مریم معصومی: ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که عاشق شدم!
ديده بان/ گاهي با خيلي از آدم ها روبرو مي شويم که تا وقتي از نزديک نديديم شان قضاوت مان نسبت به آن فرد فرق مي کند. در اين قضاوت ها گاهي بدترين نسبت ها را به افراد مي دهيم بدون اين که از شرايط زندگي و روحي فرد مطلع باشيم. مريم معصومي برعکس اتفاقاتي که دورادورش در موردش در حال رقم خوردن و گفتن است، از نزديک اوضاعش خيلي فرق مي کند و شايد نمونه اي باشد براي اين که کسي را دورادور قضاوت نکنيم. در اين گپ و گفت نسبتا طولاني وي از دلايل تنهايي خود و اگر بزرگنمايي نکنيم سير تا پياز گفتني هاي زندگي خود را تا جايي که بشود نوشت را بيان کرد. کمي از دوران کودکي خود بگوييد، آن موقع هم مثل الان ساکت بوديد؟ - در دوران کودکي ام، مي توانم بگويم شيطان بودم ولي نه آن طور که از ديوار راست بالا بروم. مي شود گفت شيطان محفوظ به حيايي بودم چون نسبت به افراد خانواده کوچک ترين عضو بودم و طبيعتا کسي را براي بازي کردن نداشتم بنابراين دوران کودکي بي آزاري و تنهايي داشتم و همه کارهايم از جمله شيطنت هايم نيز تنهايي بوده است. مثلا سر ظهر وقتي همه خواب بودند مي رفتم دنبال کشف کردن چيزهاي جديد و به قول خودمان فضولي هاي خطرناک که مثلا به عنوان نمونه يک بار رفتم سراغ جعبه برق خانه پدربزرگ و خاله ام به طوري که برق خانه و فيوز را قطع مي کردم. از بازي هاي انفرادي تان بگوييد. - علاقه خاصي به خوانندگي داشتم و يا خيلي لباس هاي جورواجور و پارچه هاي مختلف را به سر و تنم مي بستم. خيلي وقت ها با ملحفه و چادر براي خودم لباس طراحي مي کردم و ساعت ها جلوي آينه مي نشستم و برنامه اجرا مي کردم. با وارد شدن به مدرسه هم اين تنهايي ادامه داشت؟ - تقريبا بله. با اين که دور و برم برعکس خانه خيلي شلوغ بود ولي به کسي اعتماد نمي کردم. زياد با کسي رابطه برقرار نمي کردم. مثلا برووبيا نداشتم در حدي که يادم نمياد حتي يک بار هم جشن تولد دوستانم رفته باشم. تک فرزند هستيد؟ - نه، دو خواهر و دو برادر دارم و ته تاغاري هستم. شيطنت هاي آسيب زننده به خودت هم داشتي که هنوز اثراتش باشد؟ - تا دل تان بخواهد دو بار صدمه ديدم. يک بار وقتي داشتم براي خودم خوانندگي مي کردم، رفته بودم روي يک چهار پايه ايستاده بودم و شيشه عطر به عنوان ميکروفن دستم گرفته بودم که يکهو چهارپايه شکست و افتادم و دستم شکست به نحوي که چند روزي مهمان بيمارستان بودم. يک بار ديگه هم با دوچرخه پسر همسايه آسيب ديدم که نزديک 7 تا بخيه خورد به پام، که هنوزم که هنوز مي بينم با خودم مي گويم چرا اينطور شد. البته اين را هم بگويم اين اتفاق تقصير غد بودن خود من بود چون بقيه بچه ها مي گفتند بيا بازي کنيم و من طبق روال گذشته ام تنهايي را ترجيح مي دادم و آنها لج کردند و با دوچرخه پيچيدند جلوي من و اين اتفاق برايم افتاد. يک بار هم سرم شکست در حين تاب بازي. ماجراي تاب بازي هم اين بود که سر سوار شدنش با بچه هاي عموم بحث مان شد و تاپ از دست بچه ها رها شد و مستقيم خورد تو سر من و خلاصه دوباره کارم به بخيه زدن و بيمارستان کشيد. در آن دوران اسباب بازي هاي خود را به بچه هاي ديگر مي دادي؟ - خيلي دوست داشتم اسباب بازي هايم را با همبازي هايم تقسيم کنم ولي بچه اي دور و برم نبود که بخواهم اسباب بازي ام را به او بدهم. اين به اين معني نيست که اصلا تو خانواده ما بچه نبوده، اتفاقا بوده ولي چون رابطه مان کم بود مثلا سالي يک بار رفت و آمد مي کرديم اين اتفاق پيش نمي آمد. از طرفي هم نزديکانم مثل دخترخاله و پسرخاله هايم نيز سن شان به من نمي خورد که بتوانند از وسايل من استفاده کنند. براي همين واقعيتش اين موضوع اصلا برايم پيش نيامده و تجربه اش را نداشته ام. کار کردن در تئاتر فقط عشق مي خواهد چطور وارد تئاتر شده ايد؟ - هميشه دوست داشتم تجربه اش کنم ولي هيچ وقت موردي که بتواند راضي ام کند که وارد اين حوزه سخت شوم به من پيشنهاد نشده بود تا اين که متن چلچلا به من پيشنهاد شد و واقعا متن سنگين و سختي بود، به طوري که هنگام خواندن منقلب شدم و به حدي براي من تازه کار در تئاتر سخت به نظر مي رسيد که تماس گرفتم و اول منصرف شدم و گفتم چون کار اول من است نمي دانم چه اتفاقي قرار است روي صحنه برايم بيفتد. اين کار ديالوگ هاي طولاني در حد 15 خط داشت که من را شوکه کرد ولي دلگرمي هاي کارگردان باعث شد من اين کار را ادامه دهم و خدا را شکر کاري شد که همه راضي بودند. اين را هم بگويم که سختي چلچلا موقعي بيشتر حس شد که در کنار مونولوگ هاي طولاني فيزيکال بودن کار هم به آن اضافه شد. خوشبختانه کساني که کار تئاتر مرا ديدند همه مي گفتند يک مريم معصومي ديگري را در اين کار مشاهده کرديم و اين براي حس موفقيت داشتن در يک کار برايم کافي بود. کار کردن تئاتر و سختي هايش به دستمزدش مي ارزد؟ - راستش نه چون واقعا مبلغ پيشنهادي بسيار بسيار پايين تر از سينما است و در خوشبينانه ترين حالت شما دستمزد يک کار تلويزيوني را دريافت مي کنيد. کار کردن در تئاتر فقط عشق مي خواهد. من آنقدر عاشق تئاتر و اين کار شده بودم که هر روز مي گفتم من حالم با شما خيلي خوب است. بچه درس خوان بودم روز اول مدرسه را يادتان هست؟ چه حسي داشتيد؟ - روز زياد خوشايندي نبود از اين جهت که مادرم مي خواست من مستقل بار بيايم، به همين خاطر يادم هست که روز اول مدرسه که هوا خيلي سرد بود، مرا مدرسه رساند و گفت اين راه را که الان آمديم وقتي مدرسه تمام شد بايد خودت برگردي چون من قرار نيست به دنبالت بيايم. در ادامه کلي نصيحت کرد که اين راه مدرسه است و اينو بخور و اينو نخور و با کسي دوست نمي شي و از اين جور صحبت ها که من هم مدام تو دلم با خودم مي گفتم واي مدرسه چقدر بده. اينجوري شد که از همون روز اول فهميدم مدرسه جايي است که علاوه بر حس بدش، آدم را مجبور مي کند انسان روي پاي خودش بايستد و اين کار مادرم اگر در کودکي برايم تلخ بود ولي حالا که بزرگ شده ام فهميده ام بزرگ ترين کار را در حقم کرده و باعث شده که الان مستقل باشم و از استقلالم لذت ببرم. از آن روز به بعد مادرتان اصلا ديگر شما را به مدرسه نبرد و نياورد؟ - نه اصلا. هميشه خودم مي رفتم، خودم هم بر مي گشتم ولي الان متوجه شدم که اگر مادرم آن روز اين کار را نمي کرد شايد من هم امروز يک تيتيش ماماني بودم که از عهده کارهاي خودم بر نمي آمدم. بچه درس خوان بوديد؟ - خيلي بچه درس خوان بودم چون از مادرم مي ترسيدم و اگر 19 مي گرفتم، يک کتک حسابي خورده بودم. يادمه يک بار ديکته ام را 19 گرفتم و وقتي رفتم خانه، مادرم چنان دادگاهي برايم درست کرد که هيچ وقت يادم نمي رود و اين که از آن روز تصميم گرفتم به غير از 20 نمره اي ديگر نگيرم. يادم هست که براي کنکور روزهايي مي شد که درس خواندنم به 16 ساعت هم مي کشيد. چقدر کتک خورديد؟ - ببين مادرم بيشتر مي ترساند تا بزند. ترساندنش هم مثل گوش کشيدن بود و داد و بيداد. پايين ترين نمره اي که گرفتيد؟ - قبل از اين که سراغ نمره پايين گرفتن برويم اين را هم اضافه کنم که تا آخر دوران تحصيلم نمرات بالايي گرفتم و هر چي بالاتر مي رفتم سطح سختگيري خانواده پايين تر مي آمد. پايين ترين نمره اي که گرفتم 14 بود آن هم تو رياضي و هيچ وقت هم زير اين نمره نگرفتم. يکي از دلايلي که علوم سياسي خواندم با آن حجم از حفظيات، ضعفم تو حساب و کتاب رياضي است و واقعا هم تو رياضي بد هستم ولي حفظياتم عالي است به طوري که عربي دوران دبيرستان را زير 19 نمي گرفتم و همه از روي من تقلب مي کردند. مي خواستم وکيل شوم، علوم سياسي خواندم به سياست علاقه داريد؟ - الان نه. چي باعث شد که رشته علوم سياسي را براي تحصيل در دانشگاه انتخاب کنيد؟ - جلوي من يک مسيري باز شد و آن هم اين بود که دوست داشتم وکيل بشوم و حقوق بخوانم و اين که حقوق هم در کنکور سراسري قبول شدم ولي چون در شهرستان اراک قبول شده بودم خانواده ام اجازه نداد که بروم. براي همين رشته آزاد که علوم سياسي زده بودم را رفتم. هر چه پيش مي رفتم احساس مي کردم که علوم سياسي را دوست دارم آن هم به خاطر هيجاني که داشت. براي همين ادامه اش دادم و در گذر زمان به منصب سياسي گرفتن هم علاقه مند شدم ولي به مرور زمان تقريبا پايان دوران کارشناسي بود که هيجانم فروکش کرد و تصميم گرفتم رشته ام را عوض کنم و وارد بازيگري شدم. به صورتي از هيجانم فروکش کرده که اصلا حتي اخبار را هم دنبال نمي کنم. گفته هاي متعددي در خصوص تاريخ تولدت هست، شفاف سازي کن بالاخره متولد اسفند هستي يا فروردين؟ - ببين واقعيتش اين است که متولد 24 اسفند هستم و از آنجايي که خانواده صادقي دارم به همان تاريخ برايم شناسنامه گرفتند، در صورتي که امکانش بود فرورديني هم باشم. دهه شصتي ها نسل سوخته يا خاکستري هستند. همچين حسي را داري؟ - آره. البته سوخته سوخته نه ولي خاکستري هستند چون تو دوراني قرار گرفتند که اتفاقات روز باعث شد خيلي از مسائل را درک نکنند يا حتي اصلا متوجه نشوند. البته اين طبيعت زمان هست که هر دورانش يک جور فراز و نشيب دارد، مثلا اگر ما دهه شصتي ها بخواهيم خودمان را با دهه پنجاه مقايسه کنيم واقعا مي بينيم که واقعا آنها سوخته بودند. به هر حال هر دوراني که متولد مي شوي بايد از موقعيت هايي که داري استفاده کني و از زندگي لذت ببري. شنيده شده دستي به قلم هم داريد، فيلمنامه هم نوشتيد؟ - بله نوشتم. دوره هاي فيلمنامه نويسي را گذرانده ام و خيلي خيلي کتاب و داستان مي خوانم چون واقعا اتفاقات و داستان هاي مختلف مي تواند به ايده پردازي ات براي نوشتن يک فيلمنامه خوب کمک کند. دو بار فيلمنامه حرفه اي نوشته ام و چند تهيه کننده هم خوانده اند و براي توليدش پيشنهاد هم داده اند ولي خودم احساس کردم چون از موضوع روز جامعه فاصله گرفته، الان کمي تحمل کنم و در يک زمان مناسب دوباره شروع به بازنويسي کنم. در چه ژانري؟ - تقريبا هر دو در ژانر اجتماعي قرار مي گيرند ولي يکي موضوع عاشقانه بودن آن پررنگ تر و موضوعش درباره اختلاف هاي زناشويي با يک ديد متفاوت است. دوست داريد خودت نقش اولش را بازي کنيد؟ - چرا که نه. همه نويسنده ها دوست دارند نقش و شخصيت هايي که ايجاد مي کنند را حتي شده براي يک بار خودشان بازي هم کنند. اسمي برايش انتخاب کرده اي؟ - ببينيد، هميشه اسم ها را بعد از بازنويسي کامل و مشورت انتخاب مي کنم براي همين فعلا اسمي برايش انتخاب نکرده ام. همه بازيگرهاي زن سينما دوست دارند نقش مادر را بازي کنند ولي نکته اي که خيلي جالب است اين است که همين جمعيت حداکثر هم دير ازدواج مي کنند و پاره اي اوقات يا شايد اکثر اوقات اين ازدواج دوام و پايان خوشي ندارد، مي توانيد يکم در اين خصوص توضيح دهيد؟ - ببينيد اين خيلي غلط است که بگوييم اين ازدواج و زودتر طلاق گرفتن فقط مختص جامعه بازيگري است، ولي چون هميشه انگشت اشاره مردم و الگوي مردم چهره ها هستند اين مسئله خيلي پررنگ تر بين شان ديده مي شود. مثلا شما اگر وارد آپارتماني بشويد و درب 10 خانه را بزنيد شايد حداقل 6 خانواده از هم جدا شده يا دوباره ازدواج کرده باشند. يکي از دلايلي که خود من ازدواج نمي کنم اين است که دوست ندارم طلاق بگيريم. يعني اين که ترجيح مي دهم يک دختر مجرد باقي بمانم تا اين که حتي يک درصد احتمال بدهم قرار است يک روزي به دلايل نامشخص طلاق بگيرم. من مريم معصومي وقتي تصميم مي گيرم ازدواج کنم تصميم مي گيرم تا آخرين زماني که زندگي مي کنم با اين فرد بمانم ولي من يا هر کسي نمي تواند تضمين بدهد نفر مقابل هم چنين فکري بکند و يا به اين ثبات شخصيتي رسيده باشد که در آينده کمترين تغيير شخصيتي را داشته باشد. هيچ کسي نمي رود ازدواج کند که طلاق بگيرد يا اين که با قصد و نيت طلاق گرفتن بعد از يکي دو سال با کسي ارتباط برقرار کند. متاسفانه در جامعه الان ما طلاق و مسير جدايي به راحت ترين انتخاب دختر و پسرها تبديل شده و خود من با همين دوتا چشم هايم ديدم که اگر مشکلي براي شان پيش بيايد نمي آيند مشکل را حل کنند بلکه سريع راه جدايي را انتخاب مي کنند. شايد باور نکنيد ولي اسم طلاق تنم را مي لرزاند و اين مورد وقتي بچه اي هم در ميان باشد تشديد مي شود ولي در خصوص اين که چرا بازيگرها دوست دارند نقش مادر را بازي کنند بايد بگويم وقتي يک نفر حرفه بازيگري را انتخاب مي کند قطعا علاقه خاصي به تجربه کردن شخصيت ها و موقعيت هاي مختلف و خاص دارد و اين کاملا يک مورد طبيعي است که مثلا مريم معصومي دوست داشته باشد مادر شدن را هم تجربه کند اما نه به صورت واقعي چون من نوعي شايد دوست نداشته باشم در حال حاضر با وضع موجود در جامعه به ازدواج و بچه دار شدن فکر کنم پس شايد به همين خاطر است که دوست دارم نقش مادر بودن را تجربه کنم زيرا من يک بازيگر هستم و مهم تر از همه اينکه ازدواج کردن دير و زود ندارد و بسته به موقعيت است. اولين بار چند سالگي بود که عشق را تجربه کرديد و تصميم به ازدواج گرفتيد؟ - اولين بار فکر کنم 15 يا 16 سالم بود که عاشق شدم ولي سرانجام نداشت. آن هم به سبب مديريت خانواده ام بود که مين گفتند اين سن، سن مناسبي براي ازدواج نيست و من هم شانس آوردم که پافشاري چنداني براي ازدواج نکردم. حتما مي دانيد که آن سن و سال تب عاشق شدن و ازدواج کردن خيلي داغ است و من هم از اين قضيه مستثني نبوده ام ولي مادرم از آنجايي که هميشه سايه مديريت اش روي من بوده به من فهماند که الان موقعيت ازدواج تو نيست و الان هم که به آن دوران فکر مي کنم واقعا درست مي گفت چون کسي که قصد ادامه تحصيل دارد نبايد قبل از تحصيل، ازدواج کند چون در قبل از دانشگاه شما تفکر و دنياي ديگري داريد و بعد از اتمام دانشگاه دنياي خيلي خيلي متفاوت تري پيدا مي کنيد. البته موردهاي نادر هم داريم ولي من غالب آدم ها را مي گويم. به نظر من بهترين سن ازدواج اگر يک نفر بتواند تا آن موقع صبر کند، بين 25 تا 28 سالگي است. به نظرم بعد از 30 سالگي ايده آل هاي زندگي و مسير آن براي انتخاب کردن مکمل زندگي بسيار سخت تر مي شود. الان تنها زندگي مي کنيد؟ - نه، با خانواده ام زندگي مي کنم. هميشه از زندگي در کنار پدر و مادرم لذت برده ام چون خيلي اهل معاشرت نيستم. ولي اين به معني منزوي بودن و معاشرتي نبودن من نيست و اهل برقراري ارتباط با آدم ها هستم. دوستان بسيار زيادي دارم ولي مي شود گفت مريم معصومي رفيق بازي نيستم و در حال حاضر اگر سر کارم نباشم تمام وقتم را در منزل با کتاب و فيلم و موسيقي مي گذرانم و اينطور از تنها بودن خود با برنامه ريزي که انجام مي دهم لذت مي برم. اولين شغلي که دوران کودکي به ذهنت رسيد که دوست داري اين کار را بکني يادت هست چي بود؟ - آدم وقتي بچه است خيلي کارها هست که تو ذهنش مي آيد و مي رود. مثلا همه بچه ها دوست دارند دکتر بشوند چون يکي از بازي هاي رايج بچه ها که حتي تو خاله بازي هم اتفاق مي افتاد، بازي در نقش دکتر بود. خود من دوست داشتم معلم باشم يا مثل کسي باشم که خوب باشم و بتوانم راه درست را نشان دهم. يکمي هم که بزرگ تر شدم متوجه شدم دوست دارم دفاع کنم از کسي که سرش را مي اندازد پايين و حقش را مي خورند. از دوستان دوران دانشجويي کسي هست که توانسته باشد به جايگاه يا منصبي در سياست برسد؟ - ببين من خيلي عجيب غريبم. نمي توانم بگويم گوشه گير و منزوي هستم چون واقعا خيلي اجتماعي هستم ولي اهل رفت و آمد و رفيق بازي و معاشرت نيستم. شايد منشأ اصلي مدلم که تنها باشم از همان بچگي شکل گرفت و تا دانشگاه و حتي الان هم ادامه داشته ولي معني اش اين نيست که من با کسي دوست نمي شوم و از ارتباط خوشم نمي آيد. مثلا در همان دوران دانشگاه دوستي ام در حد يک جزوه گرفتن و مشورت گرفتن بود و يادم نمي آيد حتي يک بار هم با کسي مسير دانشگاه و تا خانه را آمده باشم. شايد خيلي عجيب باشد براي کسي که الان اين مطلب را بخواند و قطعا با خودش مي گويد مگر مي شود اين همه تنهايي؟؟ ولي من هميشه تنها بودم براي همين اصلا خبري از کسي ندارم. کاري بود تو دوران دانشگاه که انجام ندادي و الان پشيماني؟ - يادم هست آن موقع قرار بود يک گروهي از بچه ها که ترم بالاتر بودند با تعدادي از ترم پاييني ها ترکيب شدند تا بورسيه شوند براي خارج کشور، من هم در بين آن جمع انتخاب شده بودم و فقط و فقط به خاطر يکسري آرزوهاي مسخره دوست داشتم اينجا بمانم و دقيقه 90 از گروه جدا شدم. تو سينما و تلويزيون هم کاري بوده که از قبول نکردنش الان پشيمان باشيد؟ - يکسري کارهاي تاريخي در تلويزيون بودند که به دليل خيلي خيلي پايين بودن دستمزد قبول نکردم و الان پشيمان هستم. نقشي بوده است که وقتي مشاهده کردي با خودت گفته باشيد اي کاش اين را من بازي کرده بودم؟ - تا دلت بخواهد. من نقش مادر را دوست دارم. من کار «ميم مثل مادر» را خيلي دوست داشتم و دارم و آرزو مي کنم چنين نقشي را به من پيشنهاد بدهند و من بازي کنم. کار «ملي و راه هاي نرفته» به جاي ماهور الوند را دوست داشتم بازي بکنم، فيلم خيلي داستان قوي دارد و از طرفي من کارهاي زنانه را خيلي دوست دارم. کار کردن با کارگردان هايي مثل خانم ميلاني و پوران درخشنده را خيلي دوست دارم و آرزو دارم به زودي با اين دو همکاري کنم. چرا حجم کارهاي سينمايي شما نسبت به تلويزيون بسيار پايين است؟ - ببينيد نه تو سينما بلکه تو يک شرکت هم که شما مشغول کار باشيد يک مافيا و يکسري قدرت هست که بين خودشان دارند. هميشه يکسري مسائل را رد و بدل مي کنند که کاملا اين موضوع يک چيز طبيعي شده است. ما در دنياي تصوير دو جبهه داريم که يکي از آنها سينما و ديگر تلويزيون است که هر دو گروه را آدم هاي کاملا متفاوتي تشکيل مي دهند و متاسفانه و متاسفانه اين طور جا افتاده است که کسي که داخل تلويزيون چهره شد و دارد ديده مي شود نيازي نيست در سينما هم زياد ديده شود، براي همين خيلي از ستاره هاي تلويزيون هستند که شما در سينما نمي بينيدشان و اصلا سينمايي ها يا سراغ شان نمي آيند يا حجم چشمگيري پيشنهاد اين سري بازيگرها در حوزه سينما ندارند. يعني در سينما اگر نقشي متفاوت که به بيشتر ديده شدن و رشد تو در سينما کمک کند با دستمزد پايين قبول نمي کنيد؟ - چرا که قبول نکنم. شايد من اوايل خيلي درگير ميزان دستمزد بودم ولي الان خيلي نه. البته اين خيلي نه براي نقش هايي که به دلم نشسته و مي تواند به آينده حرفه اي من کمک کند مي باشد ولي چرا وقتي نقش را زياد دوست ندارم با دستمزد پايين انجامش دهم؟ در سينما پيشنهادها و ميزان دستمزد به صورتي شده است که مي گويند اگر قرار است به مريم معصومي نوعي فلان قدر بدهيم، خب مي رويم و فلان بازيگر را مي آوريم. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد