محمد معتمدی: با موسیقی به زبانی جهانی صحبت میکنیم
مهر/ محمد معتمدي ديگر يک نام براي علاقهمندان به موسيقي سنتي نيست، او چند سالياست که فعاليتهايش را گسترش داده و با خواندن تيتراژها و تک قطعههايي که به قول خودش پاپ هستند، بيشتر شنيده ميشود. محمد معتمدي متولد مهر سال ۵۷ است، آلبومهاي زيادي با صداي او منتشر شده، کنسرتهاي بسياري برگزار کرده، در اپراهاي عروسکي حضور داشته، تک آهنگهاي او بسيار شنيده شدهاند، در ارکستر سمفونيک حضور دارد و براي ايران و شهدا خوانده است. اين خواننده که او را در دسته سنتيخوانها قرار ميدهند، کمي پيش تيتراژ فيلم سينمايي «سيانور» را خوانده بود که خودش آن را قطعهاي پاپ ميداند! در کارنامه هنري معتمدي کار با بزرگاني چون محمدرضا لطفي، مجيد درخشاني، حسين عليزاده، بهزاد عبدي و فرهاد فخرالديني را ميتوان ديد، او علاقهاش به موسيقي و آواز را از سنين پايين در کاشان شروع کرد، خيلي زود به تهران آمد و در کنار تحصيل، آواز را در کنار اساتيد مختلف آموخت. مصاحبه يک ساعته ما با محمد معتمدي در آستانه بهار و در روزهاي شلوغ پايان سال برگ ديگري از اين خواننده را به شما نشان ميدهد. البته محمد معتمدي را به همين سادگيها نميتوان پيدا کرد و قرار مصاحبهمان با او هم کار زمانبَري بود! در هفته پاياني اسفند در استوديوي جديد اين خواننده مهمان شديم و به گپ و گفت نشستيم، از آنجايي که تازه نقل مکان کرده بودند، خيلي چيزها سرجايش نبود، اما فضاي صميمي استوديو جاي مناسبي براي گپ و گفت عيدانه ما بود. آقاي معتمدي خيلي از موزيسينها و خوانندهها در يک خانواده موسيقيايي متولد شدهاند. درباره شما هم اينطور بود؟ درخانواده ما کسي موزيسين نبود. حتي در شهرمان هم خيلي موزيسين نبود؛ ولي اولين آثار موسيقي سنتي را از نوار کاستهايي شنيدم که داييام در بايگاني خودش داشت. آن موقع شايد ۸-۹ سالم بيشتر نبود. داييام آهنگهاي عبدالوهاب شهيدي، استاد شجريان، استاد بنان و مجموعه گلها را در نوار کاستهاي منظم و مرتب در کمدش نگهداري ميکرد. اول عکسشان را ديدم بعد کنجکاو شدم اين کاستها چه صدايي ميدهند. بعد کمکم آنها را يکييکي با اجازه خودش گوش ميکردم و از همينجا علاقهام به موسيقي شروع شد. آن موقع دنبال موسيقي رفتن تابو نبود؟ نه نبود؛ اما بهعنوان يک کار تماموقت و يک حرفه تلقي نميشد و از اين بابت همه نگراني داشتند. آرزوي کودکيتان براي اينده چه بود؟ از همان ابتدا آرزوي خواننده بودن يا نوازنده شدن را در سر ميپرورانديد؟ من در کودکي خيلي آرزوي روشني نداشتم و مثل خيلي از بچهها شايد آرزو داشتم خلبان يا دکتر و مهندس بشوم؛ ولي کمکم به دبيرستان که آمدم، از همان سالهاي راهنمايي و دبيرستان با استاد حلي آشنا شدم که از استادان به نام کاشان بودند و بهصورت مختصري چند تا از دستگاهها را با ايشان کار کردم. در کنار ايشان يک آشنايي در کاشان داشتيم که شاگرد آقاي جمشيد عندليبي در ني و شاگرد آقاي فريبرز عزيزي در تار بود، اين آدم برايم جالب بود و از او خواستم که با من کار کند. يک ني تهيه کردم و طرز صداگيري از ني را پيش او ياد گرفتم و ازاينجا به بعد خودم ني را دنبال کردم و ساز را خودآموز ياد گرفتم، در واقع وقت نکردم که براي آن کلاس بروم. معلم گفت چه کسي قرآن خواندن بلد است؟ گفتم من. بعد جلوي صف رفتم و با کلامي که معلوم نبود چه زباني است شروع کردم يک سري کلمات مندرآوردي را پشت سر هم گفتن، آنهم با لحن و صوت قاريهاي قرآن. به خاطر صداي خوب در کودکي تشويق به آواز خواندن نميشديد؟ کموبيش. اتفاقاً يادم هست سال اول مدرسه خواندن و نوشتن بلد نبودم. قرآن خواندن هم بلد نبودم؛ ولي نوار کاستهاي عبدالباسط را شنيده بودم. معلم گفت چه کسي قرآن خواندن بلد است؟ گفتم من. بعد جلوي صف رفتم و با کلامي که معلوم نبود چه زباني است شروع کردم يک سري کلمات مندرآوردي را پشت سر هم گفتن، آنهم با لحن و صوت قاريهاي قرآن. معلم هم خيلي تشويق کرد و گفت که خوب بود ولي اينکه خواندي به چه زباني بود؟! من برخلاف ظاهرم در کودکي خيلي شيطون بودم که داييام به کنايه به من ميگفت محمد آرام. تا اين حد که تابستانها هم هميشه بالاي درخت گردو بودم. (با خنده) شما اول با موسيقي شروع کرديد؛ چطور وارد آواز شديد؟ رفيق ناباب (با خنده) از همان اوايل به خاطر علاقهام آواز کار ميکردم و بعداً که وارد دانشگاه شدم، جدي آن را دنبال کردم. چرا در دانشگاه کارگرداني خوانديد؟ من در دبيرستان رياضي خواندم؛ اما کنکور هنر دادم. دفترچه کنکور هنر را باز کردم و چند رشته را انتخاب کردم. دوست داشتم رشته تخصصيام آواز باشد؛ اما چون ما در دانشگاههايمان رشتهاي با اين عنوان نداريم، ترجيح دادم رشته ديگري کار کنم و آواز را با استاداني که خودم دوست دارم، کار کنم و اين شد که به تهران آمدم و پيش آقاي نوربخش شيوه حسين طاهرزاده و آقاي دکتر حسين عمومي مکتب آوازي اصفهان را کار کردم که در اين صورت توانستم در کنار تحصيل آواز را هم حرفهاي دنبال کنم. آشناييام با آقاي درخشاني هم تبديل به اولين تجربههايي شد که ديده شدند و بعدازآن هم مدتي با آقاي لطفي کار کردم. اولين باري که روي صحنه رفتيد را به ياد ميآوريد؟ يادم هست اولين باري که به آموزشگاه آقاي طلوعي در تهران آمدم، ميخواستم پيش آقاي نوربخش بروم و شيوه آقاي طاهرزاده را کار کنم که وقتي صداي من را شنيدند به من پيشنهاد دادند که در گروه موسيقي خودشان که براي کنسرت آماده ميشد، حاضر شوم و سر تمرينات بروم. از اينجا يک سال طول کشيد که اين پروژه تمام شود و بالاخره کلاس آواز بروم. سال ۷۶ براي اولين بار با کنسرت گروه چاوش که زير نظر آقاي طلوعي بود، روي صحنه رفتم. استرس نداشتيد؟ براي خواندن خيلي استرس نداشتم. گاهي شايد اوايل استرس داشتم؛ اما کلاً من از مردم انرژي ميگيرم و برخلاف بقيه وقتي در چشمهاي مردم نگاه ميکنم بيشتر شير ميشوم و انرژي ميگيرم براي خواندن. از کودکي هم عادتم بوده که هر وقت پيش استادان بودم کارم بهتر ميشد و در کنسرتهايم هم هر وقت استادان ساز و موسيقي حضور داشتند، همه چيز بهتر برگزار شده است. شما بسياري از آهنگها و ارکسترهاي خودتان را به شهدا تقديم کردهايد. براي اين کار متهم به سفارشي خواني و دولتي بودن نشدهايد؟ براي اين کار کسي به ما پولي نميدهد که من بخواهم از اين کار سودي ببرم و اصلاً نيازي به اين کار ندارم. ريا خودش را نشان ميدهد، اگر کسي براي منافع شخصي کاري را انجام دهد، مشخص ميشود. من اگر اين کار را ميکنم از آنطرف براي آقاي «علي عسگري» نامه مينويسم و به صداوسيما هم اعتراض ميکنم. در جشنواره امسال هم به نشانه اعتراض شرکت نکرديد؟ نه من اصلاً اعتراضي به خود جشنواره نداشتم و اتفاقاً پيش از برگزاري جشنواره هم در مصاحبهها گفتم جشنواره موسيقي يک جشنواره ملي است و همه بايد در آن شرکت کنند. جشنواره فجر تحت هر شرايطي بايد برگزار شود، با اينکه انتقاداتي هم به آن وارد است. در کنار آنهم اهالي موسيقي انتظار دارند گوش شنوايي در خود جامعه موسيقي براي شنيدن درد دلها و انتقادات وجود داشته باشد که متأسفانه الآن وجود ندارد. انتقاد من کاملاً شخصي بود و به خاطر اين بود که براي کاري کانديد شده بودم که اصلاً براي انتشارش رضايت نداشتم. به نظر شما تغيير دولتها در بهتر شدن اين اوضاع و شنيده شدن حرف اهالي موسيقي تأثيري دارد؟ ديوار موسيقي در همه دولتها کوتاه است و سياسيون در تسويهحسابهاي سياسي اولين کاسهاي که بر سر هم ميکوبند، موسيقي است، در اين ميان کنسرتها را کنسل يا مجوزها را باطل ميکنند. خب برخي از موسيقيهاي پاپ کمتر قائل به محتوا هستند و بيشتر فرمگرا هستند و حتي برخي فرمشان هم سطحي و زودگذر است و براي همين خيلي حساسيت ايجاد نميکنند. موسيقي سنتي محتوا دارد و ماندگاري و تأثيرگذارياش در افکار عمومي بالاتر است. چرا حساسيتها نسبت به موسيقي سنتي بيشتر است؟ اين در حالي است که در کنسرتهاي پاپ شاهد هنجارشکنيهاي بيشتري هستيم. خب برخي از موسيقيهاي پاپ کمتر قائل به محتوا هستند و بيشتر فرمگرا هستند و حتي برخي فرمشان هم سطحي و زودگذر است و براي همين خيلي حساسيت ايجاد نميکنند. موسيقي سنتي محتوا دارد و ماندگاري و تأثيرگذارياش در افکار عمومي بالاتر است؛ ولي شما فکر کنيد در يک کنسرت موسيقي پاپ هزار نفر بزنند و بکوبند و آواز بخوانند. ضرري به حال کسي ندارند. اين شکلي که شما گفتيد کسي موسيقي سنتي گوش ميدهد که متفکرتر باشد و مردم عاديتر پاپ گوش ميدهند. خود موسيقي پاپ هم درجهبندي دارد و ما موسيقي پاپ داراي شان و محتوا زياد داريم، ولي ۸۰ درصد موسيقياي که بهعنوان پاپ معرفي ميشود، موسيقي کاملاً سطحي است که شايد شان هنري بالايي هم نداشته باشد و فقط به درد نيازهاي روزمره ميخورند. اصلاً تعريف موسيقي پاپ همين است. پاپ مخفف واژه مردمي يا مردمپسند است و موسيقيهايي هستند که داراي وزن و محتوايي هستند که توده بيشتري از مردم با آن ارتباط ميگيرند و فرم آنهم موسيقي کلاسيک کشورها نيست به آن موسيقي پاپ ميگويند. بااينحال خودتان موسيقي پاپ گوش ميدهيد؟ بله آقاي حامي را گوش ميدهم و آثار بابک بيات را بهصورت کلي دوست دارم. از گذشتهها هم مازيار را خيلي دوست دارم. خودتان دوست نداشتيد پاپ بخوانيد؟ آهنگ سيانور پاپ است ديگر (با خنده). اصلاً صداي خودتان را هم گوش ميدهيد؟ من خيلي کم خودم را گوش ميدهم. ما هيچوقت با چشم خودمان نميتوانيم خودمان را ببينيم. هميشه يا در آينه ميبينيم يا در فيلم. صدا هم همين شکل است و هيچوقت صداي خود را مثل آن چيزي که ديگران ميشنوند نميتوانيم بشنويم. به خاطر اينکه بخش زيادي از صدايمان را از گوش داخلي ميشنويم و به همين دليل است که وقتي صدايمان را از فايل ضبطشده ميشنويم، هميشه تيزتر و تودماغيتر از حد معمول به نظر ميرسد و مثلاً ۲۰ نفر در يک فايل صوتي حرف ميزنند و به نظرمان خوب است؛ اما تا به خودمان ميرسد، ميگوييم چرا صداي من اين شکلي است؟ جدا از اين قضيه عادت نکردهام که صداي خودم را بهعنوان نياز موسيقيايي گوش بدهم و بيشتر آهنگهاي ديگران مخصوصا کلاسيک غربي، تکنوازي و حتي بيکلام گوش ميدهم. کلاً موسيقي بيکلام زياد گوش ميدهم و بين استادان ايراني فکر نکنم هيچکس بهاندازه من ساز استاد کسايي، عبادي و شهناز را گوش داده باشد. معلوم است که از موسيقي بيکلام بيشتر لذت ميبريد؟ موسيقي بيکلام بيشتر از آواز به خواننده ايده ميدهد؛ به خاطر آنکه وقتي شما آواز گوش ميدهيد، هميشه يک الگو و چهارچوب از پيش تعريفشده را به ذهن خودتان منتقل ميکنيد و ذهن خيلي بيشتر قالبمند ميشود؛ ولي اگر موسيقي سازي گوش دهيد، خلاقيت شما بالاتر ميرود. براي همين هم در کنسرتهايتان بداههنوازي داريد. بله دقيقاً! موسيقي بيکلام بيشتر از آواز به خواننده ايده ميدهد؛ به خاطر آنکه وقتي شما آواز گوش ميدهيد، هميشه يک الگو و چهارچوب از پيش تعريفشده را به ذهن خودتان منتقل ميکنيد و ذهن خيلي بيشتر قالبمند ميشود؛ ولي اگر موسيقي سازي گوش دهيد، خلاقيت شما بالاتر ميرود. سخت نيست؟ نه يک مهارتي ميخواهد که به دست آوردن آن مهارت سخت است. ولي وقتي آن را به دست بياوري ديگر آسان است. معمولاً در همه کنسرتها قطعاتي دارم که از قبل هيچ نتي براي آنها نوشته نشده است که البته از اينها بايد ارکسترهاي ملي که کاملاً تنظيمشده است را منها کنيم. موسيقي سنتي به شکل واقعي آن با پيشدرآمدهاي طولاني ديگر بين مردم طرفدار ندارد. به نظر شما نبايد اين موسيقي سنتي هم امروزيتر شود؟ موسيقياي که اوايل انقلاب بهعنوان موسيقي سنتي ارائه شد که داراي پيشدرآمدهاي طولاني و فرمهاي خيلي خاص مخصوص دوره قاجار بود. ما الآن بايد به موسيقي اصيل ايراني بپردازيم؛ نه موسيقي سنتي. موسيقي سنتي يک سري سنتهاي دوره قاجار بوده که براي خودش هم محترم است و همه هم ثبت و ضبطشده و قرار هم نيست از بين برود و بيشتر جنبه موزهاي براي ما دارد يا کنسرتش مخاطب خاص خودش را دارد؛ ولي موسيقياي که ميخواهد در جامعه جريان داشته باشد، بايد زنده باشد و بتواند با تغييرات سياسي و اجتماعي جامعهاش قدم بردارد و حرکت کند. اگر اين اتفاق نيفتد آن موسيقي هم به يک موسيقي موزهاي تبديل ميشود. اتفاقا اگر اين تغييرات صورت بگيرد، مردم هم رغبتشان به موسيقي سنتي بيشتر ميشود. خود من سال گذشته کارهايي که بهعنوان تک آهنگ خواندهام مثل قطعه «کوير» در سايتهاي موسيقي بالاتر از آهنگهاي پاپ قرار گرفته است. درباره کوير آنقدر ملودي و شعر هماهنگ هستند که انگار شما اول ملودي را ساختيد بعد شعر آن را سرودهايد؟ بله دقيقاً همين است. شعر ميگوييد يا در کوير استثنائا شعر گفتيد؟ قبلاً در عنفوان جواني شعر ميگفتم (با خنده) اما الآن گهگداري اگر ملودي داشته باشم، براي آن شعر ميگويم. براي شاعر بودن بايد ذهن شما درگير واژهها باشد و بهنوعي واژهها دم دست شما باشد. کساني که شعر ميگويند زودتر ميتوانند به مرحله توليد در شعر برسند؛ چراکه واژهها در ذهنشان قابل دسترس است. به لحاظ اينکه بتوانم، ميتوانم شعر بگويم؛ اما مغز من رم و حافظهاش پايين است اگر بخواهم چند تا نرمافزار را بهصورت هماهنگ با هم باز کنم هنگ ميکند. (با خنده) خودتان هم گروه همآوازان داريد درست است؟ من اول يک گروه به اسم همآوازان مهر تشکيل دادم که بعد از يک سال آن را منحل کرديم. بعد گروهي به اسم اديب تشکيل داديم و حتي از خانواده مرحوم اديب و دخترشان شيرين اديب هم اجازه گرفتيم. بعد در يکي از شهرستانها به ما گفتند ما گروهي به اين اسم داشتيم و اگر شما گروه تشکيل بدهيد، ما در سايه ميرويم که اين را هم منحل کرديم. بعد از اين هر اسمي خواستيم انتخاب کنيم، ديديم نميشود و اين بار به اسم خودم «معتمدي» گذاشتم که ديگر مشکلي پيش نيايد! اپراها تقريباً يک دهه است که وارد موسيقي ايران شده و شما هم يکي از افرادي هستيد که با اپرا و به ويژه اپراي مولوي معروف شديد. اين اپرا چطور وارد و با موسيقي سنتي ما تلفيق شد؟ هر نمايشي که هنرپيشههاي آن ديالوگهاي خود را بهجاي صحبت کردن با آواز ميخوانند اپرا محسوب ميشود. تعزيه هم بهنوعي اپراست؛ اما آن چيزي که بهعنوان اپرا شناخته ميشود، آن فرم آوازخواني اپراي غربي است؛ اما در موسيقي ايراني هم ميتوانيم اپرا داشته باشيم. اولين اپرايي که من انجام دادم، اپراي عاشورا بود که نقش حُر را خواندم و خيلي تجربه موفقي بود. بعدازآن مولوي، سعدي و حافظ را خوانديم که اپراي مولانا بيشتر از همه با استقبال روبهرو شد و به خاطر اين بود که برخلاف تمام اجراهاي عروسکي که يک شخصيت اصلي داشت، اين اپرا دو شخصيت داشت و اين دو شخصيت کنار هم کشش زيادي ايجاد کرده بودند. فکر ميکرديد مردم اينقدر با اپراها ارتباط بگيرند؟ نه واقعاً در اين حد فکر نميکردم ولي از آن دست کارهايي شدهاند که هنوز هم وقتي روي صحنه ميروند با استقبال مواجه ميشوند. آقاي معتمدي ما هر چه از شما شنيديم غمگين بوده است. چرا تابهحال هيچ آواز شادي نخواندهايد؟ «از کوزه همان برون تراود که در اوست». شاد خواندن اول يک دل شاد ميخواهد و در کنار آنهم مغزي که خيلي خودش را درگير فکر کردن نکند و بتواند از اتفاقات کنار خودش بگذرد. آدمهايي که اين قابليت را دارند خوش به حالشان! هم شاد ميخوانند هم شاد گوش ميدهند و البته ما اشتباهاً کارهايي که نياز به فکر کردن دارند را غمگين تلقي ميکنيم؛ درحاليکه هر کاري که عمق دارد، الزاماً غمگين نيست. مثلاً ممکن است آواز دشتي را هرکسي گوش دهد، غمگين شود؛ اما من که گوش ميدهم لذت ميبرم. درآمد کنسرتهاي پاپ بيشتر است يا سنتي؟ خب جمعيتي که براي موسيقي پاپ در کنسرتها شرکت ميکنند بيشتر است و درنتيجه درآمد بيشتري دارند و موسيقي سنتي از اين لحاظ جمعيت کمتر و درآمد کمتري دارد؛ اما از يک لحاظ ديگر شما اگر آدم سرشناسي در موسيقي سنتي باشيد در کشورهاي ديگر ظرفيتهاي زيادي براي شما وجود دارد و خدا رو شکر از من براي اجراي کنسرت در کشورهاي ديگر دعوت زيادي شده و تقريباً در همه قارههاي دنيا کنسرت برگزار کردهام. بارها گفتهام که زبان موسيقي تنها زباني است که نياز به ترجمه ندارد. حتي فيلم هم نياز به زيرنويس دارد؛ اما موسيقي زباني جهاني دارد. واکنش مخاطبان خارجي نسبت به شما و موسيقي سنتي چيست؟ من بارها گفتهام که زبان موسيقي تنها زباني است که نياز به ترجمه ندارد. حتي فيلم هم نياز به زيرنويس دارد؛ اما موسيقي زبانش جهاني است؛ در آواز هم حتي اگر زبان شمارا نفهمند ولي چون با موسيقي آن را بيان ميکنيد، موسيقي کلام شما را بهعنوان زبان مشترک دريافت ميکنند و از آن لذت ميبرند و به خاطر اينکه ما بهصورت رسمي و سيستمي تلاشي براي معرفي موسيقي ايراني انجام ندادهايم و همه حرکتها فردي بوده است، اکثراً در جهان شناختي نسبت به موسيقي و فرهنگ ايراني وجود ندارند و در قدم اول اصلاً از اينکه ايران چنين موسيقياي دارد تعجب ميکنند و خيلي دوست دارند و استقبال ميکنند. اين نشان ميدهد که اين موسيقي ما در دنيا حرفي براي گفتن دارد. کدام اثرهاي خودتان را بيشتر دوست داريد؟ مناجاتها. چون بيشتر در خلوت خودم بودم و بيشتر دلي بودند. تابهحال شده کنسرتي را خراب کنيد يا شعر را فراموش کنيد؟ شعر زياد يادم ميرود؛ اما بهصورت بداهه کلمات را جفتوجور ميکنم و کنار هم ميگذارم. حتي شده بهجاي شعر يک سري آوا خواندهام. (با خنده) هدف شما خوانندگي صرفا خواندن است يا براي آن هدف خاصي داشتيد؟ کلاً خوانندگي جزو وجودم بوده و هست و خيلي تصميمي براي آن نگرفته و قلهاي براي خودم پيشبيني نکردهام. به خاطر همين است که محمد معتمدي خيلي به دنبال بالا رفتن از پلهاي يا رشد آنچناني و ديده شدن نيست؟ خب اين کاملاً درسته. من جزو کساني نبودهام که بخواهم بيشتر در بازار فروش کنم و هميشه خودم بودهام و تلاشي براي بيشتر ديده شدن نکردهام، براي همين هميشه اولين کسي که از کار رضايت دارد، خودم هستم. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد