۱۰ فیلم برتر تاریخ سینمای ایران به انتخاب Taste of Cinema
برترين ها/ سينماي ايران يک سينماي غني و متنوع است که از دهه ۱۹۳۰ ميلادي با فراز و فرودهاي بسياري همراه بوده و همواره تيغ سانسور را بر گردن خود حس کرده است. تاريخ فيلم به عنوان يک فرم هنري در ايران به دوران اولين اين صنعت باز ميگردد که اولين سينما در سال ۱۹۰۴ در تهران افتتاح شد. در آن روز صنعت سينما کمتر از ۱۰ سال سن داشت و بسياري از ايرانيها براي تماشاي اين شاهکارهاي بصري به تنها سينماي تهران هجوم بردند. اما ۲۵ سال طول کشيد تا ايران بتواند سينماي ملي خود را داشته باشد، سينماي اخلاق، انسانيت، بي خيالي و انسجام. با آغاز به کار اولين مدرسه فيلم در سال ۱۹۲۵، سينماي ملي ايرانيان خيلي زود شکل گرفت. از آن زمان به بعد سينما به مثابه سفيري در خدمت ايران بود، قلب و روح کشوري که در يک قرن اخير فراز و نشيبهاي سياسي بسياري را تجربه کرده است. در ادامه اين مطلب ميخواهيم ۱۰ فيلم برتر سينماي ايران، چه پيش از انقلاب اسلامي و چه پس از آن را به شما معرفي کنيم. ۱- خانه سياه است (۱۳۴۲) - فروغ فرخزاد فيلم «خانه سياه است» يک فيلم کوتاه مستند گونه در مورد زندگي افراد مبتلا به جذام در آن روزگار ايران است و به طور مستقيم الهام بخش موج نوي سينماي ايران پس از انقلاب اسلامي شد. اين فيلم در آسايشگاه جذاميان بابا باغي تبريز گرفته شده است. «خانه سياه است» داستان شرايط بغرنج انساني در ميان درد و رنج را روايت ميکند و همزمان شاديهايي که در چيزهاي سادهتر در زندگي يافت ميشود را ارج مينهد. دو دختر بچه موهاي يکديگر را شانه ميکنند، مردي با پاهاي عريان در خيابان ميرقصد، کودکان با يک جارو دستي بازي ميکنند. ممنوعيت زندگي اين جماعت از دريچه اين فيلمساز و شاعر در اولين تجربه فيلمسازي اش زيبا جلوه ميکند. شايد اين افراد جذامياني باشند که از دريچه دوربين نگاهشان ميکنيم، اما آنها هم انسانهايي هستند که زندگي دارند و بايد زندگي کنند. روي فيلم سخنان کارگردان، فروغ فرخزاد، را ميشنويم که جملاتي از انجيل، قرآن و نوشتههاي خود را در کنار عکسهايي قرار داده تا از آنها معني بسازد. داستان فيلم در قالب مونتاژ روايت ميشود؛ و اگر چه اين فيلم مستند نيز مانند بسياري ديگر مستندها از تصنع و هنر استفاده ميکند، اما به هيچ شکلي رنج جذاميهايي که ساکن آسايشگاه هستند را نفي نميکند. فروغ فرخزاد خود شاعر بود، شاعري که بسياري او را بزرگترين شاعر زن تاريخ ايران ميدانند، با شعرهايي ساختار شکن در مورد هوس، عشق و ديدگاه زنانه. او در روزگاري در مورد زن و زن بودن مينوشت که ادبيات کشور در تسخير صداهاي مردانه قرار داشت. متاسفانه فروغ فرخزاد خيلي زود و در سن ۳۲ سالگي در يک حادثه رانندگي در تهران درگذشت و فيلم «خانه سياه است» تنها تجربه فيلمسازي او باقي ماند. ۲- خشت و آينه (۱۳۴۳) - ابراهيم گلستان فيلم «خشت و آينه» به کارگرداني ابراهيم گلستان داستان يک راننده تاکسي را روايت ميکند که متوجه ميشود زن جوان زيبايي که همين الان ماشين او را ترک کرد نوزادش را در صندلي پشتي جا گذاشته است. مابقي داستان در مورد تلاشهاي او و نامزدش براي پيدا کردن اين زن است. اين فيلم يک اثر هنري تاريک و تاثيرگذار است که با معماهاي اخلاقي و نگرانيهاي اجتماعي که همه ما در زندگي با آن مواجه هستيم سروکار دارد و در نهايت با يک رئاليسم اجتماعي به پايان ميرسد که اين کودک را همراه با زن و مرد داستان به يک سفر خودشناسي فرا ميخواند. همواره هنگام صحبت کردن در مورد اين فيلم، گلستان را با فليني و آنتونيوني، فيلمسازان شهير ايتاليايي، مقايسه کرده اند. «خشت و آينه» يک نسخه بسيار راديکال و ترقي خواه از نئورئاليسم در سبک پردازش داستاني و سنتهاي زمان خود است که هر دو کم و بيش توسط گلستان و مانند بچه داستان کنار گذاشته ميشوند. با اين وجود هنگام تماشاي اين فيلم حس نميکنيد که مشغول تماشاي يک داستان ساختگي هستيد بلکه حس ميکنيد زندگي واقعي مردم را نظاره گير هستيد. وجدان اجتماعي گلستان، استفاده اش از تفسيرهاي بصري و صداقت رواني، که گاهي بسيار ويرانگر و بيرحمانه است، تاثيرگذاري اصلي اين فيلم محسوب ميشود. «خشت و آينه» که در ديدگاه و ترسيم خود از جنسيت و اجتماع بسيار ترسناک و ليبرال عمل کنيد، به تعريف سينماي آينده ايران کمک کرده و در نگاه بسياري يکي از مهمترين فيلمهاي تمام دوران سينما شناخته ميشود. ۳- گاو (۱۳۴۸) - داريوش مهرجويي هر نقدي در مورد فيلم «گاو» را بخوانيد از آن به عنوان يک اثر سينمايي مهم و متحول کننده در تاريخ سينماي ايران ياد کرده است و مهمترين دليل اين ادعا توجه و تحسيني بود که اين فيلم متوجه سينماي ايران کرد. گفته ميشود که «گاو» اولين فيلم ايراني بود که توجه منتقدان بين المللي را به خود جلب کرد و راه را براي فيلمسازان ايراني براي ايجاد يک موج نو هموار ساخت. فيلم «گاو» بر اساس رمان «عزاداران بَيَل» نوشته غلامحسين ساعدي ساخته شده و داستان مردي به نام مش حسن را روايت ميکند که گاوش را بسيار دوست دارد. وقتي حسن در روستا نيست گاوش ميميرد و ساکنان روستا تصميم ميگيرند براي کاهش درد مش حسن اين موضوع را مخفي نگه دارند. اتفاقي که به دنبال اين ماجرا رخ ميدهد ديوانگي مش حسن است که به اين باور ميرسد او خود گاو است. مانند فيلمهاي قبلي اين فهرست، «گاو» نيز به شدت تحت جريان نئورئاليست سينماي ايتاليا است. اين فيلم زندگي مردم روستايي ايران در سال ۱۳۴۳ را روايت ميکند و شخصيت گاو نقش يک کاتاليزور را براي اين داستان ايفا ميکند. در واقع اين فيلم درباره گاو نيست بلکه ميخواهد در مورد مش حسن و کليت روستا و ترسهاي جمعي، تمايلات تنفر و ترس از غريبهها و اتحادي که بر اساس فريب و دروغ بين آنها شکل گرفته صحبت کند. گاو در اينجا تنها يک تمثيل است، تمثيلي که شايد نماينده از دست دادن هدف و هويت است. با قرار دادن درد يک شخصيت (مش حسن) در مقابل کليت جامعه (مردم روستا)، مهرجويي مقايسهاي بين ايران قديم و جديد انجام ميدهد و با توجه به اين که اين فيلم در دوران اوج اصلاحات اجتماعي و ساختاري عصر خود اکران شد ميتوان آن را نماد ترس مردم از پيشرفت در مقايسه با سنتهاي قديمي دانست. مش حسن نماد انسانهاي بسياري است که در اين ايران «جديد» هيچ هدفي براي خود نميبينند. در اين معنا، مش حسن بدون گاوش هيچ نيست. او بدون گاوش هيچ هويت يا هدفي حس نميکند و به همين دليل به ديوانگي کشيده ميشود. تراژدي اين فيلم در ناتواني مش حسن در پذيرفتن يک نقش جديد براي خود بدون گاوش نهفته است و در نهايت با مرگ او مانند گاوش همراه ميشود. «گاو» يکي از مهمترين فيلمهاي سينماي ايران و سينماي جهان است که بايد ديد. ۴- طبيعت بيجان (۱۳۵۴) - سهراب شهيدثالث فيلم «طبيعت بي جان» يک فيلم بسيار دقيق و با جزييات است که به لطف استفاده از تکرار از آن به عنوان يک شعر تصويري ياد ميشود. اين فيلم نگاهي به زندگي يک سوزنبان پير به نام محمد و همسرش مياندازد که تنها کار او بسته و باز کردن يک خط قطار براي چند بار در طول روز است. محمد و همسرش در يک منطقه بسيار روستايي و ايزوله زندگي ميکنند که ميتوان به درستي آن را ناکجاآباد ناميد. فيلم «طبيعت بي جان» يک فيلم چرخشي است که به شکلي غيرخطي زمان را بررسي ميکند و به طور عمده به برداشتهاي طولاني و از دور و سبک روايي زمان حاضر تمرکز دارد تا ما را به داستان فيلم همراه سازد. سکانسهاي بدون توقف محمد در حال رفت و بازگشت از/ به ايستگاه و غذا خوردن او در کنار همسرش به تماشاگر اجازه ميدهد که سبک زندگي بيفايده و بي هدف محمد را درک کند. بدين ترتيب ما نيز مانند قطارهايي که از ايستگاه او ميگذرند براي مدت کوتاهي جزئي از زندگي روتين محمد ميشويم. بدين ترتيب کارگردان دنيايي ميسازد که امروز آن با ديروزش و روزهاي آينده آن هيچ تفاوتي ندارد. «طبيعت بي جان» يک اثر هنري خارق العاده از يکي از بهترين، اما کمتر شناخته شدهترين کارگردانان ايراني است. همين الان برويد اين فيلم را ببينيد. ۵- دونده (۱۳۶۳) - امير نادري فيلم «دونده» که در آن امير نادري از زندگي دوران کودکي خود الهام گرفت داستان تلاش و پيروزي در برابر سختيهاي را به تصوير ميکشد. اميرو يک پسربچه فقير است که در شهر آبادان زندگي ميکند، يک شهر عقب مانده و فقير که در اطراف يکي از بزرگترين و ثروتمندترين پالايشگاههاي نفت جهان ساخته شده است. او با شادي خاصي شغلهاي زيادي را امتحان ميکند؛ مانند واکس زدن کفش و فروش آب، تا اينکه يک روز صحبتهاي صاحب يک دکه روزنامه فروشي باعث ميشود که اميرو براي داشتن يک زندگي بهتر به رفتن به مدرسه و يادگيري خواندن نوشتن فکر کند. اين فيلم که اغلب با «چهارصد ضربه» (The ۴۰۰ Blows) فرانسوا تروفو مقايسه ميشود اولين فيلم ايراني پس از انقلاب اسلامي است که توجه منتقدان در خارج از کشور را به خود جلب کرد. «دونده» که به باور بسياري دورنماي هنري سينماي آينده ايران را بنا نهاد از مونتاژ، تکرار و کنار هم گذاشتن اتفاقات براي فاش کردن عميقترين اميال اميرو استفاده ميکند. با ترکيب سکانسهاي دويدن اميرو در شهر با تصاوير قطارها و هواپيماها، نادري يک رابطه بصري بين آرزوهاي اميرو و واقعيت ايجاد ميکند. فيلم «دونده» با بازي خيره کننده مجيد نيرومند، يک فيلم مثبت نگرانه و تاييد کننده زندگي است که با مخاطبانش در سراسر جهان بدون توجه به نژاد، جايگاه اجتماعي و مذهبشان سخن ميگويد. ۶- بايسيکلران (۱۳۶۹) - محسن مخملباف «بايسيکل ران» بازگويي داستاني از کودکي محسن مخملباف است. نسيم يک مهاجر افغاني است که در ايران به عنوان چاه کن کار ميکند. همسرش به دليل بيماري در بيمارستان بستري بوده و نسيم بايد راهي براي پرداخت هزينههاي درماني همسرش پيدا کند. بعد از چند تلاش بي فرجام و عمدتاً غيرقانوني، نسيم که قبلاً يک قهرمان دوچرخه سواري استقامتي بوده ديگر چارهاي بر سر راه خود نميبيند تا اينکه با يک مدير سيرک آشنا ميشود و او پيشنهادي به نسيم ميکند که در ازاي قبول آن ميتواند دستمزد خوبي دريافت کند. او از نسيم ميخواهد هفت روز پشت سر هم رکاب بزند تا از طريق شرط بنديهايي که بر سر تحمل او ميشود بتواند پول خوبي به دست بياورد. اين فيلم که نگاه انتقادي اجتماعي در آن موج شده و به شيوهاي بيرحمانه فقر را به تصوير ميکشد، پيروزي روح انسان در مقابله با فلاکت را نشان ميدهد که از اين لحاظ شباهت زيادي با فيلم «دونده» دارد. مخملباف از عنصر تکرار براي ايجاد نوعي احساس زندگي در فيلم خود استفاده ميکند. تکرار رکاب زدنهاي نسيم در يک دايره باعث ميشود که مخاطب به روتينهاي روزانه همه ما براي تامين نيازهاي کساني که دوستشان داريم فکر کند. ۷- کلوزآپ (۱۳۶۸) -عباس کيارستمي در مستند-داستان انقلابي «کلوزآپ» عباس کيارستمي، شخصيت اصلي داستان واقعي فيلم به نام حسين سبزيان به دليل شباهت ظاهري اش به محسن مخملباف، کارگردان نامي ايراني، خود را او جا زده و سپس به جرم کلاهبرداري دستگير ميشود. در طي ديداري با کيارستمي، سبزيان از او ميخواهد که پيامش را به گوش مخملباف برساند، پيامي که بدين شرح است: «به او بگو، بايسيکل ران بخشي از وجود من است». بر اساس يک سري اتفاق واقعي، «کلوزآپ» به کارگرداني کيارستمي و در حالي که وي چندين پروژه را براي ساخت اين فيلم متوقف کرد، ما را به سفر به درون قلب مردي ميبرد که شيفته صنعت سينماست، سينماي مردمش، سينماي کشور و در تلاش براي جلب توجه کردن، شخصيت کارگردان مورد علاقه اش را به خود ميگيرد. در حالي که او خود را مخملباف جا ميزند، سبزيان يک خانواده را متقاعد ميسازد که در فيلم بعدي خود از آنها به عنوان بازيگر استفاده خواهد کرد، حتي پسران خانواده را در نقش شخصيتهاي اصلي داستان قرار داده و تقاضا ميکند که از خانه آنها به عنوان لوکيشن استفاده نمايد و در اين بين مقاديري پول از اين خانواده ميگيرد. بعد از سه روز ماجرا لو رفته و سبزيان دستگير و به دادگاه ميرود و اينجاست که کيارستمي با دوربينش وارد ميشود. اگر چه براي درک داستان فيلم بايد آن را تماشا کنيد، اما تلخي صحنه رويارويي مخملباف و سبزيان را ميتوان تاثيرگذارترين سکانس فيلم دانست. اين سکانس از فاصلهاي بي نقص و از ميان چند خط ترافيک گرفته شده در حالي که مخملباف يک ميکروفن در زير لباس خود دارد. در همان لحظه اول سبزيان مخملباف را بغل کرده و مانند يک بچه گريه ميکند. بعد از چند دقيقه مخملباف از سبزي ميپرسد: «ترجيح ميدهي مخملباف باشي؟» و سبزيان پاسخ ميدهد: «از خودم بودن خسته شده ام». ۸- لاکپشتها هم پرواز ميکنند (۱۳۸۳) - بهمن قبادي بهمن قبادي حرفه فيلمسازي خود را با همکاري با عباس کيارستمي در فيلم «باد ما را با خود خواهد برد» آغاز کرد. اولين فيلم او با عنوان «زماني براي مستي اسب ها» در سال ۲۰۰۰ برنده جايزه دوربين طلايي جشنواره کن شد. در سومين تجربه کارگرداني خود با عنوان «لاک پشتها هم پرواز ميکنند»، قبادي بار ديگر به سراغ بچههاي آواره گرفتار شده در خشونت جنگ ميرود. او از لاک پشت به عنوان تمثيلي براي آوارگان کُرد اسفتاده ميکند و بيگانگي در کشورهاي جنگ زده را مورد بررسي قرار ميدهد. کُردها مردماني هستند که تحت سنگيني جنگ، مهاجرت و کشتار توانسته اند موجوديت خود در مرز ترکيه و عراق را حفظ کنند. فيلم داستان پسر نوجواني با لقب «ستلايت» (ماهواره) را روايت ميکند، سردسته گروهي کودک است که بسياري از آنها به خاطر برخورد با ميدانهاي مين اطراف محل زندگي شان دچار قطع عضو شده اند. آنها ميدانهاي مين را با خنثي کردن تمام مينها پاکسازي کرده و مينهاي خنثي شده را به سازمان ملل ميفروشند. در حالي که بسياري از ما جنگ عراق را از پشت تلويزيون و در حالي که عزيزانمان در کنارمان در امنيت هستند تماشا کرده ايم، اين کودکان به طور مستقيم و بي پرده با جنگ روبرو شده و تمام خشونت و بي رحمي آن را تجربه ميکنند. آنها نماد هزاران کودک بي نام و آسيب ديدهاي هستند که براي بقا دست به هر کاري ميزنند. تنبيه و رنج آنها تنها به اين دليل است در مکان و زمان نامناسبي به دنيا آمده اند: مکان زندگي آنها درگيري جنگي شده که اين کودکان نه آن را ميخواهند، نه درکش ميکنند و در آن دخالتي دارند. ۹- جدايي نادر از سيمين (۱۳۸۹) - اصغر فرهادي با کسب جايزه اسکار بهترين فيلم غيرانگليسي زبان در سال ۲۰۱۲ توسط فيلم «جدايي نادر از سيمين» روياي سينماگران ايراني بالاخره تعبير شد، چيزي که ميتوان آن را در سخنان اصغر فرهادي هنگام دريافت جايزه فهميد. او گفت که اکنون بسياري از ايرانيان در سراسر جهان خوشحال هستند نه به خاطر فيلم يا کارگردان يا مهم بودن جايزه، بلکه به اين دليل که نام کشورشان به خاطر فرهنگش در مراسم اسکار شنيده ميشود. «جدايي نادر از سيمين» يک درام تاثيرگذار و مهيج در مورد زني است که ميخواهد به خاطر ايجاد فرصتهاي بهتر براي دخترش ايران را ترک کند. شوهرش به خاطر بيماري آلزايمر پدرش و نياز مداوم او به مراقبت از اين سفر امتناع ميورزد. در اين مسير فيلم فرهادي به يک داستان پيچيده و جذاب که از فروپاشي يک ازدواج فراتر ميرود تبديل ميشود. در مقابل اين فيلم به يک مطالعه دقيق از جدايي ميماند، نه تنها جدايي زن از شوهر بلکه جدايي والدين و فرزندان، رشوه گير و رشوه خوار، کارمند و صاحب کار، حقيقت و عدالت. فيلمي حيرت انگيز که در آن هيچ برندهاي يا پايان خوشي ديده نميشود و البته هيچ کسي نيست که بتوان او را به خاطر اتفاقات داستان سرزنش کرد. ۱۰- طعم گيلاس (۱۹۹۷) - عباس کيارستمي ژان لوک گدار روزگاري گفته بود که سينما با دي وي گريفيث آغاز شده و با عباس کيارستمي به پايان ميرسد. وقتي که فهرستي از بهترين فيلمهاي تاريخ سينماي ايران تهيه ميکنيد بدون شک چندين مورد از فيلمهاي اين کارگردان نامي در اين ليست خواهند بود و فيلمهاي ديگر فهرست نيز به نحوي از فيلم سازي او تاثير پذيرفته اند. ظاهراً عباس کيارستمي ۸ سال را صرف نوشتن فيلم نامه «طعم گيلاس» کرده بود. فيلم داستان مردي ميانسال به نام بديعي را روايت ميکند که دنبال کسي است که بتواند بعد از خودکشي او روي جنازه اش خاک بريزد. اين فيلم مينيماليستي و تاريک مخاطب را در تمامي لحظات درگير خود ميسازد. شخصيت بديعي هيچگاه همراه با شخصيتهاي ديگر در يک قاب قرار نميگيرد و اين تنهايي او در زندگي و خواسته اش را ميرساند. همچنين نبود زن در داستان فيلم را ميتوان نمايانگر نبود عشق در زندگي بديعي دانست. هر آنچه که بايد در مورد اين مرد تنها بدانيم در قالب تصوير روايت ميشود و بدين ترتيب در فيلم ديالوگهاي زيادي شنيده نميشود. از ديگر فيلمهاي برتر تاريخ سينماي ايران ميتوان به «سيب» ساخته سميرا مخملباف، «نون و گلدون» از محسن مخملباف، «رنگ خدا» از مجيد مجيدي، «روزي که زن شدم» ساخته مرضيه مشکيني و «ده» از عباس کيارستمي اشاره کرد.