جام جم/ آزيتا ترکاشوند از چندي پيش پخش دو مجموعه تلويزيوني گاندو و بوي باران را روي آنتن شبکههاي يک و سه دارد. با وجود اين که در اين دو سريال بازي کرده، اما کاملا نقشهايش متفاوت از يکديگر است و حتي ژانر آن با هم فرق دارد. او در سريال بوي باران در لباس کارگري ظاهر شده که در کارخانه بازيافت زباله کار ميکند. فريباي قصه اين سريال بسيار هم طلبکار است و تا به امروز مخاطبان او را بسيار پر هياهو در اين اثر ديده است. او شاکي است که چرا حقوق نميگيرد؟ چرا شرايط زندگياش اينطور هست؟ و خيلي چراهاي ديگر... با اينکه شخصيت فريبا جزو کاراکترهاي چرک است، اما ترکاشوند اين نقش را پذيرفته و خوب هم بازي کرده است. اين هنرمند برخلاف اين نقش در سريال گاندو در نقش گلي ثابتي حضور دارد که جاسوس است و روحيات متفاوتي دارد. با وجود اينکه تا به امروز چنين کاراکتري را به اين شکل و پررنگ نداشتيم، اما او سعي کرده تا نقش يک زن جاسوس در موقعيتهاي متفاوت را بهخوبي اجرا کند. پخش اين دو سريال بهانهاي شد براي گفتوگوي ما با او.
خانم ترکاشوند شما در مجموعه گاندو نقش منفي و متفاوت يک جاسوس زن به نام گلي را بازي ميکنيد که مابهازاي آن در جامعه نيست و همين کار شما را براي بازي سخت ميکرد. واکنشتان بعد از اين پيشنهاد چه بود؟
نهتنها نمونه چنين شخصيتي در جامعه نيست، بلکه تا به الان هم چنين شخصيتي در تلويزيون ايران نشان داده نشده بود که با اين فرم جاسوسي گلي ثابتي باشد. قبل از بازي با تهيهکننده، کارگردان و نويسنده خيلي صحبت کردم و با جان و دل به حرفهايشان گوش دادم و تصميم گرفتم اين نقش را مال خودم کنم. به همين دليل به رفتار، حرف زدن، عصبانيت و ديگر روحيات اين شخصيت فکر کردم که مثلا اگر عصباني ميشود در چه مواقعي خواهد بود؟ يا اينکه وقتي طعمه خودش را پيدا ميکند چطور رفتار ميکند و ... دلم نميخواست بازيام در کار يکدست شود، به همين دليل خودم را مرتب جاي گلي در موقعيتهاي عجيب و غريب قرار دادم و سعي کردم همين ويژگيها را مخاطب در حالت صورتم ببيند. به عنوان مثال وقتي نهادهاي امنيتي گلي را بازداشت ميکنند، در چهرهام نشان ميدهم که خيلي زن سادهاي هستم و خودم هم گول خوردم، حتي هول شدم. يعني مخاطب اين اضطراب را در چهره من به عنوان گلي ميبيند و حس ميکند که گلي در چنين موقعيتي مثل يک دختر 20 ساله است که نه راه پيش دارد و نه راه پس و ديگر زرنگي و زبلي گلي را نميبيند. پس سعي کردم گلي متناسب با هر موقعيت رفتار کند. ضمن اين که دلم ميخواست طوري بازي کنم که مخاطب علاقهمند باشد سرنوشت گلي را دنبال کند، نه اينکه جزو شخصيتهاي منفي قصه باشد و او را دوست نداشته باشد.
پس نميخواستيد، شخصيت گلي به گونهاي باشد که مخاطب از او متنفر شود؟
دقيقا همين طور است. دلم نميخواست مخاطب او را دوست نداشته باشد و به انزجار برسد، بلکه ميخواستم گاهي هم دلش براي او بسوزد و پيگير سرنوشت او در قصه باشد.
با توجه به اينکه ما به ازاي شخصيت گلي هم در سريالها و فيلمهاي سينمايي نداشتيم، نگران نبوديد که ميخواهيد اين نقش را بازي کنيد؟
نه، اصلا نگران نبودم و دلهره نداشتم. اگر شما نگاهي به سابقه کاري من داشته باشيد، متوجه ميشويد در سينما، تئاتر و تلويزيون در همه سالهاي بازيگريام نقشهاي متفاوت را بازي کردم. به عنوان مثال در يکي از آثار مراکز استانها نقش يک زن عشاير و مادر شهيد را بازي کردم که با لهجه بختياري حرف ميزدم، گريم متفاوتي هم داشتم و سال گذشته در جشنواره مراکز استانها به عنوان بازيگر برگزيده معرفي شدم. يا در سريال گذر از رنجها نقش زني را بازي ميکردم که در دل کوه کاروانسرا دارد. در اين سريال هم گريمم متفاوت بود و از جواني تا ميانسالي اين شخصيت را بازي ميکردم. در مجموع دوست دارم نقش پيچيده باشد که من را به عنوان بازيگر به چالش دعوت کند و به قول معروف کشتي بگيرم. اگر شخصيت پيچيدگي نداشته باشد، دوست ندارم. پس به چنين نقشهايي عادت دارم.
ممکن است صبوري شما نتيجه ندهد و نقشهاي متفاوت به شما پيشنهاد داده نشود. در اين مواقع چه ميکنيد؟
من باز هم صبر ميکنم. به همين دليل گزيده کار ميکنم تا نقش پر چالش به من پيشنهاد شود. در غير اين صورت نميپذيرم. به غير از سريال گاندو مجموعه تلويزيوني بوي باران را هم روي آنتن شبکه يک دارم که در اين مجموعه نقش يک کارگري را بازي ميکنم که در کارخانه بازيافت زباله کار ميکند. با وجود اينکه فريبا کارگر است، اما جزو نقشهاي کليدي، جدي و پيچيده قصه است. او مرتب داد و بيداد ميکند براي طلبهايش. البته به مرور مخاطب متوجه ميشود که او چه سختيهايي در زندگياش تحمل کرده است. نقش فريبا جزو شخصيتهاي چرک قصه است و برخي بازيگران دوست ندارند چنين نقشهايي را بازي کنند که گريم نباشد، اما آنچه براي من مهم است اين که نقش من را به چالش دعوت کند. براي من مهم نيست که گريم زيبايي داشته باشم، بلکه ميخواهم زيبا بازيام را ارائه بدهم.
حضور سارا خويينيها در نقش مرجان، دوست گلي چه تجربهاي در بازي برايتان به همراه داشت؟
تجربه کاري سارا بيشتر از من است و علاوه بر آن بسيار خوشبرخورد است و ما فقط همکار نيستيم، بلکه دوست و رفيق هستيم. بنابراين حضور سارا در کار بيتاثير نبود. ضمن اين که سارا انرژي خيلي خوبي در کار دارد و من هم حس خوبي داشتم که با او همبازي هستم.
شما در اين سريال بايد با موجودي همچون گاندو (تمساح) هم سر و کله ميزديد. مشکل يا ترس و واهمهاي نداشتيد؟
اتفاقا من جزو آدمهايي هستم که حيوانات را خيلي دوست دارم، اما از همه آنها ميترسم، حتي از سگ و گربه هم ميترسم. اگر در خيابان يک گربه ببينم، آنقدر ميايستم تا يک نفر بيايد و آن گربه را از آنجا دور کند. وقتي قرار شد در اين مجموعه با تمساح هم سر و کله بزنم، مجبور بودم اين کار را انجام بدهم، چون از اول پذيرفته بودم که نقش گلي اين ويژگي را دارد. علاوهبر آن نام مجموعه هم برگرفته از اين تمساح و نقش محوري سريال بود. بنابراين بايد برترسم غلبه و اين نقش را بازي ميکردم.
بازتابهايي که از مردم گرفتيد چطور بود؟
خوشبختانه بازتابهاي خوب مردمي خستگي کار را از تنمان درآورده است و به من انرژي مثبت داده است. حتي در خيابان من را به نام گلي ثابتي صدا ميکنند. واقعا از انرژيهاي خوب مردم لذت ميبرم و انگيزهام زياد ميشود. جالب است که چند روز پيش تاکسي گرفته بودم تا تالار وحدت بروم. در مسير راه راننده به من گفت که او و خانوادهاش دلشان براي گلي ميسوزد و نگران سرنوشت او هستند. شنيدن چنين جملاتي هم انرژي بخش است و هم اينکه نشان ميدهد که مردم توانستهاند ارتباط خوبي برقرار کنند.
آيا سکانس پيچيدهاي بود که چالش زيادي براي اجرا آن داشتيد؟
بله، سکانس فينال شخصيت گلي خيلي برايم چالشبرانگيز بود که البته نميتوانم درباره آن توضيح بدهم، چون قصه لو ميرود، اما همه تلاشم را کردم تا بازي زيرپوستي چند بعدي خوبي در اين سکانس داشته باشم که خيلي هم طولاني بود.
از اينکه در سريالي با چنين موضوعي بازي کردهايد که به فعاليت جاسوسان و زحمت شبانهروزي نهادهاي امنيتي ميپرداخت چه حسي داشتيد؟
راستش اولين حسم، غرور ملي بود. من هم مثل ديگر مردم اطلاعي از زحماتي که نهادهاي امنيتي شبانهروز ميکشند تا من و ديگر مردم ايران سرشان را با آرامش روي بالش بگذارند، نداشتم. اما اين سريال باعث شد تا حدودي با زحمات اين عزيزان آشنا شويم. به همين دليل با غرور ملي در اين سريال بازي کردم و افتخار ميکنم در کشوري زندگي ميکنم که با وجود اينکه کشورهاي اطرافمان در جنگ به سر ميبرند، اما نهادهاي امنيتي نگذاشتهاند آب در دل مردم ايران تکان بخورد و همين حس خوبي است.
بهتر است نگاهي هم به سريال بوي باران داشته باشيم. شما در اين سريال نقش کارگري به نام فريبا را بازي ميکنيد که خيلي هم منفي است و جالب اينکه بعد از مرگ فرشته باز هم پشت سر او حرف ميزند. چرا اين نقش تا اين حد منفي مطلق است؟
اتفاقا خيليها به من اين حرف را زدند که چرا فريبا اينقدر دلش سنگ و مرتب طلبکار است و داد و بيداد ميکند. به دوستان گفتم و به شما هم ميگويم که بهتر است کمي صبوري کنيد. هرچه قصه جلوتر برود، دلتان براي اين شخصيت حتي ميسوزد و متوجه ميشويد چرا او چنين روحيهاي دارد. خيلي دوست داشتم اين نقش چرک را بازي کنم، چون اين نقش هم چالشبرانگيز بود.
معمولا همه بازيگران چنين نقشهايي را بازي نميکنند. شما چطور بازي کرديد؟
همانطور که تاکيد کردم براي من اهميت ندارد نقشهايي را بازي کنم که گريم شيک و مرتب داشته باشم. دلم ميخواهد خودم را در هر نقشي محک بزنم. چون اعتقاد دارم من مانکن يا مدل نيستم که هميشه نقشهاي شيک و مرتب بازي کنم. بنابراين هميشه به دنبال نقشهايي هستم که پيچيده بوده و خلق نقش برايم جذابيت داشته باشد. به همين دليل برايم فرقي نميکند که نقش چرک باشد، حتي اگر قرار باشد نقش يک خانم شيک و مرتب هم بازي کنم، سعي ميکنم طوري آن را خلق کنم که براي مخاطب تازگي داشته باشد و از تماشاي آن لذت ببرد.
بازار