چرا سمندون عاشق نشد؟
همشهري جوان/ سمندون يکي از معدود کارهاي کودک تلويزيون است که هنوز هم مي شود کنار بچه هاي دهه هشتادي نشست و آن را تماشا کرد. از فضاي خوف آميزش ترسيد و يک دل سير به آن خنديد. تخيلي قوي دارد و براي سرگرم کردن بچه ها دست به دامان شعر و آهنگ و عروسک هاي رنگ به رنگ نشده. در واقع مي شود گفت اثري شريف براي کودک و نوجوان است و در اين 20 سال شايد خيلي کم نمونه اش را در تلويزيون ديده باشيم. ناصر هاشمي به همراه حميد جبلي فيلمنامه اين سريال را نوشته و خودش هم کارگرداني آن را انجام داده و هم به عنوان نقش اصلي در آن بازي کرده. با هاشمي درباره شکل گرفتن اين کاراکتر و شرايط زمان ساخت و ممنوعيت هايي که تلويزيون در مسير ساخت ادامه اين مجموعه برايشان ايجاد کرده، گپ زده ايم. شما در اوايل دهه 70، زماني که تلويزيون به لحاظ ساخت کار کودک سر و شکل مناسبي نداشت و امکانات ساخت فيلم و سريال هم به اندازه حالا نبود، سراغ ساخت پروژه سمندون رفتيد؛ سريالي که هم به لحاظ فرم و هم محتوا کاري جديد بود و کاملا با تعريف کار کودک آن سال ها فرق مي کرد. تعريف خاصي براي کار کودک داشتيد؟ - واقعيت اين است که ما به صورت کلي اختيار زيادي نداريم و هميشه به دليلي به راهي کشيده مي شويم. البته اين اتفاق در گذشته بيشتر مي افتاد. وقتي دانشجوي تئاتر بودم، مثل دوستان ديگر به عنوان مربي تئاتر کودکان و نوجوانان وارد کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان شدم؛ بنابراين خوشبختانه در اين مسير افتادم، اگرنه از اول به کار کودک فکر نکرده بودم. به هر حال سمندون را مي توانيم يکي از معدود کارهاي کودک قابل توجه تلويزيون بدانيم. شما در اين کار سراغ يک موجود عجيب و ناشناس مثل ديو رفتيد؛ موجودي که با وجود آمدن اسمش در ادبيات کهن ايراني، براي بچه ها چندان شناخته شده نيست. فکر مي کنيد حضور اين موجودات عجيب تخيلي در يک سريال، چقدر در جذابيت آن براي بچه ها اثر دارد؟ - از قصه هاي آقاي مرادي کرماني گرفته تا آثار هانس کريستين آندرسن و ... همه داستان هاي کودکانه پر از لطافت هستند و حتي اگر خشونتي هم وجود داشته باشد، آنچنان سهمگين و بد نيست. حتي شخصيت هاي بد قصه هاي آنها نوعي نرمش دارند يا حتي دارند از يک چيزي فرار مي کنند. در اين داستان ها عشق به طبيعت، حيوانات و ... جاري است و حتي غول ها هم خيلي خشن نيستند. به همين جهت من از شنيدن و خواندن افسانه ها لذت مي بردم. درست مثل سمندون که مي گفت مادرش گفته از آدميزاد بترسد. - بله دقيقا. ماجراي سمندون هم از آنجا شروع شد که خانم طائرپور و آقاي نيکخواه با هم دفتري به نام خانه هنر و ادبيات داشتند. تخصص آنها کار کودک بود. من به اتفاق دوستان ديگري مثل مسعود کرامتي و حميد جبلي کارهايي در آن دفتر انجام مي داديم. خانم طائرپور پيشنهاد داد سريالي بسازيم که در آن بچه غولي وجود داشته باشد. ما هفت هشت ماهي دور هم نشستيم و درباره آن بحث کرديم. قرار بود من و آقاي جبلي فيلمنامه کار را بنويسم. هر جلسه مي نوشتيم و با هم نوشته هايمان را مرور مي کرديم. تصحيحي انجام مي گرفت و نوشته ها صيقل مي خورد. قرار بود مسعود کرامتي سمندون را کارگرداني کند. بعد از مدتي به من گفتند مي خواي بازي کني؟ گفتم بله. يعني ايده سمندون را شما داديد يا حميد جبلي؟ - اين پيشنهاد خانم طائرپور بود اما بعد ما نشستيم با هم صحبت کرديم. از ابتدا چه تعريفي براي اين بچه غول داشتيد؟ - از اول قرار بود يک بچه غول باشد، بقيه جزييات را از خودمان درآورديم. يکي گفت کنار غول عکاس جواني هم باشد که عمه و شوهرعمه اي داشته باشد. چقدر از تعريف هايي که در تاريخ کهن ايراني درباره ديوها وجود دارد براي شکل دادن به اين غول استفاده کرديد؟ - هر کسي بر اساس دانش و اطلاعاتش ايده مي داد. جبلي چندين قسمت را نوشت و سر کار ديگري رفت. بعد از مدتي آقاي کرامتي هم رفت. چند قسمت جبلي به همره قسمت هايي که من نوشته بودم براي کار در نظر گرفته شد و باقي نوشته هايمان را نگه داشتيم براي ساخت فصل هاي بعدي مجموعه. آنطور که داريوش اسد زاده تعريف مي کرد انگار قرار بوده داستان ادامه پيدا کند و حتي در فصل دوم سمندون ازدواج کند، درست است؟ - بله. اصلا يک سکانس در همين فصل اول ساخته بوديم که کامل آن را درآوردند. قرار بود يک روز سمندون به پشت بام برود و دختري هم قد و قواره خودش ببيند که او هم کلفت خانه همسايه بود و آنجا عاشقش شود اما بعدا با آن مخالفت کردند. ساخت سريالي با سوژه ديو از چند جنبه مشکلات زيادي دارد. اول اينکه بچه ها اصولا از غول ها مي ترسند. حتي چهره اي که براي سمندون در نظر گرفته بوديد هم ترسناک بود اما آنقدر لطيف و جذاب طراحي شده بود که بچه ها از همان قسمت دوم با او دوست مي شدند. چطور به اين نقطه رسيديد؟ - از اول قرارمان بر اين بود که بچه ها نترسند. افراد کمي هم بعد از پخش گفتند ترسيده ايم. البته به غير از قسمت اول که خودم هم هنگام ديدن سمندون در سريال غش کردم. اتفاقا بچه ها داستان هاي تخيلي اينچنيني را دوست دارند و از مهمترين نکات سريال سمندون اين بود که دقيقا روي همين مسئله دست گذاشته بود. - من خودم خيلي داستان هاي تخيلي دوست دارم. چيزهاي پر رمز و راز برايم جذاب هستند. فکر مي کنم نوجوانان همه شان دوست دارند. در ميان کساني که کار کودک مي سازند يک ديدگاه رايج وجود دارد؛ اينکه فکر مي کنند براي ايجاد جذابيت، حتما بايد دنبال لباس هاي رنگي و شعر و جيغ و دست و ... باشند. يکي از ويژگي هاي سمندون اين است که کاملا با اين ديدگاه فرق مي کند. آموزش مستقيم نمي دهد، شعار ندارد و خلاصه بر مبناي داستان تخيلي و جذاب ساخته شده. آن موقع فکر نمي کرديد کودک و نوجوان آن دوره چنين ساختاري را پس بزند. - خب اين بستگي به تهيه کننده دارد. زماني که تهيه کننده مي گويد من به دنبال نگاه تو هستم، پس من از زاويه نگاه خودم کاري را توليد مي کنم. نمي خواستيم محصولي بي محتوا بسازيم که فقط شبيه عروسک بازي باشد. نمي خواهم به کار همکارانم ايراد بگيرم اما شايد محصولات اينچنيني براي بچه هاي سنين مهد کودک مناسب باشد. کاري که ما مي خواستيم بسازيم اين بود که سريال براي همه گروه هاي سني جذاب باشد. بچه که تنهايي به سينما نمي رود يا توي خانه تنها نمي نشيند پاي سريال، پس کاري که بنا بود بسازيم بايد همه را جذب مي کرد. اصلا به همين دليل بود که عمه و شوهرعمه را وارد کرديم که داستان براي بزرگسالان هم جذاب شود. واکنش زنده ياد منوچهر اصلاني چه بود؟ وقتي فهميد قرار است نقش ديو را بازي کند چه حسي داشت؟ - آن زمان که با ما کار مي کرد 65 سال داشت. بازيگر بسيار خوبي بود. البته چهره اش بدون اين گريم، خشن تر بود اما قابليت هاي زيادي داشت. روز اول که ديدمش مانده بودم چطور به او بگويم نياز به يک آدم کوتوله دارم. متاسفانه در جامعه ما وقتي بخواهند به کسي بد و بيراه بگويند او را کوتوله خطاب مي کنند اما خودش گفت دنبال کوتوله مي گردي؟ من کوتوله ام و تاکيد داشت مثل بقيه کوتوله ها نيست. طرح خاصي براي گريم او داشتيد؟ - اول رفتيم سراغ استاد عبدالله اسکندري، او گرفتار بود. بعد استاد جلال الدين معيريان آمد و چهره او را برايمان شيرين و جذاب کرد. خودش طاس بود و نياز بود برايش مو گذاشته شود. چرا در آن زمان فصل دوم را نساختيد؟ - نمي دانم. ما که با تهيه کننده طرف بوديم اما گويا تلويزيون چندان از پخش سمندون راضي نبود. يادم هست اين سريال همزمان با ساعت خوش پخش مي شد و مي گفتند با هر دو آنها مخالفت کرده اند. آن زمان آقاي ارگاني، مدير شبکه دوم سيما بود که بسيار از ما حمايت مي کردند و باز هم شنيده ام که يکي از دلايل برکناري او از کارش حمايت از کارهاي ما بوده است. شايد بخشي از اين مخالفت به خاطر اين باشد که سريال سمندون آموزش مستقيمي به بچه ها نمي داد يا مثلا تلويزيون تمايلي به پيش برد يک داستان درباره ديو نداشت. - بله، ممکن است چون ما هم دوست داريم آموزش غيرمستقيم بدهيم. اصلا چه اصراري به آموزش مستقيم هست؟! متاسفانه چون روش هاي آموزش درست نيست اين آموزش ها در جامعه جواب عکس داده اند. خيلي عجيب است که اين روزها بحث جلوگيري از اعتياد در دبستان ها را در روزنامه ها مي خوانيم. يک قصه خوب قطعا تاثيرگذار است چون در هر قصه اي آموزش وجود دارد و قصه ها ضد آموزش نيستند، عيني در هيچ قصه اي نمي گويند برو دزدي کن يا مثلا جنايت خوب است. تمايلي براي ساخت فصل دوم آن نداريد؟ - ديگر علاقه اي ندارم براي اينکه اولا ديگر آن آدم ها نيستند؛ خانم خيرآبادي و آقاي منوچهر اصلاني مرحوم شده اند و آقاي اسدزاده ديگر کار نمي کند. سخت شان است. من هم که کارها و دغدغه هاي ديگري دارم. شايد اگر همان آدم ها هنوز بودند ادامه مي دادم. يادم هست زماني که در حال ساخت قسمت هشتم بوديم، خانم خيرآبادي پايش ضرب ديد و ديگر نتوانست سر کار بيايد و ما مجبور ديم متن ها را تغيير دهيم اما زماني که مي خواستيم فصل دوم را بسازيم، حال او خوب شده بود. وقتي به او گفتم ديگر قرار نيست فصل دوم را بسازيم بسيار خوشحال شد و گفت الهي شکر، من نذر کرده بودم ساخته نشود. او از کار چندين ماهه و هر روزه خسته شده بود. الان که سريال را بعد از 20 سال تماشا مي کنيد به نظر خودتان کار قابل دفاع و بي نقصي مي آيد؟ - من چون از جمله آدم هايي هستم که قسمت هاي بد کار را مي بينند، واقعا از ديدن دوباره اش فراري هستم. به سختي مي بينم. متاسفانه ما تا بياييم کار بعدي مان را انجام دهيم، تجربه هاي قبلي مان را فراموش کرده ايم. بنابراين دائم فکر مي کنم کاش راهي وجود داشت که اشکالاتي را که امروز در کارم مي بينم، درست کنم.