، کارمان را يک يا دو روز بعد هم ادامه دهيم.

دقيقاً همين کار را انجام داديم. اختلافات کمتر و کمتر مي‌شدند. اينکه برداشتمان اين بود که توافق قابل حصول است نيروي محرک ايجاد کرده بود. يک‌هو خبردار شديم که داريم درباره واقعيت‌هاي سياسي‌اي صحبت مي‌کنيم که هر کدام از طرف‌ها براي اعلام توافق با آن مواجه است. تا آن لحظه براي اينکه از درز اخبار درباره مذاکرات يا کالبدشکافي زودهنگام آن توسط گزارشگرها جلوگيري کنيم هيچ چيز را روي کاغذ نياورده بوديم. وندي، پيشنهاد آوردن وايت‌برد را مطرح کرد. روي اين تخته مؤلفه‌هاي توافق را مشخص کرديم، اين باعث شد چشم‌اندازي کلي روي مسئله داشته باشيم که مفيد بود.
مي‌دانستيم که اگر قرار بود چيزي را اعلام کنيم مهم است با واژگان عاميانه توضيح دهيم دقيقاً سر چه‌چيزي توافق کرده‌ايم. با حوصله، سندي گردآوري کرديم که در آن نکات مورد توافق مشخص شده بود. براي تعيين عبارت‌هاي موجود در همين سند هم ساعت‌ها مذاکره کرديم.
وقتي در نهايت همه خيالمان راحت شده بود به جواد اطمينان دادم سند را تا بعد از کنفرانس خبري که قرار بود فردا برگزار شود منتشر نخواهيم کرد. او فرياد زد: "يک دقيقه صبر کن، اين سند نبايد علني شود".
چيزي که مي‌شنيدم باورم نمي‌شد؛ گفتم: "جواد، ساعت چهار صبح است. 18 ساعت سر تک تک کلمات اين [سند] مذاکره کرده‌ايم. اگر نمي‌خواهي يک دور ديگر تحريم شويد، اين سند بايد علني شود. البته که منتشر مي‌شود!".

اگر با ادعاي توافق بر سر چندين اصل به ايالات متحده برمي‌گشتيم ولي نمي‌توانستيم به کنگره و عموم مردم نشان دهيم که آن اصول چه‌چيزهايي هستند تمسخرمان مي‌کردند. مهم‌تر از آن، ذره‌اي اعتبار برايمان نمي‌ماند که جلوي کنگره را براي تصويب تحريم بگيريم. اگر هم تحريم‌هاي جديد وضع مي‌شد حداقلش اين بود که مقام‌هاي ايران آن را نشانه سوءنيت مي‌دانستند و  کار مذاکرات تمام مي‌شد.
صبح روز بعد رفتم تا ظريف را ببينم و واقعيت را برايش توضيح بدهم. به او گفتم "اگر نتوانيم گزاره‌ برگي (فکت‌شيت) منتشر کنيم بهتر است به کشورمان برگرديم".
آخرش پذيرفت و گفت: "لطفاً در انتخاب کلمات دقت کنيد، مبالغه نکنيد. اين را روشن کنيد که اين توافق است، نه چيزي که ما را وادار به پذيرشش کرده‌ايد، در غيراين‌صورت، ادامه کار بسيار دشوار خواهد بود".
در فکت‌شيت و بيانيه علني به رسانه‌ها اين درخواست او را رعايت کرديم، به‌عنوان مثال، دقت داشتيم بگوييم "ايران با انجام فلان کار موافقت کرده است" نه آنکه "ايران بايد فلان کار را انجام دهد".
اين را مي‌دانستم که ظريف هم با واقعيت‌هاي سياسي خودش مواجه است. اگر اين برداشت پيش مي‌آمد که ما به‌قيمت باخت ايراني‌ها داريم دور افتخار پيروزي مي‌زنيم، تندروها داخل ايران پيش از آنکه بتوانيم پيش‌تر برويم، بساط همه چيز را جمع مي‌کردند.

عصر آن روز، 2 آوريل 2015، چارچوب مفصلي را اعلام کرديم که رئوس کلي توافق را مشخص مي‌کرد، اما لازم بود جزئيات مفصل اين چارچوب در ماه‌هاي آتي مشخص شود، نقطه عطف مهمي بود، اما هنوز هم مذاکرات دشواري را پيشِ‌رو داشتيم.
هيچ‌کدام از ما نمي‌خواستيم کارمان را با يک چارچوب توافق علني کنيم، ولي مجبور شديم به‌خاطر تهديد تحريم‌ها اين کار را انجام دهيم. تحريم‌هاي بيشتر، کل فرايند را به محاق مي‌برد، اما منتشر کردن آن سند چارچوب هم ادامه مسير را بسيار دشوارتر مي‌کرد، چون نشان مي‌داد تا کجا پيش رفته‌ايم و احتمال توافق نهايي چقدر جدي است. مي‌دانستيم که با انتشار اين سند،  سروکله مخالفان در هر دو طرف پديدار مي‌شد.

ساعت 11 همان شب، قبل  از آنکه با پرواز 2 صبح عازم واشنگتن شويم، همراه با هيئت [آمريکا] براي صرف شام به يک رستوران ايتاليايي در نزديکي آنجا رفتيم. ارني پيشنهاد نان تُست داد، ولي من هنوز آماده جشن گرفتن نبودم. به تيممان يادآوري کردم "هنوز به آنجا نرسيده‌ايم."، ضدحال بودم و اين را مي‌دانستم، ولي از نظر من هنوز براي جشن گرفتن زود بود، هرچه باشد، مذاکره بر سر سخت‌ترين مسائل را، مانند زمان‌بندي رفع تحريم‌ها و نوع برنامه تحقيق و توسعه‌ مجاز براي ايران را به دور بعدي موکول کرده بوديم. رسيدن به توافقي جامع، قطعي نبود.

ضروري بود پيشرفتمان در لوزان را اعلام کنيم. تنها روش براي تأکيد روي دستاوردهايي که به‌دست آورده بوديم، منتشر کردن بيشترين جزئيات ممکن بود؛ اگر اين کار را نمي‌کرديم، مخالفان مذاکرات حاضر بودند ترمز گفت‌وگوها را بکشند. اگر مي‌توانستيم قبل از اعلام توافقي ناتمام، کل توافق را تکميل مي‌کرديم روال کار مؤثرتر مي‌بود. کنگره، چاره‌اي برايمان باقي نمي‌گذاشت.

از چارچوب حاصل‌شده در لوزان استقبال خوبي شد. جاه‌طلبانه‌تر از آن چيزي بود که خيلي‌ها انتظارش را داشتند. کارشناساني که تا آن زمان علناً به مذاکرات مشکوک بودند اين سند را تحسين کردند. مي‌دانستيم که اين پاسخ مثبت ــ و زمان اضافي که برايمان مي‌خريد ــ بهاي گزافي خواهد داشت.
هر کدام از جزئياتي که منتشر کرده بوديم، بهانه‌اي هم در اختيار مخالفان قرارمي‌داد. منتقدان با توجه به مسائل باقي‌مانده از مذاکرات، مشغول حساب و کتاب درباره ضعيف‌ترين جنبه‌هاي توافق شدند و همزمان، انتقادهايشان را هم آغاز کردند.
در همان حال، تحسيني که در رسانه‌ها شامل حال گروه 1+5 شد ايراني‌ها را خشمگين و شرمسار کرد. از همان لحظه‌اي که تيترها چاپ مي‌شدند مشخص بود که ايراني‌ها دور بعد به‌دنبال جبران چيزهايي خواهند بود که مخالفان توافق بابت آنها مورد انتقادشان قرار داده بودند. گاهي اوقات آرزو مي‌کردم آمريکايي‌ها مي‌توانستند انتقادهاي بي‌رحمانه‌اي را که عليه جواد ظريف و همکارانش مطرح مي‌شد بخوانند يا بشنوند؛ شايد در اين صورت، اندکي روشن‌تر درباره دستاوردهاي ما در لوزان فکر مي‌کردند. هر دو طرف به‌شدت در معرض انتقاد قرار گرفتند.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar