جام جم/ سه ماهه دوم سال که با طولاني شدن روز همراه است، فرصتي طلايي براي شبکههاي مختلف تلويزيوني در جهت جذب مخاطب است که از سالهاي دور به يک سنت پايدار در شبکهها تبديل شده است، به خصوص در زمينه توليد برنامههاي سرگرمکننده همچون مجموعههاي تلويزيوني که نقش مهمي در پرکردن اوقات فراغت مخاطبان خود از گروههاي مختلف سني دارند.
حال در واپسين روزهاي شهريورماه، نگاهي مياندازيم به تعدادي از برنامههاي شبکههاي مختلف که در اين فصل روي آنتن رفتهاند.
شبکه يک
شبکه ملي سيماي جمهوري اسلامي ايران در فصل تابستان تلاش کرد بستهاي از برنامههاي مختلف را پيش روي مخاطبان خود قرار داده و آنها را راضي نگه دارد. بخشي از اين برنامه ها، دنباله برنامههاي موفق قبلي به حساب ميآيند که پيش از اين به آنها پرداختهايم. براي مثال هم ميتوان به گفتوگوي ويژه خبري، ورزش و مردم و پايش اشاره کرد که هر يک در حوزههاي مختلف آثار قابل تاملي به حساب ميآيند. آرماندو، ساخته احسان عبديپور تنها مجموعه تلويزيوني اين شبکه در ايام تابستان به حساب ميآيد که در گونه کمدي ساخته شده است. عبدي پور که در سينما موفق ظاهر شده، در نخستين تجربه سينمايي خود به سراغ دنياي پشت صحنه سينما رفته و هنروران را به عنوان يکي از ارکان مهم فيلمنامه خود برگزيده است. قصه مرد جوان مهربان و خوش قلبي که به شغل هنروري سينما مشغول است و حال ميخواهد با وجود همه مشکلاتي که خود دارد، مشکل خواهر و خواهرزادهاش را حل و فصل کند. پرداختن به پشت صحنه سينما، دغدغه هميشگي بخش مهمي از کارگردانها در سراسر جهان است که بخش زيادي از آن به جذابيتهاي پنهان هنر هفتم و علاقه فراوان طيفي از علاقهمندان به نمايش گوشههايي از آن بازمي گردد. اصطلاح فيلم، از همينجا وارد ادبيات سينما شده و به فيلمهايي گفته ميشود که در آن مرز ميان اين دو دنيا برداشته شده و مخاطب به نظاره آن مينشيند. عبدي پور هم در آرماندو با انتخاب اين شغل براي آرمان، راه را براي نمايش جهان پشت صحنه سينما باز کرده و در سکانسهاي مختلف کار مخاطب را به فيلمهاي مختلف ارجاع ميدهد. اين قبيل ارجاعها براي مخاطب حرفهاي سينما که فيلمهاي زيادي ديده، جذابيتهاي بسيار دارد اما مخاطب عام بندرت با آن ارتباط برقرار ميکند. دليل آن هم روشن است، چرا که اين گروه از مخاطبان به شکل سرگرمکننده يک سريال نگاه ميکنند تا زيرمتن و لايههاي دروني آن. اين موضوع توسط عبديپور آنچنان که بايد در آرماندو لحاظ نشده و با وجود آن که شاهد تعدادي شوخي درخشان در فيلمنامه که در اجرا هم عالي از کار درآمده هستيم، اما اين نقاط اندک درخشان به يک کل تاثيرگذار تبديل نشدهاند. اغراق يکي از شاخصههاي آثار کمدي چه در سينما و چه در تلويزيون است که عبدي پور هم از آن بهره گرفته است. اما اين بهره مندي بيش از اندازه بوده و اغراقهاي موجود در آن به کليت کار لطمه وارد کرده است. براي نمونه هم ميتوان به سبک بازي بازيگران نقشهاي اصلي آن اشاره کرد که بازيهاي اغراق شدهاي ارائه کردهاند. حميدرضا آذرنگ به عنوان يکي از چهرههاي مستعد سالهاي اخير، در نقش آرماندو حضور گرم و دلنشيني داشته و تلاش کرده تا اغراقهاي موجود در پرداخت شخصيت آرماندو را با فرم بازي خود ترکيب کند که در اين کار هم تا حدود زيادي موفق نشان داده است. اما به مرور بازي او هم تحت تاثير فيلمنامه قرار گرفته و کيفيت خود را تا حدود زيادي از دست ميدهد. عبديپور در نخستين تجربه تلويزيوني خود نشان داده قاب تلويزيون را آنچنان که بايد نشناخته و بايد بيش از اينها به قاب کوچک اشراف پيدا کند. شبکه يک در اين ايام يک ميني سريال با عنوان شب عيد را روي آنتن فرستاد که کارگرداني ان را سعيد آقاخاني برعهده داشته است. داستان اين سريال کوتاه هم مربوط به مسافراني است که در تعطيلات نوروزي به مشهد سفر کرده و در يک هتل اقامت ميکنند. در هر قسمت با يکي از اين شخصيتها همراه ميشويم که راننده جوان هتل در مرکز داستان قرار دارد و بخش مهمي از بار کمدي کار را به دوش ميکشد. آقاخاني در اين مجموعه تلويزيوني تلاش کرده تا کار شسته رفتهاي را تحويل مخاطبان خود داده و داستانهاي خود را ساده و سرراست روايت کند که تا حدود زيادي هم موفق نشان داده است. علي هاشمي در نقش راننده هتل، نقش مهمي در ديده شدن کار داشته و شيريني خاصي به اين شخصيت بخشيده که برگ برنده آقاخاني در روبهرو شدن با مخاطب به حساب ميآيد. اين رواني بازيها در کار ساير بازيگران شب عيد همچون: زهره صفوي، نعيمه نظام دوست و ندا کوهي هم بخوبي ديده ميشود که بيش از هر چيز به بازيگر بودن خود آقاخاني بازمي گردد. او همچنين از لهجه بهعنوان يک عنصر کليدي بهره گرفته و شيريني بيشتري به کار بخشيده است. با اين حال برخي اپيزودها تفاوت کيفي زيادي با ديگري داشته و ميتوان آن را جزو نقاط ضعف آن قلمداد کرد. سريال نزديکيهاي بهشت ساخته حسن هدايت، ديگر سريال تابستاني اين شبکه است که به شکل موازي سه داستان را پيش برده و به يکديگر پيوند ميزند. هدايت که در دهه70 سريالهاي خوبي همچون محاکمه و کاراگاه علوي را ساخته در نزديکيهاي بهشت تلاش کرده تا يک ملودرام خانوادگي جمع و جور با پس زمينه طبيعت بکر و زيباي استان لرستان بسازد بدون آن که پيچ و خم زيادي به قصه آن بدهد.
شبکه دو
اين شبکه هم در تابستان دو سريال را روي آنتن برده که اولي (پدر) براي نخستينبار روي آنتن رفته و دومي جزو سريالهاي تکراري اين شبکه به حساب ميآيد. حامد عنقا که کارنامه خوبي بهعنوان نويسنده فيلمنامه دارد، در پدر سراغ يکي از آشناترين مولفههاي ملودرام رفته و از عشق به عنوان مرکز ثقل آن سود جسته است. در واقع او در شکل دادن فيلمنامه پدر از کليشههاي آشنا و بارها تکرار شده در قالب ملودرام سود جسته و کارش را برپايه آنها پيش برده است. موضوعي که هم نقطه قوت فيلمنامه اين مجموعه تلويزيوني به حساب ميآيد و هم ميتواند پاشنه آشيل آن محسوب شود. بسياري از فيلمنامهنويسان بخصوص آنهايي که براي قاب کوچک تلويزيون مينويسند، روي حافظه مخاطب حساب باز کرده و با استفاده از کليشههاي ياد شده، بخشي از داستان را به خود مخاطب ميسپارند. فرمولي که در بيشتر مواقع جواب داده و مخاطب عام تر تلويزيون هم از آن استقبال ميکند. عنقا هم در پدر از اين روش بهره گرفته و قصه عشق دو جوان از دو طبقه مختلف با عقايد کاملا متفاوت را خلق کرده که تنها وجه اشتراکشان، همکلاس بودن در يک دانشگاه است. عنقا ابتدا روي تضادهاي اين دو مانور داده و آن را برجسته کرده و سپس با قرار دادن يک نقطه عطف، اين دو را به يکديگر نزديک ميکند. کليشه عشق شکل گرفته از دل نفرت، يکي از کليشههاي هميشه جذاب است که با وجود تکرار بيش از حد همچنان ميتواند دستمايه کار فيلمنامه نويسان قرار بگيرد؛ کاري که نويسنده فيلمنامه پدر هم انجام داده و علاقه شکل گرفته ميان حامد و ريحانه را از دل اين نفرت پديد آورده است. مرگ حامد و پدر و مادر ليلا در يک سانحه رانندگي، نقطه عطف بعدي فيلمنامه پدر است که مخاطب را شوکه ميکند. متاسفانه در اين بخش، عنقا و توفيقي تا اندازهاي زياده روي کرده و بيش از حد روي اندوه ناشي از مرگ قهرمان داستان مانور دادهاند. در حقيقت از اين قسمت به بعد است که فاز تازهاي از کار آغاز شده و بايد ليلا بار اصلي درام را به دوش بکشد. اما اين اتفاق آنچنان که بايد صورت نگرفته و بيشتر شاهد حزن و اندوه ليلا در سوگ حامد هستيم تا شخصيتي کنشمند که بتواند بار اصلي داستان را به دوش بکشد. حاج علي سريال پدر جزو آن دسته شخصيتهايي است که مخاطب آن را دوست داشته و با آن همذات پنداري ميکند تا جايي که او در غياب حامد و انفعال ليلا، در قامت قهرمان سريال مينشيند. توفيق هم ديگر شخصيت مهم سريال است که رگههايي از خاکستري داشته و به مرور و با پيشرفت داستان نقش مهمتري پيدا ميکند. پدر با همه فرازوفرودهايش مورد توجه مخاطبان تلويزيون قرار گرفته و جزو آثار پربيننده امسال به حساب ميآيد که قرار است سري دوم آن هم جلوي دوربين برود. در پرده عشق ساخته جمال شورجه که در دهه 80 ساخته شده و اين روزها شاهد بازپخش آن از شبکه دوي سيما هستيم، شاهد برههاي از زندگي استاد مهدوي که نگارگر پردههاي مذهبي است، هستيم که سالها پيش و در زمان جنگ شيميايي شده و با وخيم شدن وضع جسمياش براي معالجه به لندن ميرود. اين در حالي است که پسرش هم در اين شهر درس ميخواند. مهدوي در نمايشگاه نقاشي عاشورا، کاري از پدرش ديده و با دنبال کردن آن وارد ماجراهايي ميشود. شورجه در اين سريال که نسخه سينمايي آن با نام وعده ديدار روي پرده رفته، به واقعه عظيم عاشورا از دريچه چشم يک استاد نگارگر مومن و معتقد پرداخته و تلاش کرده اثري تاثيرگذار ارائه کند. نقطه قوت اين مجموعه تلويزيوني، بازي خوب و باورپذير سعيد نيک پور در نقش استاد مهدوي است که بخش مهمي از بار درام را به دوش ميکشد.
شبکه سه
اين شبکه در تيرماه بخش مهمي از برنامههاي خود را به جام جهاني 2018 روسيه اختصاص داده و تلاش زيادي براي پوشش کامل اين رويداد مهم فوتبالي به خرج داد که مورد توجه مخاطبان و علاقهمندان اين ورزش هم قرار گرفت. برنامه 2018 با اجراي عادل فردوسي پور، مهمترين برنامه توليدي شبکه سه براي اين رويداد بود که به بهترين شکل بازيها و حواشي آن را پوشش داده و بالاترين ميزان رضايتمندي را از مخاطبان خود دريافت کرد. پس از آن به مجموعه تلويزيوني دلدادگان ساخته منوچهر هادي ميرسيم که در سه فاز ساخته شده که هر يک از آنها در برهه زماني خاصي ميگذرد. در فصل نخست با مردي ميانسال و ثروتمند به نام مالک آشنا ميشويم که خانهاي براي اسکان افراد بي خانمان و درگير با معضلاتي همچون اعتياد و فقر اختصاص داده و خود نيز بخش مهمي از وقتش را براي آنها ميگذارد. در طرف ديگر زني به نام افسانه قرار دارد که با يک نقشه پيچيده سراغ پسر مالک رفته و او را به ازدواج با دخترش وا ميدارد. نقطه قوت دلدادگان به فيلمنامه آن بازمي گردد که از چند داستان فرعي در کنار يک داستان اصلي تشکيل شده که داستانهاي فرعي آن هم کيفيت لازم را دارد. براي نمونه ميتوان به داستانک مربوط به خواستگار دختر مالک اشاره کرد که مادرش به جرم قتل پيرمردي رباخوار در آستانه اعدام قرار داشته و پسر براي رهاندن مادر از مرگ به آب و آتش ميزند. تلاقي اين داستانکها با يکديگر بخوبي صورت گرفته و در عين حال باورپذيري خوبي هم بر آن حاکم است. چرخش نهايي داستان به سمت رابطه قديمي و در عين حال نهچندان دوستانه افسانه و مالک، برگ برنده هادي و نويسندگان فيلمنامه دلدادگان به حساب ميآيد که نقطه عطف خوبي را رقم زده و ذهن مخاطب را به سمت فاز بعدي داستان معطوف ميکند. در پرداخت شخصيتها نيز ظرافتهاي زيادي به چشم خورده و به ندرت شاهد تيپهاي کليشه شده در کار هستيم. از مالک و پسر کوچکترش گرفته تا افسانه و دخترش که از لايههاي دروني خوبي بهرهمند بوده و مخاطب را با خود همراه ميکنند. انتخاب بازيگران دلدادگان هم بسيار خوب بوده و بهجز چند استثنا همگي با نقشهايشان همخواني دارند؛ بهخصوص مسعود رايگان و پانته آ بهرام در نقشهاي مالک و افسانه که به بهترين شکل با نقشهاي خود يکي شدهاند. کيوسک با اجراي احسان عبديپور ديگر برنامه توليدي اين شبکه در فصل تابستان به حساب ميآيد که سروشکل يک مجله خبري ـ فرهنگي را دارد؛ مجلهاي هفتگي که به هنرهاي نمايشي پرداخته و از بخشهاي مختلفي تشکيل شده است. هر چند در قسمتهاي نخست کيوسک، سينما بر ساير هنرها غلبه داشته است. عبديپور هم که اجراي متوسطي در کيوسک داشته، در بخش گفتوگو با مهمان برنامه موفقتر عمل کرده که نمونه آن را در گفتوگويش با کارگردان دارکوب (بهروز شعيبي) شاهد بوده ايم. شبکه سه سيما نيز در راستاي توجه نشان دادن تلويزيون به مسابقه، برنده باش را با اجراي محمدرضا گلزار روي آنتن برده که مورد توجه مخاطبان خود نيز قرار گرفته است؛ مسابقهاي که با تکيه بر اطلاعات عمومي ساخته شده و مرحله به مرحله سختتر و سختتر شده و به موازات آن جوايزش هم بيشتر و بيشتر ميشود.
حضور گلزار که بازيگري پولساز در سينما به حساب ميآيد، مخاطبان زيادي را پاي اين مسابقه نشانده و يکي از برگ برندههاي آن به حساب ميآيد. در وهله بعد هم بايد به جايزه دويست ميليون توماني نهايي مسابقه اشاره کرد که ميزان هيجان آن را تا حد قابل ملاحظهاي افزايش داده است.
شبکه پنج
مجموعههاي خانه پدري ساخته فريدون حسنپور و نوعي ديگر به کارگرداني بهروز بقايي، از جمله کارهايي هستند که اين روزها شاهد بازپخش آن از شبکه پنج سيما هستيم. پيش از آن هم سريال پربيننده در جستوجوي آرامش ساخته سعيد سلطاني روي آنتن شبکه پنج رفت که فيلمنامه جذاب و بازيهاي درخشان داريوش فرهنگ، مهدي هاشمي و حديث ميراميني را با خود داشت. در کنار آن ميتوان به مسابقه پنج ستاره با اجراي حميد گودرزي اشاره کرد که سري نخست آن با اجراي اشکان خطيبي روي آنتن رفته بود. يک مسابقه کلاسيک تلويزيوني که مخاطبان با آن آشنايي کاملي داشته و قواعد آن را کاملا حفظ هستند. يک مجري در مرکز کار که سوالات مختلفي را از شرکتکنندگان پرسيده و اطلاعات عمومي آنها را به چالش ميکشد. نکته مهم اين مسابقه که ميتواند مخاطب را به تماشاي آن ترغيب کند، در وهله نخست حضور يک بازيگر در مقام مجري است که اجرايي گرم و خودماني دارد و ديگري جايزه نقدي چشمگير آن است که هيجان مسابقه را بالا ميبرد. گودرزي در اجراي پنج ستاره از تجربيات سالها بازيگرياش بهره گرفته و سعي کرده فاصله ميان خود، شرکتکنندگان در مسابقه و در نهايت مخاطبان را از ميان بردارد که در اين کار هم نسبتا موفق نشان داده است.
شبکه نسيم
اين شبکه نيز در فصل تابستان به ادامه برنامههاي موفقي همچون خندوانه، وقتشه و کودک شو پرداخته و شبي با عبدي را هم روي آنتن خود فرستاد. در فصل جديد خندوانه، رامبد جوان همچنان به فرمول موفق و امتحان پس داده فصل پيش تکيه کرده و مسابقه جذاب استندآپ کمدياش را ادامه داده است. در کنار آن، ميتوان به بازگشت جناب خان به خندوانه هم اشاره کرد که حضورش نسبت به گذشته کمرنگ شده اما همچنان مورد توجه مخاطبان قرار دارد. شبي باعبدي هم از آن دسته جنگهاي گفتوگومحور است که بسيار متکي بر شخص عبدي و شيريني ذاتياش است. به همين خاطر هم گفتوگوي او با مهمان برنامه خوب و دلنشين از کار درآمده و برخي ضعفهاي موجود در برنامه بخصوص در بخش نمايشي آن را پوشانده است.
بازار