برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

بازیگر «ابد و یک روز»: 25 بار از «نوید محمدزاده» سیلی خوردم!

منبع
ميزان
بروزرسانی
بازیگر «ابد و یک روز»: 25 بار از «نوید محمدزاده» سیلی خوردم!
ميزان/ مهدي قرباني با گلايه توام با شوخي گفت: 25 بار از نويد محمدزاده در «ابد و يک روز» سيلي خوردم. اکران و نقد و بررسي فيلم سينمايي «بيست و يک روز بعد» دوشنبه 13 شهريور با حضور محمدرضا خردمندان کارگردان، مهدي قرباني بازيگر نوجوان فيلم و سحر عصر آزاد منتقد سينما در هشتاد و پنجمين سکانس خانه فيلم فردوس برگزار شد. سحر عصر آزاد در اين نشست در مقام منتقد درباره کارگردان «بيست و يک روز بعد» و فيلم‌سازان اول اظهار کرد: نکته اي که درباره اين هنرمندان وجود دارد، اين است که ذهنيتي در مورد آنان قبل از ديدن فيلم وجود ندارد، اين مسئله موقعيت خاصي ايجاد مي کند و نمي دانيم با چه اثري قرار است مواجه شويم و اين يک امتياز است که مخاطب با آن روبه‌رو است. کار مهم آقاي خردمندان اين است که به سراغ ژانر يا گونه اي رفته اند که در سينماي ايران جاي خالي آن احساس مي شود؛ يعني فيلم هاي کودک و نوجوان که به شکل خاص به نوجوانان و مسائل و دغدغه هاي آنان بپردازد، ايشان توانسته‌اند فضاي فيلم را مطابق با ذهنيات قهرمان قصه که انتخاب کرده اند به تصوير بکشند و اين نقطه بسيار ويژه اي در فيلم است. در ادامه محمدرضا خردمندان کارگردان «بيست و يک روز بعد» درباره چگونگي رسيدن به چنين فيلمي براي توليد گفت: من پيش از اينکه اولين فيلم بلندم را توليد کنم، تعداد زيادي فيلم کوتاه ساختم و سال ها دغدغه من توليد آثاري با موضوعاتي برگرفته از اجتماع، زندگي و تجربيات شخصي بود که با هم جمع شدند و در «بيست و يک روز بعد» روايتي سالم را براي استقبال خوب مخاطب رقم زدند. چگونگي شکل گيري اين فيلم برمي گردد به سابقه فيلم‌سازي من که هميشه با يک‌سري تصاوير خاص در ذهنم شکل مي گيرد و در حافظه من ثبت مي شود و معمولا آن ها که ماندگاري بيشتري دارند من را بيشتر درگير خود مي کنند تا زماني که آن تصوير گويا شود و حرف داشته باشد. «بيست و يک روز بعد» هم براي من با يک تصوير شروع شد؛ تصوير نوجواني که روي ريل قطار ايستاده و مي خواهد آن را نگه دارد، نمي دانستم اين بچه کيست؟ چرا مي خواهد اين قطار را نگه دارد؟ قبل و بعد اين ماجرا و انگيزه آن را نمي دانستم فقط احساس مي کردم تصوير بسيار قدرتمندي است يعني از آن جنس تصاويري که در پس ذهنم ثبت شده بود. مادرم مبتلا به سرطان بود وي در ادامه افزود: در يک دوره مادرم به بيماري سرطان مبتلا بود و ما در دوره درمان او، رفت و آمدها به بيمارستان و داروخانه براي تهيه دارو را طي کرديم، با انواع اين جنس آدم ها ارتباط و تعامل داشتم و هر زمان که آن ها را مي ديدم راجع به مشکلاتشان حرف مي زدم، چون خودم بخشي از همان جامعه بودم. سال 91 يا 92 بود که در داروخانه 13 آبان پسربچه اي را ديدم که در کنار مادر مبتلا به سرطان خود ايستاده بود و يک کيسه دارو در دست داشت. او آمپول ها را آگاهانه کنار گذاشت و فقط داروهاي شيمي درماني را تحويل گرفت. اين صحنه براي من تکان دهنده بود و در ذهن من ماند. به اين نتيجه رسيدم تصوير پسربچه همان پسري است که روي ريل قطار ايستاد و بخشي از پازل برايم حل شد. در فيلم صحنه اي وجود دارد که مادر وقتي به مرتضي پول مي دهد تا فيلمش را بسازد و مي گويد وقتي از داروخانه داروها را تحويل گرفت يک آمپول تقويتي است که نياز نيست آن را بخرد. اين صحنه از همان داروخانه 13 آبان و آن پسر در ذهنم تداعي شد. تصوير بعدي که در ذهنم شکل گرفت محسن برادر مرتضي بود که مي خواست ترمز را بکشد و قطار را نگه دارد يعني همان شب اين صحنه هم شکل گرفت و اين دو تصوير آن قدر در کنار هم قدرتمند بودند که مرا مطمئن کرد که فيلمنامه اي خواهم نوشت و اين قطعا فيلم کوتاه نخواهد بود يعني نقطه عزيمت من به فيلم بلند همين دو سکانسي بود که آن شب نوشته شد. خردمندان درباره گذارش از عرصه فيلم کوتاه به عرصه فيلم بلند و موفقيتش در اولين اثر بلندش بيان کرد: من علاقه بسياري به فيلم کوتاه دارم و هر وقت فرصت شود سريعا فيلم کوتاه مي سازم و بلافاصله بعد از «بيست و يک روز بعد» نيز يک فيلم کوتاه ساختم. در آن شب احساس کردم که نمي شود اين قصه را کوتاه ساخت و بايد از آن فيلمي بلند توليد کرد تا بسط و گسترش پيدا کند و در سينما عرضه شود. من از آن شب شروع به نوشتن سکانس ها کردم و جغرافياي قصه برايم تقريبا آشکار شد. خانواده اي که در کنار ريل راه آهن زندگي مي کنند، دوستي که اطمينان به حضور و همدردي در کنار مرتضي داشتم و بايد به گونه اي فيلم طراحي مي شد که اين رفيق همان‌گونه که در زندگي واقعي حضورش آرامش مي دهد به فيلم نيز تعادل و قدرت دهد که تلخي و تندي آن را گرفته و همواره شخصيت اصلي را ياري کند تا مخاطب پس نزده و تا پايان با فيلم همراه شود. سينايي که مرتضي شد مهدي قرباني شخصيت اصلي فيلم نيز درباره چگونه بازيگر شدن خود و حضور در «بيست و يک روز بعد» عنوان کرد: از سن 10 سالگي در يک آموزشگاه فعاليت خود را شروع کردم، دو سال گذشت تا اين که فراخواني داده شد و از سنين 9 تا 12 سال بازيگر براي فيلم «ابد و يک روز» مي خواستند. قبل از آن براي نقش هاي متعدد تست دادم اما اولين نقشي که قبول شدم «ابد و يک روز» بود که توسط آقاي روستايي، دستيار ايشان و آقاي ملکان تست گرفته شد و بازي کردنم در آن فيلم قطعي شد و با موفقيت هايي نيز همراه شد. بعد از آن فيلم دو کار تئاتر کردم و در شهريور 95 براي «بيست و يک روز» بعد دعوت شدم. کارگردان «بيست و يک روز» بعد در ادامه درباره نقش هاي اين فيلم و بازي مهدي قرباني اظهار کرد: در ابتدا اين بازيگر براي بازي در نقش سينا انتخاب شده بود، من به دنبال بازيگر براي شخصيت اصلي فيلم بودم و در همه جا به دنبال بازيگر براي نقش مرتضي بودم اما در پايان مهدي قرباني اين نقش را با روش هاي مختلف و رندي از من گرفت. اولين تستي که از مهدي قرباني گرفتم به اين شرح بود که پنکه اي روشن بود و از او خواستم که با نيروي درون آن را متوقف کند. تلاشش را کرد و با تمام زور خود قصد داشت که آن را متوقف کند. مهدي با حرکت هاي خودجوش خود به دنبال گرفتن نقش مرتضي براي اين فيلم بود و در طول زمان ديدم شخصيت مهدي قرباني از همه جهات اعم از سخت کوشي و مردانگي به شخصيت مرتضي نزديک است بنابراين نقش مرتضي را به او سپردم. وي در ادامه تاکيد کرد: مهدي قرباني واقعا بازيگري را دوست دارد و با تمام وجودش بازي مي کند. سکانسي که روي ريل راه آهن کتک مي خورد يکي از سخت ترين سکانس هاست. در اطراف ريل سنگ‌هاي تيز و چند گوش بود و بايد با همان تک پوش زرشکي که پوشيده بود روي ريل مي خوابيد تا او را بزنند. از نظر بازيگري صحنه بسيار سختي بود و ما حدود 12 بار اين صحنه را فيلم‌برداري کرديم و هر بار اين صحنه درست انجام نمي شد که بيشترين دليل آن درست کتک نزدن بازيگران کار بود و من به دليل سلامت مهدي نمي توانستم فشار بياورم. بعد از 12 بار برداشت بالاخره مهدي به سمت من آمد و گفت بگو تا مي توانند بزنند که کار درست از آب دربيايد. من هم گفتم رحم نکنيد و تا مي توانيد بزنيد که صحنه بالاخره درست از آب درآمد. 25 بار از نويد محمدزاده سيلي خوردم مهدي قرباني در ادامه با گلايه توام با شوخي گفت: کتک خور من خوب است. 25 بار از نويد محمدزاده در «ابد و يک روز» سيلي خوردم. در سکانسي، سينا رازاني قرار بود در کوچه به من سيلي بزند که گفتم نزند. يک بار حميدرضا آذرنگ در کلوپ به من سيلي زده است، در ريل من را کتک مي زنند پس تکليف قهرمان فيلم چه مي شود. من از سگي که براي سکانس کتک زدنم هم گذاشته بودند مي‌ترسيدم چون آدمخوار بود. عصر آزاد درباره قهرمان اصلي فيلم خاطرنشان کرد: تلاش و پشتکار مهدي قرباني براي گرفتن اين نقش از هوشمندي ايشان است چون در سينماي ما در توليدات يک سال قهرمان نوجوان وجود ندارد، با اين شرايط کار به يک نوجوان سپرده مي شود و اين ميزان قصه حول محور اوست و مهارت هاي بازيگري اش بروز مي کند که درخشش او را به همراه دارد. همچنين خردمندان درباره شرايط سخت توليد فيلم نيز بيان کرد: هيچ‌وقت براي يک کارگردان شرايط موفقيت صد در صد نمي شود اما يک نظريه وجود دارد که مي گويد اگر يک فيلم‌ساز 60 تا 70 درصد از چيزي که مدنظر دارد محقق شود موفق شده است. براي يک فيلم‌ساز اول هميشه بودجه کم وجود دارد و بيشتر از زمان در نظر گرفته شده نمي تواند برنامه ريزي کند. ما بايد دو سکانس را در يک آفيش مي گرفتيم يعني يک سکانس از ساعت 8 صبح شروع مي شد و تا ساعت 12 ادامه داشت. در آبان روزها کوتاه و شب ها بلند بود و ما بايد دو سکانس را در اين زمان مي گرفتيم و اين فشار زيادي وارد مي کرد که باعث مي شد تا 2 شب آنجا باشيم و مهدي قرباني از 9 شب به بعد توان نداشت، اين قدر فشار وجود داشت که من و مهدي قرباني با هم دعوا مي کرديم چون از خستگي به خواب مي رفت و اين خواب ميميک، احساس و چهره را با نقص روبه رو مي کرد. تهراني‌ها درگير آمپول‌هاي 7 ميليوني وي درباره برداشت هاي مختلف نسبت به پايان فيلم توضيح داده و اظهار کرد: مرتضي در طول فيلم ايده نگه داشتن قطار را دارد که هيجان زده و خام به نظر مي رسد و براساس همان قرار است فيلمي بسازد. باور و قدرت لازم را براي نگه داشتن قطار ندارد بلکه صرفا يک سري مراسمات صوري براي چنين خواسته اي انجام مي دهد. به طرق مختلف اين مسئله در فيلم تکرار مي شود اما در بار آخر وقتي اين اتفاق مي افتد که تجربه ها و سختي را پشت سر گذاشته است و به يک بزنگاه و درک جديدتري رسيده است، اينکه مشکلات زندگي تمام نمي شود و بايد طريقه ايستادن در برابر سختي ها را پيش بگيرد. بعد از اين مرحله است که فقط خودش است و خودش و براي اولين بار روي ريل به دور از مراسمات صوري قرار مي گيرد و مي خواهد واقعا محکم جلوي قطار و سختي ها را بگيرد. حتي همه حرف‌هايي که مهران از هواي ابري، باران، گرگ و کلاغ ها در هر بار نمايش مرتضي در فيلم به دروغ مي گويد در سکانس پاياني در واقعيت اتفاق مي افتد. در بازخوردهايي که در اين روزها داشتم مخاطبان مي گويند بعد از چند روز از ديدن «بيست و يک روز بعد» هنوز به فيلم و سکانس پاياني آن فکر مي کنيم. کارگردان «بيست و يک روز بعد» در واکنش به اين نقد که فيلم با تلخي و بزرگي نسبت به سرطان پرداخته با صراحت بيان کرد: در زمان کودکي ما اسمي از سرطان نبود اما امروز سرطان مثل نقل و نبات در خانواده ها افتاده است. براي اينکه جديت يک مسئله بيان شود بايد برجسته تر بيان شود تا به گوش مخاطب برسد. بسياري از مردم در شهر تهران درگير ماراتن «بيست و يک روز بعد»، بيست ويک روزها و آمپول هاي 5 تا 7 ميليوني براي رفع سرطان هستند. بنابراين بايد محکم‌تر و بزرگ‌تر بيان کرد تا شنيده شود و اين شکل بيان درست است. خردمندان در پايان گفت: از اينکه فيلم را ديديد تشکر مي کنم. بيست سال است جنس فيلمي مثل «بيست و يک روز بعد» در سينماي ايران ديده نمي شود. ما فيلم را از فضاي آپارتماني و تک لوکيشن بيرون آورده و در لوکيشن هاي متعدد براي پرده سينما توليد کرده ايم تا لذت داشته باشد. بنابراين ديگران را براي ديدن فيلم تبليغ و تشويق کنيد. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد