ناصر ملک مطیعی: مزه انزوا و تنهایی را بهشکل کافی و وافی چشیدم
صبا/ مزه انزوا و تنهايي را بهشکل کافي و وافي چشيدم. گفتنش آسان است، اما راحت نبود. ما واله و شيداي سينما بوديم و به اميد معروف شدن و عشقي که داشتيم وارد سينما شديم. ناصر ملکمطيعي بازيگر پيشکسوت سينماي ايران که زندگي پرفرازونشيبي را پشت سر گذاشته بود ۵خرداد۹۷ در سن ۸۸سالگي دار فاني را وداع گفت. در اين شماره از روزنامه «صبا» ضمن عرض تسليت به جامعه سينمايي کشور به زندگي او و فعاليتش در سينما نگاهي داشتيم که در ادامه ميخوانيد. ملکمطيعي به روايت خودش مزه انزوا و تنهايي را بهشکل کافي و وافي چشيدم. گفتنش آسان است، اما راحت نبود. ما واله و شيداي سينما بوديم و به اميد معروف شدن و عشقي که داشتيم وارد سينما شديم. کوشش و فعاليتمان را براي دلمان و عشقي که داشتيم انجام داديم. حتي روزهاي اول کسي دنبال پول در اين زمينه نبود. بعدها که شهرت به وجود آمد بحث پول هم به ميان کشيده شد. بايد خدا را شکر کنم چون خداوند اين محبوبيت را نصيب من کرد. به هر حال مردم در من چيزي ديدند که محبوب شدم. دلبستگي و وابستگيام به کار سينما از يک طرف، تنهايي و گوشهنشينيام از طرف ديگر شرايط سخت و غيرقابل توصيفي را برايم به وجود آورده بود. پدر من در سال۱۳۱۱ در خيابان سيروس «سينما شرق» را تاسيس کرده بود که مرکز شهر بود. البته بعد از چند ماه متضرر شدن، سينما را تعطيل کرد. پدرم کارمند وزارت پست و تلگراف بود. به هر حال اين عشق به سينما در من غريبه نبود. «قيصر» را بهخاطر دوستي بازي کردم. من خودم فردين را وارد سينما کردم. هيچگاه به اين قضيه فکر نکردم که او از من جلو بزند. هميشه خم شدم تا ديگران از من بالا بروند. هيچ وقت حسادت نکردم و از کسي دلخور نشدم. چون به خودم معتقد بودم. بيپول هم شده بودم و چون هنرپيشه معروفي بودم مخارج زيادي داشتم به هر حال بيپولي را تحمل کردم تا فيلم «سالار مردان» به من پيشنهاد شد.بعد هم با بازي در «قيصر» دوباره از نظر مالي اوضاعم خوب شد. چند بار در شرايط بد مالي گير افتادهام، ولي به لطف خدا برطرف شد. خدا را شکر که هيچگاه در کارم کاهلي نکردم و استقبال امروز مردم بعد از سالها گواه اين نکته است. هرکدام از ما در يک نوع کاراکتر جا افتاده بوديم. مثلاً بهروز، ضدقهرمان ولي دوستداشتني بود. فردين با يک قِران پول خوشحال بود و ميرقصيد. من معتمد خانوادهها و محله بودم. بهروز در فيلم «قيصر» سه نفر را با نامردي ميکشد، ولي من اگر چاقو دستم بود مردم از سينما بيرون ميآمدند، چون من بايد رودررو ميکشتم نه با نامردي. کسي از من نخواست که کنارهگيري کنم. بعد از بازي در فيلم «برزخيها» در بعضي روزنامهها ديدم که نام من را در کنار نام ديگر عوامل فيلم نياوردهاند. استنباط بقيه اين بود که به من گفتهاند بازي نکنم. اما اينطور نبود و خودم خسته شده بودم. بهتر بود مودبانه کنار بروم. چون افراد جديد نميخواستند نامشان زير نام من باشد و من نميخواستم به ته صف بروم و کسي من را صدا کند. اول ميخواستم مرغفروشي باز کنم که تصميمم عوض شد. در نهايت قنادي باز کردم که کام مردم را هم شيرين کنم. سه، چهارسال بعد از انقلاب اين کار را انجام دادم و بهتدريج سردفروش شديم، يعني کارخانهها شيريني را درست ميکردند و ما ميفروختيم. اهل حساب و کتاب نبودم. ولي شده بودم حسابگر و حساب پس بده. زمانه با من اين کار را کرد. اما کاسبي هم خيلي خوب است. به قول قديميها کاسب حبيب خداست و بعد هم مشغولکننده است. دل من با همه کساني است که در راه وطن کشته شدند و به آنها درود ميفرستم. رفقا، دوستان، پدر و مادر و دوستان هيچکدام جاي وطن را نميگيرند. وطن يک دلبستگي ديگري دارد. قبل از من مشايخي براي نقش فرمان انتخاب شده بود. بهروز با من تماس گرفت و براي صحبت با کيميايي رفتيم که درنهايت نقش به من رسيد. قديمها مثل الان نبود، خيلي از پيشنهادها را رفاقتي قبول ميکرديم. نبود علي حاتمي در سينماي ايران خيلي محسوس است. بسيار علاقهمند و بااستعداد و ديالوگنويس فوقالعادهاي بود. در ايران ماندن من براي هر فرد وطنپرستي يک امر طبيعي است. آدم که نميتواند از خانواده و خانهاش قهر کند. ناصر ملکمطيعي قبل از انقلاب ستاره سالهاي دور و نزديک سينماي ايران، ناصر ملکمطيعي در سال۱۳۰۹ در تهران به دنيا آمد. در سالهاي ۱۳۱۴ و ۱۳۱۵ وقتي که او هفت سال بيشتر نداشت پدرش بهدليل شور و شوق جواني سينما شرق را در خيابان سيروس راهاندازي کرد اما پس از مدتي بهدليل ضرر و زيان مالي آن را تعطيل کرد. به گفته خود ناصر ملکمطيعي اين اقدام پدر در زندگي او تاثيرگذار بوده و انگار عشق به سينما از او دور نبوده است. او در مدرسه انشاي خوبي داشته و حتي بعضاً در آن دوران نمايشنامههايي را نوشته که اجرا شده است در سن ۱۹سالگي در کنار درس و مدرسه به هنرستان شبانه هنرپيشگي رفته است و در همان ايام پيش دکتر اسماعيل کوشان(مؤسس استوديو ميترافيلم و پارسفيلم) که تازه از آلمان آمده بود تست بازيگري داد. آن روزها اسماعيل کوشان و پرويز خطيبي در تدارک ساخت فيلم «واريته بهاري» بودند و همين مجالي شد تا ناصر ملکمطيعي به سينما راه پيدا کند و در صحنه کوتاهي از اين فيلم حضور داشته باشد. طولي نکشيد که ملکمطيعي در ميان مردم شناخته شد و فيلمهاي بيشماري بازي کرد شايد فاصله سالهاي ۳۰ تا ۴۰ را بتوان دوران اوج محبوبيت او دانست. ملکمطيعي بازيگر شناختهشده سالهاي قبل از انقلاب به صورت ميانگين سالي ۶ يا ۷ فيلم بازي ميکرد تا اينکه انقلاب اسلامي ايران پيروز شد و با چهارچوبهاي حاکم بر سينماي ايران بسياري از بازيگران آن دوره ازجمله ناصر ملکمطيعي از ادامه فعاليت باز ماندند. البته در اين ميان بودند کساني که هنوز در سينماي ايران فعاليت ميکنند اما ناصر ملکمطيعي قصه ديگري داشت. او در ايران ماند اما بهجز فيلم «برزخيها» در همان سالهاي اول انقلاب و فيلم «نقش نگار» در دهه۹۰ ديگر بازي نکرد. ناصر ملکمطيعي بعد از انقلاب ملکمطيعي، دوران پس از انقلاب را دوران سختي توصيف کرده است. زيرا دچار انزوا و تنهايي بوده و از طرفي، عشق و علاقه مفرطي که به فيلم و سينما داشته قابل تحقق نبوده است و امکان کار هنري براي وي مهيا نبود. پس از مدتي، به دعوت عوامل توليد «برزخيها»، نقش مثبت و کوتاهي را بازي ميکند. با اين وجود، نام وي در زمان تيتراژ پاياني فيلم به نمايش درنيامد و روزنامهها نيز خبري درخصوص حضور مجدد وي، منتشر نکردند که اين موضوع، موجب دلسردي مفرط وي شد. يکي از چهرههاي مشهور و شناختهشده سينماي قبل از انقلاب از سينما کنار کشيد و بقيه عمرش را طور ديگري زندگي کرد. ملکمطيعي پس از انقلاب به کاسبي روي آورد و يک قنادي باز کرد تا به قول خودش کام مردم را هم شيرين کند. مسعود کيميايي يک بار به قنادي او رفت و همانطور که دم در ايستاده بوده به ملکمطيعي ميگويد: پاشو بيا سر کارت، اما او در جواب فقط ميگويد: کار من اينجاست. ناصر ملکمطيعي که ديگر حالا خيليها به او ميگويند ناصرخان، پس از سالها کنارهگيري از سينما در سال۹۲ با نقش کوتاهي در فيلم «نقش نگار» ظاهر شد. او که اين سالهاي اخير بيش از قبل مورد توجه رسانهها و مطبوعات قرار گرفته بود سال گذشته به دو برنامه تلويزيوني «من و شما» و «دورهمي» آمد اما بهيکباره در شب پخش اين دو برنامه همه چيز به هم ريخت و هيچ کدام روانه آنتن تلويزيون نشدند و او همچنان در تلويزيون ممنوعالتصوير ماند. ناصر ملکمطيعي در بهار سال۹۷ در سن ۸۸سالگي پس از مدتها تحمل بيماري درگذشت. ناصر ملکمطيعي به روايت سينما ناصر ملکمطيعي با فيلم «واريته بهاري» به کارگرداني پرويز خطيبي در سال۱۳۲۸ به سينما آمد بعد از آن در دهه۳۰ در فيلم «شکار خانگي» بازي کرد اما او در سال۱۳۳۱ با فيلم «ولگرد» به کارگرداني مهدي رئيسفيروز به اوج محبوبيت رسيد. ملکمطيعي در سن ۱۹سالگي به هنرستان شبانه هنرپيشگي رفته بود و مهدي رئيسفيروز کارگردان فيلم «ولگرد» نيز از شاگردان همان هنرستان بود. ناصر ملکمطيعي براي بازي در اين فيلم ۵۰۰تومان دستمزد دريافت کرد. او پس از آن در فيلمهايي چون «در گرداب»، «غفلت» و «چهارراه حوادث» که يکي از متفاوتترين نقشهاي او به حساب ميآيد بازي کرد. اما ملکمطيعي دورهاي به خدمت سربازي رفت و حضورش کمرنگ رشد اما بعد از بازگشت در فاصله سالهاي ۱۳۴۰-۱۳۳۶ در فيلمهايي چون «بازگشت به زندگي»، «عروس فراري»، «طلسم شکسته»، «دشمن زن»، «دوقلوها»، «اول هيکل»، «آرامش قبل از طوفان»، «عسل تلخ»، «سايه سرنوشت» و «آس و پاس» بازي کرد. ناصر ملکمطيعي تا سال۴۰ دراوج شهرت بود البته اين شهرت ادامه داشت اما با آمدن محمدعلي فردين به سينما آن هم بهعنوان جوان اول فيلمها عرصه رقابت جديتر و سختتر شد. او يک شمايل متفاوتتري نسبت به بازيگران همدورهاي خود در آن زمان پيدا کرد و از سال۱۳۴۱ با پوشيدن لباس جاهلها و کلاهمخمليها که پيش از او عباس مصدق و مجيد محسني به تن کرده بودند، در فيلمهايي مثل «کلاه مخملي»، «بامعرفتها»، «مردها و جادهها»، «ابرام در پاريس»، «سالار مردان» و «مردان روزگار» با کت و شلوار مشکي، پيراهن سفيد و کفش چرمي نوکتيز، کلاه مخملي و دستمال ابريشم يزدي و تسبيح شاهمقصود ظاهر شد. البته او جزو بازيگران بسيار پرکاري بود که نقشهاي متفاوتي را هم تجربه کرده از مرد روستايي، افسر نيروي دريايي و پزشک گرفته تا رئيس دزدها و شاهعباس کبير قصه حسين کرد، اما نقش فرمان در فيلم سينمايي «قيصر» به کارگرداني مسعود کيميايي با اينکه نقش کوتاهي به حساب ميآمد، نقطه عطفي در کارنامه حرفهاي ناصر ملکمطيعي شد و کمتر کسي است که ديالوگ «قيصر کجايي که داداشتو کشتن» را با بازي او بهخاطر نداشته باشند. ملکمطيعي که سابقه کارگرداني و نويسندگي چندين فيلم را داشته است در فيلمهاي زيادي بازي کرد و حتي توانست دو جايزه را در جشنواره سپاس از آن خود کند. «مرد»، «غلام ژاندارم»، «نقره داغ»، «ابرمرد»، «قلندر»، «آقامهدي وارد ميشود»، «دشمن»، «صلات ظهر» ازجمله آثار تحسينبرانگيز او محسوب ميشود. او در کارنامه کاري خود با علي حاتمي، ايرج قادري، ساموئل خاچيکيان و... سابقه همکاري داشت و در سريال «سلطان صاحبقران» به کارگرداني علي حاتمي نقش اميرکبير را ايفا کرد اما با انقلاب اسلامي ايران در سال۵۷ مسير او تغيير کرد. ملکمطيعي بعد پيروزي انقلاب، در سال۶۱ در فيلم «برزخيها» ساخته ايرج قادري ايفاي نقش کرد اما در هيچ کجا نامي از او به ميان نيامد بهدنبال اين قضيه ناصر ملکمطيعي را ديگر روي پردههاي سينما نديديم تا سال۹۲ که در نقشي کوتاه در فيلم «نقش نگار» به کارگرداني علي عطشاني ظاهر شد؛ فيلمي که متاسفانه آنچنان مورد استقبال قرار نگرفت. البته اين اواخر زمزمههاي اين شنيده ميشد که شايد ناصر ملکمطيعي در فيلمي به کارگرداني مسعود کيميايي بازي کند اما اين اتفاق در حد گمانهزني باقي ماند و محقق نشد و تنها حسرتي بزرگ را بر جا گذاشت. همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در آي گپ https://igap.net/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar