استوارتر از سرو، پاکتر از آب
صبح نو/ فيلم سينمايي «سرو زير آب» به کارگرداني آقاي محمدعلي باشهآهنگر و تهيهکنندگي آقاي سيدحامدحسيني درسينماهاي کشور به اکران درآمده و با استقبال مخاطبان همراه شده است. محمدعلي باشهآهنگر از فيلمسازاني است که خودش جبهه و جنگ را درک کرده و همين موضوع کمک کرده تا بتواند به مدد هنرکارگردانياش، فيلمهايي جدي و تأثيرگذار در عرصه سينماي دفاع مقدس بسازد. کارگردان «فرزند خاک» پس از «ملکه» -که سروصداي زيادي به پا کرد- به سراغ «سرو زير آب» رفت. براي بررسي اين فيلم با محمدعلي باشهآهنگر گفتوگويي انجام دادهايم که در ادامه ميخوانيد. چه شد که سراغ اين سوژه خاص رفتيد؟ معمولاً گاهي ايدههايي از گذشته وجود دارند که به آنها فکرميکنيد. ايدهها زاييده تصاوير و پديدههايياند که در گذشته و بهترين دوران زندگي شکل گرفته و به صورت طبقهبندي شده در پوشه خاطرات انباشته ميشوند. روزي که اين ايدهها پخته شوند، زمان زادهشدنشان مهيا ميشود. درسالهاي آغازين جنگ و در شهر آبادان که در محاصره بود، شهدا را به محلي که قبلاً کارگاه بستنيسازي بود انتقال ميدادند. برق اين کارگاه کوچک، با موتور برق گازوئيلي تأمين ميشد. شهدا اگر اهل آبادان بودند، بايد ميماندند تا بتوان خانواده آنها را که بهخاطر جنگ از شهر بيرون رفته بودند، به طريقي به آبادان آورد تا مراسم تشييع و تدفين انجام شود. اگر شهيد اهل آبادان نبود بايستي مقدمات انتقال پيکر به زادگاهش فراهم ميشد که در هرصورت کار بسيار سخت و طاقتفرسايي بود. مسووليت تهيه عکس و فيلم از پيکرها بهعهده گروه ما بود که در تبليغات به خوبي روي اين موضوع کار ميکرديم. داستانهاي غريبي در آن دوران رخ داد که گفتنش بسيارسخت است و دراين دوران که قرار است فقط يک گونه سينمايي مسووليت کل سينماي ايران را برعهده داشته باشد، تقريباً ناممکن شده است. آيا اين داستان مابهازاي واقعي دارد؟ نخستينبار که وارد معراج شهدا شدم، پروژکتور در دست داشتم و بايد نورپردازي ميکردم تا تصويربردار و عکاس بتوانند تصوير بگيرند. وقتي پوشش روي پيکرهاي يک سالن 50متري را کنار زدند، هفت پيکر آرميده بودند؛ نخستين پيکر شهيد کاظم نوروزي بود. مدت کوتاهي پيش از آن براي نخستينبار او را جلوي در آشپزخانه سپاه ديده بودم. يک خودرو، هندوانه آورده بود و چند نفر که کاظم هم جزو آنها بود هندوانهها را دست به دست به داخل ميبردند. من منتظر ماشين غذاي جبهه شطيط(نوار مرزي اروندرود) بودم تا با آن به خط اروند بروم. گروهي که هندوانهها را به داخل هدايت ميکردند عامدانه يکي از هندوانهها را رها ميکرد تا زمين بخورد. با اصابت هندوانه هرتکهاش را بين هم تقسيم ميکردند و با خنده و شوخي نوش جان ميکردند. يک تکه را هم کاظم نوروزي براي من آورد؛ بسيارشيرين بود و لبخند روي لبانش شيرينتر. با ديدن پيکر کاظم تلخ گريستم. چرا که باورم نميشد، مرگ و زندگي چقدر بهم نزديکاند. نمايش شرايط معراج شهدا و پيکر مطهر و سوخته شهدا، نگرانتان نميکرد مخاطب به تلخي برسد؟ راستش چرا و خيلي هم نگران بوديم ولي بهنظرم، فيلم اين نگراني را برطرف ميکند. قصه چنان درگيرکننده است و ما آنقدر با حساب و کتاب تصويرسازي کردهايم که تماشاگر احساس ناخوشايندي نخواهد داشت. در فيلم تأکيد خاصي بر اقدام، اديان و جغرافياي متفاوت داريد؛ آيا قصد ترويج اتحاد ملي را داشتيد؟ بله کاملاً! پيش از آن بايد عرض کنم که اديان و اقوام در کشورما در برهههاي حساس حامي مرزهاي کشور بودهاند. کافي است به آمار شهداي اقليتهاي ديني، مذهبي و برخي اقوام نگاهي بيندازيد، اين هموطنانمان بينظيرند. اعتقاد دارم در شرايط فعلي، تلاش براي وحدت ميان همه هموطنانمان، اديان و اقوام از نان شب واجبتر است. شرايط فعلي کشور و تحريمها نبايد به اين وحدت صدمه بزند. روايت قصه اصلي و اشاره به حادثه سال66 مکه علت خاصي داشت؟ درسال66 بيش از 400نفر از زائران در مکه به شهادت رسيدند. برخي مفقود شدند و از سرنوشت آنها خبري به دست نيامد. اين حادثه در سال94 هم تکرار شد و اين بار هم حدود500نفر از زائران شيعه و سني به شهادت رسيدند؛ اين اداي ديني بود به حوادث سالهاي66 و 94. در «ملکه» و «سرو زير آب»، قهرمانهاي فيلم شهيد ميشوند يا خانوادهشان شهيد شدهاند؛ اين فضاي جدي براي مخاطب کمديپسند اين روزها سخت نيست؟ بله! بسيار هم سخت و سختتر شده است. آيا فکر ميکنيد که همه بايد به سمت سينماي شبهکمدي بروند؟ فکر ميکنيد اين گونه از سينما پايدار ميماند؟ دهه80 يادتان است؟ آنقدر فيلمهاي کمدي بيارزش ساخته شد که سينما به سمت سينماي اجتماعي تغيير جهت داد. آن سينما هم بهدليل اهمالکاري و پرداختن به بخش بيارزش حوادث روزنامهها ضعيف و ضعيفتر شد. درحالحاضر اينگونه سينما به مدد گردانندگان، پخشکنندگان و سينماداران کمر به نابودي کل سينما بسته است. خدا کند حداقل اين گونه سينمايي، براي دوستدارانش پايدار بماند. بله تماشاگري که به سينماي طنز وطني آموخته شده به سراغ فيلم من نميرود، ولي اگر برود رضايتي بيش از انتظار خواهد داشت. تأکيد خاصي بابت فيلمسازي درباره شهدا داريد. همين روند را در آينده ادامه خواهيد داد؟ خب اين به گذشته و علاقه شخصيام برميگردد. اما از اينکه دوباره ميسازم يا خير، بايد اعتراف کنم که دچار سردرگمي شدهام. هيچکس به اينگونه سينما توجهي ندارد. سازمانها و ارگانهايي هم که بودجه کافي دارند به يکي دو نفر بيشتر بودجه نميدهند. تقريباً ساخت اينگونه فيلمها براي من ناممکن شده است. رئاليسم فيلمهايتان چگونه پيش ميرود که به تصور معنوي و عاطفي مخاطب از جبهه آسيب نزند؟ به نظرم تاکنون آسيبي نزده است. اتفاقاً آنهايي که اهل جبهههاي واقعياند، با قصهها و واقعيتهاي نهفته در آن به سادگي پيوند ميخورند. من چيزي از خودم به واقعيتها اضافه نميکنم. ايدههاي بکر از تجارب ارزشمند آن دوران نشأت ميگيرند. دلالتهاي روز و ارتباط ميان داستانکها و تحليلهاي امروزي، ايدهها را به سمت قصهاي نو رهنمون ميکنند. ماندگاري اثر با همه پيچيدگيها و توجه به نداشتن تاريخ مصرف از مهمترين بخش انتخاب ايدههاست. اينگونه فيلمها، حکم فيلمهاي مرجع را دارند که دهههاي بعد ميتوان به آنها رجوع کرد. اما فيلمهاي بيارزش مثل روزنامهاي هستند که پس از انتشار خبر جديد، کهنه و محو ميشوند.