آموزش خلافکاری در برنامه پربیننده صبحگاهی!
فارس/ صدا و سيماي تک الگويي يعني رسانه اي عظيم در دست افرادي قليل با خلاقيت هايي بسيار قليل تر و کپي کاري هايي بسيار ابتدايي. صدا و سيماي تک الگويي يعني رسانهاي عظيم در دست افرادي قليل با خلاقيتهايي بسيار قليلتر و کپي کاريهايي بسيار ابتدايي؛ يعني برنامه صبح گاهي، عصرگاهي، شامگاهي، مناسبتي، مذهبي، شاد، مفرح و حتي کنکور خدابيامرز و ... همگي يک کار را انجام ميدهند. چند ويژگي خاص هم ميتواند تمامي اين برنامهها را تعريف کند؛ يک نفر براي گفتوگو که يا بازيگر و سلبريتي است، که بوده هر شب پشت هم يک نفر خاص در برنامههاي مختلف گفتوگو کرده و کلا هم گفته چند ساله است و عاشق شده است يا خير و خاطره چه دارد؛ اگر کم آمد، يک نفر که يک بلايي به سرش آمده حالا يا نجات يافته يا سارق و جاني و کلاه بردار و ... که متنبه شده است. که اتفاقا موضوع ما اين قسمت است و گرنه يک تورقي بر روزنامهها و کپي برنامههاي وايرالي آن ور آبي و به مناسبت، يک خواننده پلي بک خوان و آموزش گل و شيريني و تمام. البته يادمان نرود تخصص جديد تبديل سلبريتيها به مجري و ساختن مسابقه و اينجور برنامههاي محبوب هم در دستور کار قرار دارد. کوتاه سخن، دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۷ مهمان برنامه حالا خورشيد با اجراي رضا رشيد پور، آقاي کيومرث اميري سارق حرفهاي اتومبيل بودند که البته محبت کردند ۶ سال است سرقت را ترک کردهاند. برنامه با توضيح آقاي رشيد پور آغاز شد که آقاي اميري خودشان ميخواهند که نشانشان بدهيم! بنده به عنوان يک سابقهدار شايد بخواهم با زيرپوش ديده شوم از چه زماني رسانه به جاي رعايت پروتکل هاي رسانهاي به ميل مجرمان سابقهدار ترک جرم کرده رفتار ميکند؟ تصوير آقاي اميري مردي کت و شلواري با عينک آفتابي و نسبتا شيک است، عالي است زيرا نوجوانان و جوانان ميتوانند نتيجه بگيرند که پس از کلي خلاف، ميتوانند متنبه شده با پليس همکاري کنند و به برنامهاي پر بيننده دعوت شوند و از خاطراتشان بگويند، تازه مجري برنامه هم تاکيد ميکند که چه دردسري کشيده است که با هماهنگي نيروي انتظامي اين مهمان را به برنامه بياورد تا نکات آموزشي براي جلوگيري از سرقت را بگويد. اين در حالي است که صحبتهاي آقاي اميري از خاطراتش از دفاع مقدس آغاز شد؛ وقتي در نانوايي آرد بود اما نانوا نبود و وي نان ميپخت با تخم مرغ ميفرستاد جبهه و يک بار هم خودش با دوستش تا «تنگه مرصاد» رفتند؛ آقاي رشيد پور که يک بچه را به عنوان استاد دانشگاههاي جهان قبلا پذيرفته در اين صحنه هم سکوت ميکند و آقاي اميري ادامه مي دهد همانجا بود که يک ماشين را که جنازه منازه (منظور شهداي دفاع مقدس است!) داخلش بود برداشتم و ... اين گفتوگو که در آن نام دختر بچه آقاي اميري هم برده شد که همچنان با پروتکل رسانه منافات دارد، کاملا به خاطرات آقاي اميري اختصاص يافت تا جايي که وقتي گفت در زندان پولي که در آستينش قايم کرده بود شبانه ازش زدند و «پرچم افتاد در وايتکس»، آقاي رشيدپور از خنده ريسه رفت. براي شنيدن خاطرات مهمان برنامه که دير آمده بود از پخش وقت اضافه گرفتند و آقاي اميري همچنان با شوخ طبعي و شادي ادامه داد که هر بار از زندان آزاد شد همانجا يک ماشين ديگر دزديد و پياده به خانه نرفت و آقاي رشيدپور هم همچنان خنديد. تا ۲۰ ثانيه پاياني که احتمالا آقاي رشيد پور يادش آمد که اي دل غافل پس آموزشش چه شد؛ و در خواست کرد که در ۲۰ ثانيه نکات آموزشي را اضافه کند، آقاي اميري هم گفت حالا در برنامههاي بعدي اشاره هاي بيشتري ميکند اما فعلا ماشين را کنار جدول که پارک ميکنيد فرمان را به سمت جدول بپيچانيد، يک سوييچ داخلي بگذاريد و جلوي سوپرمارکتي جايي پارک کنيد که جلوي چشم باشد و دوربين داشته باشد. سئوالات زيادي مطرح است که مهم ترينش اين است، براي اين ۲۰ ثانيه نکات مهم آموزشي ما يک پليس نداشتيم؟ اين ها را آقاي رشيدپور نميتوانست بگويد؟ زماني که در آن به سر مي بريم، آيا زمان مناسبي براي چنين مهمانان و صحبت هايي است؟ زماني که کارگري ابتدا دستگير مي شود، بعد آزاد مي شود، بعد ادعاي شکنجه ميکند، بعد رئيس جمهور دستور پيگيري ميدهد، بعد فيلمي از اعترافاتش به جاسوسي پخش ميشود و دوباره بازداشت ميشود که اگر چنين فيلمي بود و صحتش هم اثبات شده بود ديگر آن آزادي و آن رسيدگي به ادعاي شکنجه چه بود؟ اين اولين بار نيست که چنين اتفاقاتي ميافتد و معلوم نيست تا کي ما بايد شاهد چنين رويدادهايي در برنامههاي زنده باشيم.