انحصار دستهای نامرئی در سینمای ایران!
صبح نو/ در شرايطي فصل اکران نوروز سينماهاي ايران در حال سپري شدن است که چند موضوع مهم درباره آن مطرح شده که قابليت بررسي بيشتر را دارد. به سياق سالهاي گذشته، امسال هم اکثر فيلمهاي آماده اکران تمام سعيشان را کردند تا در نوروز به اکران برسند. دليلش اين است که به طور سنتي فصل اکران نوروز، زمان طلايي سينماي ايران است که بيشترين رقم فروش فيلمها در يک سال، متعلق به آن مقطع است. درايام گيرودار شروع جشنواره فيلم فجر، آقاي داروغهزاده، دبير اين رويداد که همزمان معاون نظارت و ارزشيابي سازمان سينمايي هم است، گفته بود فيلمهايي که فرم جشنواره را پر نکنند بايد قيد حضور در اکران نوروز را بزنند. بالاخره فيلمهاي اکران نوروز مشخص شدند. چند نکته در اين زمينه قابل توجه بود. اولاً چند فيلم که فرم جشنواره را پر نکرده بودند در اين ليست حضور داشتند. ثانياً طبق معمول وزن کمديها در اين بين بيش از بقيه ژانرها بود و در آخر اينکه صاحبان يکي دوتا از فيلمها، خودشان به طور همزمان پخشکننده و سينمادار هم بودند! اتفاقي که چند روزي باعث جنجال و اعتراض رقبا شد. اما اتفاق مهم ديگري که در اکران امسال به چشم آمد، بالارفتن قيمت بليت سينماها نسبتبه سال قبل بود. در شرايط فشار اقتصادي به مخاطبان، حالا بليت سينما هم گران شده بود و طبيعتاً بسياري از مردم مجبور به کاهش سهم سينما در سبد فرهنگيشان شدند. البته طبق آمار سامانههاي رسمي فروش سينماي ايران، ميزان فروش فروردين امسال نسبت به مدت مشابه سال قبل با افزايش چند ميليارد توماني همراه شده؛ اما در مقابل ريزش قابل توجه مخاطب هم رخ داده است. شايد براي برخي از صاحبان قدرت در سينما صرفاً و مطلقاً سود بيشتر مطرح باشد؛ اما اگر به سينما نگاهي فرامادي داشته باشيم و آن را يک پديده مهم فرهنگي بدانيم؛ قطعاً مخاطب در جايگاه نخست اهميت قرار خواهد گرفت. جالب است که همين فروش بالا و مخاطب کم هم مصادف شده با فروش صرفاً دو فيلم و فيلمي مانند «تختي» با ارزشهاي ملي و البته تکنيکي دستش خالي مانده است. «رحمان1400» به کارگرداني منوچهر هادي و تهيهکنندگي علي سرتيپي تا به اين لحظه حدود 14ميليارد تومان فروخته و در صدر جدول است. براي بررسي بيشتر اين وضعيت عجيب و غريب(!) با دکتر شهاب اسفندياري، عضو هيات علمي دانشگاه هنر گفتوگويي انجام دادهايم که در ادامه ميخوانيد: اکران نوروز امسال به لحاظ فروش و تعداد مخاطب وضعيت متناقضي را دارد. اين شرايط را چگونه بررسي ميکنيد؟ مثل شرايط سال1948 آمريکاست. در آن سال دولت آمريکا عليه کمپاني پارامونت به ديوان عالي آمريکا شکايت کرد و اين ديوان حکمي عليه کمپاني پارامونت صادر کرد. البته اين حکم شامل هر هفت استوديوي بزرگ فيلمسازي آمريکا ميشد. جرم آنها نقض قوانين ضد تراست و ضد انحصار بود. آنها همزمان هم توليدکننده، هم پخشکننده و هم سينمادار بودند. از نظر ديوان عالي آمريکا، اين وضعيت مغاير با فضاي رقابت در بازار آزاد بود. اين استوديوها نهايتاً مجبور به واگذاري سالنهاي سينمايي شدند که مالکشان بودند. آنها تا قبل از اين اتفاق، سانسهاي سينماها را به صورت بلوکي براي فيلمهاي خودشان از پيش اشغال ميکردند! در اين وضعيت امکان رقابت براي ديگران وجود نداشت. يعني معتقديد بخشي از شرايط امروز محصول انحصار آدمهاي خاص در سينماست؟ به نظرم مسوولان سينمايي کشورمان، بايد اين اتفاق تاريخي را مدنظر داشته باشند. انحصار فسادآور است و الآن شاهد تمرکز توليد، پخش و اکران در سينما هستيم. اين شرايط حتي به لحاظ قواعد بازار آزاد هم منطقي نيست؛ چه برسد به ضرورتهاي فرهنگي. مگر يک نفر چقدر امکان نفوذ و تأثير دارد؟ الآن شرايطي داريم که يک نفر اراده کند ميتواند سرنوشت هر فيلمي را نابود کند، و اگر همان يک نفر اراده کند ميتواند هر فيلم مزخرفي را به قله فروش برساند. در ليبرالترين اقتصادهاي دنيا هم شاهد چنين بيبندوباري در بازار نيستيم. چون حتي همان قانون عرضه و تقاضايي که ادعا ميشود بايد در بازار آزاد وجود داشته باشد هم نقض ميشود. ورود دولت در اين موضوع شائبه دخالت دولت در فرهنگ را به وجود نميآورد؟ الآن وقتي در بازار محصولاتي مثل پياز و گوجه فرنگي اختلال به وجود ميآيد و عدهاي به دنبال سودجويي و انحصارطلبي ميروند، دولت دخالت ميکند؛ با همين استدلال که تعادل بازار را بايد تنظيم کرد. وقتي دولت در چنين مسائلي ورود ميکند تا تعادل ايجاد شود، طبيعتاً در حوزه فرهنگ اهميت مضاعفي دارد. اين به معناي تصديگري در فرهنگ نيست. در همهجاي دنيا، رگولاتوري يا تنظيمگري در اقتصاد فرهنگ برعهده دولتهاست. دولت بايد دراين موضوع نقشآفريني کند تا شرايط رقابت منصفانه به وجود بيايد. اين نوع تعاملات اقتصادي در سينماي ايران الگوبرداري شده از کشورهايي ديگر است يا يک حالت خاص؟! به نظرم درحال حاضر وضع سينماي ما حتي از بسياري از سينماهاي غربي هم در قواعد اقتصاد بازار آزاد رهاتر است! اينطور که پيش ميرويم آينده روشني ديده نميشود.در کجاي دنيا 70 درصد فروش هفتگي سينما متعلق به يک شرکت پخش است؟ نوروز امسال شاهد افزايش قيمت بليت سينماها بوديم. اين افزايش باعث بالارفتن فروش نسبت به مدت مشابه سال قبل شد؛ اما منجر به کاهش قابل توجه مخاطب نيز شد. اين کاهش مخاطب با بحث ما مرتبط است؟ بله؛ اين هم يکي از عوارض همان انحصار است. وقتي انحصار باشد، قيمت را خودت و براساس سود بيشتر شخصيات تعيين ميکني، نه منفعت مخاطبان يا حتي همه اهالي سينما. به نظر ميرسد در حوزه نظارت و ارزيابي سازمان سينمايي با يک پوسيدگي ساختاري و ناکارآمدي و حالت منفعل و فشلي روبهرو هستيم. چون اين ساختارها کهنه است و توانايي مواجهه با شرايط جديد سينماي ايران را ندارد. متأسفانه مديران هم بعضاً ضعيف و منفعل هستند و تحت تأثير جريانات و موجها هستند. گاهي نقش مشاوران بازنشسته پشت پرده و روابط آنها، بيشتر از شوراهاي رسمي و قانوني در سرنوشت سينماي ايران تأثيرگذار است. نقش ديران سينمايي در کنترل اين وضعيت نابسامان چيست؟ مسأله اين است که شرايط فناوري، اقتصادي و فرهنگي متفاوتي را شاهديم؛ اما همچنان به روشهاي کهنه دهه60 براي سياستگذاري و مديريت در سينما تلاش ميکنيم. اين جواب نميدهد، البته با فرض اينکه ارادهاي وجود داشته باشد؛ اصولاً گاهي اوقات احساس ميشود که افراد ارادهاي هم ندارند. انگار ترجيح ميدهند که امور را کلاً رها کنند. ظاهراً ميخواهند امور را به دست نامرئي بازار واگذار کنند، در حالي که اين دست نامرئي، چيزي نيست جز منافع برخي افراد و جريانات خاص که قاعدتاً از موقعيت و جايگاهي که دارند براي منافع خودشان استفاده ميکنند. اگر قرار باشد دولتها مدافع منافع عموم مردم باشند، نه اشخاص و گروههاي صاحب نفوذ طبعاً بايد به شيوه ديگري عمل شود.