خالق «ول کنم به چشمات اتصالی کرده» چه شکلی پدیده اینستاگرام شد؟
روزنامه شهروند/ اين روزها چهره هاي اينستاگرامي روي ديگري از شهرت را نشان داده اند؛ معروفيتي که به واسطه گرفتن نقش اول فيلم سينمايي يا نوشتن يک رمان پرفروش و حتي قهرماني در يک ورزش پرطرفدار، نيست بلکه پديده جديد شهرت نيازمند خلاقيت براي جذب فالوور در اينستاگرام است. «محمدرضا ژاله» يکي از چهره هاي اينستاگرامي است که اين روزها فالوورهايش به مرز ٨٠٠ هزارنفر رسيده همان خالق جمله عجيب:«ول کنم به چشمات اتصالي کرده» در معرفي خودش مي گويد متولد مرداد ٦٩ است و دانشجوي انصرافي سينما. او که در جذب فالوورهاي اينستاگرامي گوي سبقت را از خيلي سلبريتي ها ربوده اما ظاهرا چندان از معروفيتش راضي به نظر نمي رسد و همين شهرت هم باعث شده تا طرفدارانش يا آدرسش را پيدا کنند و دسته دسته گل بفرستند يا برايش دابسمش بسازند و مسخره اش کنند. در اين گپ و گفتي که با هم داشتيم احساس کردم که او دنياي متفاوتي براي خودش ساخته و هر چند در قالب جمله هاي پيچيده سعي کرد تا سئوالهايم به جواب هايش اتصالي کند اما در نهايت گفت و گوي خوبي از آب درآمد. حسابي معروف شدي و فالوورهاي اينستاگرامي جذب کردي... متاسفانه بله! چرا متاسفانه؟ الان کاربران اينستاگرام هر کاري ميکنند تا ديده شوند و فالوورهايشان بالا برود... بهداشت روان فرديام ارجحتر از هر چيزي مثل معروفيت است. تحصيلاتت در چه رشتهاي بود؟ سينما اما انصراف دادم. چرا؟ استادي که مربوط به درس بازيگري بود، در يکي از سريالهايي که من نقش اصلياش بودم، نقش فرعي تکجلسهاي گرفته بود. با ديدن اين صحنه هر دو جا خورديم! من ناراحت و او خجالتزده، دور از چشم هم يک گوشهاي نشستيم. آن روز نتوانستم جلوي دوربين بروم؛ شب هم بيخواب به سقف مثل پرده سينما خيره شدم و ذهنم مدام تصويرسازي ميکرد! تصاويري از تشريح بينظير «بيو ميکانيک ميرهولد» در کلاس سه واحدي بازيگري که حالا استادش در آن سريال قراره کنار من قدم بزند! و حضورش با دوربين عکاسي در آن سکانس صرفا به اين خاطر که نويسنده و کارگردان ثابت کند عکسي در آن دوران گرفته شد. فقط همين!!! آن شب با کلي زحمت خوابيدم و به مجرد اينکه بيدار شدم، رفتم دانشگاه و با افتخار برگه انصراف پر کردم. کاري که الان در اينستاگرام انجام ميدهي چيست؟ منظورم عنوان کارت است، ديالوگخواني؟ صداگذاري؟ بازيگري؟ دقيقا چه کاري است؟ نميدانم چه اسمي را ميشود برايش انتخاب کرد، ولي براي من ترکيبي از نويسندگي، گويندگي و بازيگري است. اين کار شغلت است؟ نويسندگي، گويندگي و مهمتر از همه بازيگري پيشه اصلي بنده است. از اين کار کسب درآمد ميکني؟ بله. يعني درآمدت از پستهاي اينستاگرامي و تبليغات است يا پروژههاي شخصي داري؟ هر دو. نويسندگان يا کساني که اثر جديدي خلق ميکنند، معمولا آدمهاي اهل مطالعهاي هستند. مطالعهات چقدر است؟ چه کتابهايي ميخواني؟ شيفته مطالعه هستم و رمانهاي کلاسيک ميخوانم. شايد هم به خاطر همين از جملات قصار استفاده ميکنم. روزنامه و اخبار روز را هم ميخواني؟ بله، اخبار را دنبال ميکنم، نه يک منبع بلکه از چندين منبع براي احراز ماهيت خبر بهره ميبرم. خيلي وقتها در زير پستهاي دراماتيکي که منتشر ميکني، مردم از هم سوال ميپرسند که اين ديالوگ يک فيلم است يا نه؟! خودت ديالوگها را مينويسي؟ بله. بيشتر ديالوگهاي عاشقانه مينويسي. خودت در عشق چه تجربهاي داري؟ درد عشقي کشيدهام که نپرس! (ميخندد) حالا تا آن قسمتي ميپرسم که خيلي شخصي نيست! ميخواهم بدانم چه نوع درد عشقي باعث شده تا به قول خودت اين جملات قصار را بگويي و بعد هم با کاربران شبکههاي مجازي به اشتراک بگذاري؟ شايد من از بيماري شيدايي لذت ميبرم و دنيا را به نسبت بقيه تا به اين حد متفاوت ميبينم. دنياي درون من بسيار وسيعتر از دنياي بيرون است. دنياي درون من سرزمين پهناوري است حاصلخيز از عشق و محبت که نه خبري از خشم و کينه است و نه خبري از نفرتي در پس يک لبخند به ظاهر روزمره. من شيفته دنياي پيرامونم هستم و همين دنياي درونم را با ديگران به اشتراک ميگذارم. محمدرضا ژاله بهعنوان کسي که اين روزها تريبونش را به مضمون عشق اختصاص داده، اساسا خودش عشق را در چه چيزهايي ميبيند؟ مادرم، گربهام، گياهانم، رشته ورزشيام، آرشيو موزيکم، سلامتيام، بهداشت روانم به دور از هر نوع محرکي (دود و الکل) همه اينها دليل کافي و وافي براي لذت بردن از زندگي، عشق دادن و عشق گرفتن است. يک سوال دارم راجع به لحن صحبتکردن محمدرضا ژاله! معمولا آدمها لحن صحبت کردن رسمي و غيررسمي دارند. منظورم اين است که شايد در حالت عادي وقتي با خانواده حرف ميزنيم، لحنمان خيلي شستهورفته و خوشصدا نيست، اما يک جاهايي لحنمان شيکتر ميشود. ميخواهم بدانم صداي عادي خودت همين شکلي است؟ وقتي دعوا ميکني و عصباني ميشي همين تن صدا را داري؟ فرقي نميکند! خودت کدام تکيه کلامت رو بيشتر دوست داري؟ عشق براتون. اصطلاحاتي که در ديالوگهايت ميگويي را از کجا ميآوري؟ تراوشات ذهني. چه بازخوردي از اصطلاحات و ديالوگهايت ميگيري؟ يک گندم کاشتم، هفتاد برداشتم. همين که شما با من در اين زمينه گفتوگو ميکنيد، نشانه بارزي از بازخورد کاري است که انجام دادهام. معروفترين جملهات: «ول کنم به چشمات اتصالي کرده» است. ظاهرا از نظر ادبيات ساختار درستي ندارد. من مولفه خاص خودم را دارم. معني دقيقش چيست؟ اصطلاح ول کن استعارهاي از نداشتن اراده براي رها کردن آن فرد بود. بين اين همه فالوور و طرفدار در فضاي مجازي کسي عاشقت نشده؟ اگر از منظر خودستايي بهش نگاه نکنيم، کلي اتفاقات عجيبوغريب افتاده! آدرس باشگاه من را پيدا کردند و برايم گل فرستادند و کلي اتفاقات مشابه. تقريبا ميشود گفت من هر روز سورپرايز ميشوم. انتقاد عدهاي که کارت را دوست ندارند را قبول داري؟ اگر استوار بر نقد هرمنوتيک باشد و سعي بر سنجيدن فاصله ادعا تا واقعيت من را داشته باشد، سر تواضع بر منتقدان خم ميکنم و اما اگر مربوط به بلندي مژههايم و پهن بودن لبهايم باشد، جدي نميگيرم. طبيعتا در پيجهاي عمومي و پرمخاطب انتقاد و فحاشي کاربران هم زياد است. ذاتا آدم خوشاخلاقي هستي يا بههرحال شرايط کارت ايجاد ميکند تا نسبت به انتقادات و گاهي هم فحاشي خودت را بيتفاوت نشان بدهي؟ «اخلاق» براي من واژهاي است که در آن يک ذات اقدسي نهفته دارد. دابسمشهايي که برايت ساختند را ميبيني؟ خودت ميخندي يا ناراحت ميشوي؟ بله، ميبينم و اتفاقا کلي ميخندم! (ميخندد) چرا کسي را فالو نکردي؟ از اين مدل پيجهاي مشابه کار تو در اينستاگرام وجود دارد و يکسري پيج مثل جواد خواجوي هم با صداگذاري و ديالوگنويسي به نوعي کار مشابه تو را انجام ميدهند.. با اينها در ارتباط نيستي؟ اصلا کارهاي اين جور بچهها را دنبال نميکني؟ براي جلوگيري از ايجاد توقع در اطرافيان متاسفانه با آنها در ارتباط نيستم. چقدر از خودت و کارت راضي هستي؟ به کاري که انجام ميدهم ايمان که نه بلکه ايقان دارم، به تمام مخاطبانم قول ميدهم بهزودي دنيا را تحتتاثير بودنم قرار خواهم داد. از فيدبکهاي مثبت کارت بگو. مثلا کسي با صدا و کارهايت خاطرهاي دارد که اتفاق خوبي براي او افتاده باشد؟ بارها پيامهايي مبني بر منصرف شدن و پايان دادن به حيات دريافت کردم! در شرايطي که به يک همنوعخواري روحي روآورديم، تاثير گرفتن مخاطب از فردي که صحبت از عشق و محبت و انسانيت ميکند، برايم احساس سبکي به ارمغان ميآورد، دقيقا مثل استشمام هواي صبح بارونزده بينظير. نگاهت به معضلات اجتماعي مثل فقر، تکديگري و اعتياد هم به اندازه موضوع «عشق» احساسي است؟ خيلي خيلي زياد. نسبت به همه اين مسائل بغض دارم و در توانم هم حمايت ميکنم، ولي يک فرد دو فرد يک خانواده دو خانواده بقيه چي؟! فکر کردن به اين مسأله واقعا ناراحتم ميکند. چه چيزي خوشحالت ميکند؟ رهايي از اسارت بينش.