واکنش سحر قریشی به سخنان جنجالیاش درباره رفتن زنان به ورزشگاهها
فرهيختگان/ سحر قريشي در واکنش به سخنانش درباره رفتن زنان به ورزشگاهها گفت: من آمدم گفتم خانمها به ورزشگاه نروند چون امنيت ندارد، در جايي که زنجماعت امنيت ندارد نباشيد، در ورزشگاهها امنيت بهوجود نميآورند حتي براي آقايان.
يک دهه از حضور «سحر قريشي» در سينماي ايران گذشت. بازيگري که در سالهاي اخير نامش با حواشي بسياري گره خورده اما طي يکي، دو سال گذشته، کمتر در اين کانون پربحث قرار گرفته است. خودش اين اتفاق را نتيجه رويکرد جديدي دانسته که در زندگي اتخاذ کرده، برخي را هم به بيمعرفتيهاي همکارانش ربط ميدهد که اگر اينها نبود، امروز جايگاه ويژهتري در سينما و تلويزيون کشورمان داشت.
با اين حال اما قريشي بهعنوان يکي از پرطرفدارترين بازيگران سينماي ايران در ساليان اخير شناخته ميشود. برخي شاهد اين مدعا را فالوورهاي اينستاگرامش مي دانند و البته استقبال عجيبي که از وي در اکرانهاي مردمي فيلمهايش ميشود.
بازيگر 31 ساله سينما، پس از دو سال غيبت بر پرده سينما، اين روزها با کمدي «ايکس لارج» به ميان مخاطبانش بازگشته است. به بهانه حضور او در اين فيلم سينمايي، سراغ او رفتيم تا بهقول خودش پس از سه سال، نخستين گفتوگوي مطبوعاتي خود را انجام دهد؛ گفتوگويي که در آن از همه چيز اين سه سال گفت؛ از «ايکس لارج» و همکاري مداومش با «محمدحسين فرحبخش» تا بيمعرفتيهاي برخي سينماگران عليه او، موضوع منقلبشدن او در استاديوم و البته سريالي که قرار بود وي امسال روي آنتن داشته باشد.
گفتوگوي پرتيتر ما را با اين بازيگر جوان بخوانيد.
خانم قريشي شما در سه سال اخير، تنها در سه فيلم بازي کرديد و طي دو سال اخير هم فيلمي روي پرده نداشتيد. اين قضيه تصميم خودتان بوده يا موانعي نگذاشتند که کار کنيد؟
سليقهام به مقدار زيادي تغيير کرده است. درواقع شروع کار من با ملودرام بود و سليقه من هم همينگونه است، بهخاطر همين تا اين لحظه فيلمنامههايي که براي من فرستادند جز کساني که خودشان براي من عزيز هستند و من هيچوقت به آنها نه نگفتم ( که يکي از آنها آقاي فرحبخش هستند که هروقت من را در جايي خواستند، من آن نقش را بازي کردم و نه نگفتم) در بقيه فيلمنامههايي که خواندم، توانستم نه بگويم و سر کار هم نرفتم.
درحالحاضر هم با جنس کارهايي نظير «ايکس لارج» و کارهاي قبليام در سالهاي اخير، اينقدر بين مردم جواب مثبت گرفتم که از حضورم در اين کارها راضي هستم. تعداد زيادي از خانوادهها ميآيند و از من تشکر ميکنند و ميگويند با اين همه گرفتاريهاي زندگي، ما دو ساعت سينما ميرويم و ميخنديم؛ مرسي که از اين دست فيلمها بازي ميکنيد. منتها طي اين سالها نگاه ويژهاي شده به سينمايي که اصلا قصد جسارت و توهين به آن را ندارم، گاهي سليقه من هم هست و در اين مدت ساخته شده و جايزه هم گرفته، اما هيچجايي اين سينما بين مردم به مانند آنچه اسمش را گذاشتهاند سينماي بدنه و تجاري، ندارد. تجاريبودن يک فيلم پوئن مثبت آن است، بايد از خدايشان باشد که فيلمهايشان تجاري باشد و بفروشد و مردم بپسندند، اما آمدند دوگانگياي بهوجود آوردند که من يک مقدار فاصله گرفتم. من با مادراني برخورد داشتم که بهخاطر بچههايشان به سينما ميآمدند و الان خودشان يکي از طرفداران ما شدهاند. منظورم از ما، بچههايي است که ميآيند فيلمهاي شاد بازي کرده و مردم را سرگرم ميکنند. خانوادهها ميآيند و تشکر ميکنند. من نگاه ميکنم و ميبينم چقدر خوب است که بازيگري بخواهد همه نقشها را تجربه کند؛ نه اسمي رويش بگذاريم و نه تفاوتي قائل شويم و نه اينکه بخواهيم درجهبندي کنيم. بهنظر من درجهبندي فيلمها بهدليل کارگردان، بازيگران و عوامل درجهيک آن است که اصل مطلب هستند.
خودم شخصا بهعنوان بازيگر وقتي ميخواهم در فيلمي حضور پيدا کنم، از صفر تا صد، مطيع کارگردان هستم تا جايي که حرفهاي بودنم را زير سوال نبرد. چه کارگردانهايي که هيچ ارتباطي به کار اول، دوم و تازهکار بودنشان نيست و حتي کارگردانان قديمي هم داريم که توانايياش را ندارند يا تغييراتي در ذهنشان بهوجود آمده که مقداري فراتر از آن چيزي که الان جامعه ميپسندد، رفتار ميکنند. درحال حاضر در فيلمنامهها هيچ قصهاي وجود ندارد؛ من سه، چهار سال است فيلمنامههايي را ميبينم که بيمحتوا و قلمهايشان ناتوان هستند و با خودم ميگويم اين فيلمنامهها را چهکسي مينويسد؛ حتي فيلمنامههاي بعضي از بچههايي که اسم و رسمي دارند را ميخوانم، ميبينم اينها هم دارند آلوده ميشوند. نميخواهم بگويم من هميشه فيلمهاي عالي بازي کردم. من 10 سال است در اين حرفه هستم و تنهايي هم در اين حرفه حضور دارم؛ نه اهل تيمي هستم و نه اهل رفاقت غيراخلاقي با تيمهاي ديگر. سالها در شرايط سلامت سينما کار کردهام. به هنرمندي جسارت نميکنم، ولي من سلامت کار کردم و آمدم جلو و ميبينم شرايط، شرايطي است که اصلا جايي براي من در فيلمهاي خوب نيست. حتي در فيلمنامهها هم سمپاشي ميکنند. ميآيند براي فلان بازيگر نقش مينويسند و... بنابراين ترجيح دادم کار نکنم.
اين موضوع سمپاشي عليه خودتان را کمي براي ما باز ميکنيد؟
موارد بسيار زيادي است. هيچوقت ماه زير ابر نميماند. بالاخره زمان چيزهايي را به آدم ثابت ميکند. يکسري بيمعرفتيهايي وجود دارد که متاسفانه من زياد در مسير آن قرار گرفتهام. در فيلمهاي خيليخوب با کارگردانهاي خيليخوب انتخاب شدم اما وقتي رفتم پاي تست گريم، بهخاطر فلان خانم بازيگر و دوستانش که شب نقشه ميکشند و ميآيند و ميگويند اگر قريشي باشد ما بازي نميکنيم که ميشوند سه نفر و دو تا از بچههاي پشتصحنه هم با آنها همکاري ميکنند و يک تيم ميشوند. من هيچوقت در زندگي نانبري نکردهام. اتفاقا وقتي در اين شرايط قرار ميگيرم، ميگويم خدايا شکرت که من مسموم اين جماعت نشدم. اين فاصلهاي که گرفتهام فقط و فقط بهدليل اين است که دغدغه اصليام ديگر بازيگري نيست. دغدغهام در طول اين سالها تغيير کرده است؛ مقداري دارم روي خودم کار ميکنم. دارم مسير ديگري را براي کارکردن شروع ميکنم؛ ميخواهم کارگرداني کنم. سالها براي رسيدن به اين مهم تلاش کردهام. در حال حاضر ميخواهم فيلم بسازم. الان به مقدار زيادي آرامش ذهني دارم و دور از هر تنشي هستم.
سه سال پيش عنوان کرديد که از اين به بعد ميخواهيد تنها در آثاري که دوست داريد بازي کنيد.
بله، در طول اين چند سال، کارگردانان بنام و قديمي با من تماس گرفتند. کارگردانهايي که حتي کارهايشان در جشنواره جايزه گرفته است. خيلي جالب است که براي من دارد چنين اتفاقهايي ميافتد. خودشان با من تماس ميگيرند و عذرخواهي ميکنند و ميگويند ميخواهيم اين فيلم را بسازيم ولي فلان خانم بازيگر رفته با سرمايهگذار صحبت کرده که تو نباشي، ما دوست داريم که تو باشي اما واقعيت را به تو گفتهايم و بدان که دشمن داري. من اخلاقي که دارم اين است که بهخاطر آدمها، براي خودم گناه نميخرم. آدمها را رها ميکنم تا در طبيعت جواب بگيرند. اين فاصله هم بهخاطر همين بوده است. ميخواهم کمک بگيرم از بزرگان سينما بهخاطر اينکه بستري را فراهم کنم تا فيلمهايي که طي اين 10 سال دوست داشتم بازي کنم و يکسري بيمعرفتيها مانع به سرانجام رسيدنشان شد را خودم بسازم.
البته که من چند کار از اين جنس را هم بازي کردهام مثل «آبنبات چوبي» يا «پنج ستاره». درحالحاضر اين برايم مهم است فيلمهايي را که نگذاشتند کار کنم، حالا خودم بسازم و بتوانم در اين شرايط موفق باشم.
سالها پيش اعلام کرده بودهايد شايد در 35 سالگي از دنياي بازيگري خداحافظي کنم. اعلام اين تصميم که ميخواهيد فيلم بسازيد، با خداحافظي احتماليتان از بازيگري مرتبط است؟
بله، شايد خداحافظي کنم. الان در جايگاهي هستم که آن را سخت بهدست آوردهام، ولي ديگر هم به اين سن برنميگردم. دغدغههاي بيشتر و بزرگتري دارم. دلم ميخواهد براي فصلهاي ديگر زندگيام، جور ديگري برنامهريزي کنم. اين چيزي است که ميخواهم؛ شايد هم نشود. درحالحاضر دلم ميخواهد از عزيزاني که براي من در سينما قابل احترام هستند، کمک بگيرم تا بتوانم کار بسازم و حمايت کنم از کساني که مثل من حمايت نشدهاند.
بعضي از منتقدان و حتي هنرمندان، اين جنس سينمايي که کار ميکنيد را با الفاظي نظير سينماي آبگوشتي يا شانهتخممرغي خطاب ميکنند و قطعا آن را حرفهاي و خوب نميدانند. نظر خود شما درمورد اين نگاهها چيست؟
من اين ادبيات را قبول نميکنم. اين شانهتخممرغ در خانه همه و آن آبگوشت هم سر سفره همه هست. اصلا نميتوانم اين ادبيات را بپذيرم. مطمئن باشيد کساني که اين چيزها را ميگويند اگر از دفتر آقاي فرحبخش به آنها تلفن شود، قبل از اينکه تلفن را جواب دهند، سريعا به سمت دفتر ايشان ميدوند تا قرارداد ببندند. اينها حسادتي بيش نيست. يک نفر به من گفت چرا با فلاني کار ميکني که دو سال بعد، خودش با همان آدم کار کرده و مصاحبه کرد: «من آرزويم بود با اين دفتر سينمايي کار کنم.» خب من اگر آدم حسودي بودم، تلفن ميکردم يا مصاحبهاي انجام ميدادم که فلاني، تو که به من ميگفتي در اين فيلمها کار نکن، چطور شد با اولين تلفن، دويدي. اينها تمامش حسادت است. اگر سينماي من آبگوشتي است، شما چرا ميبيني و اگر ديدي و سليقهات نيست، چرا اظهارنظر ميکني. اگر بد است چرا بليت آن يا نسخه شبکه نمايش خانگياش را خريدي و ديدي. هرکسي اين جمله را بگويد جز حسادت چيز ديگري برايش ندارد.
من فيلمي بازي کردهام به نام «آس و پاس». هيچ بچهاي نيست که در خيابان من را ببيند و به من نگويد خاله آن چوبت را بده به من. همه ديدهاند. حتي مادرها به من ميگويند خانم قريشي، از بس بچهمان اين فيلم را چندصدبار از صبح تا شب ديده ما تمام ديالوگهاي آن را حفظيم. اين يعني عشق، اين يعني برنده شدن. جايزه من از مردم همين است. حالا بعضيها ميخواهند روي اين فيلمها اسم بگذارند چون در آن بازي نکردهاند؛ دردشان ميگيرد. خانم و آقايي که ميگويي «سحر قريشي» فيلمهاي درپيت بازي ميکند تو که فيلم درپيت بازي نميکني، چرا وقتي من را در فيلمهاي بهقول شما عالي انتخاب ميکنند، چطور جرات نميکني جلوي من بازي کني؟ چرا تيم درست ميکني که عليه من سمپاشي کنيد؟ اسمهايتان را ميدانم و صداهايتان را شنيدهام؛ شماره من را گرفتند و موبايل را پنهاني در آن جلسه گذاشتند حتي به من گفتند ما نميخواهيم بعدا به تو بگوييم و شما فقط گوش کن و من صداها را ميشنيدم که فلان بازيگر گفته قريشي باشد، من نيستم. اينها يعني چه؟ از ماست که بر ماست.
من چون در تربيتم نانبري نبوده، در قبال اين کارها سکوت ميکنم و آنها را به خدا و طبيعت ميسپارم که جواب بگيرند و همين هم هست. من دو سال است فيلمي روي پرده ندارم؛ شما ببينيد چه استقبالي از من در اکرانهاي مردمي ميشود. اين يعني جواب من. حالا بگذار درمورد سينماي من بگويند آبگوشتي. اين حرفهايي که ميزنند يعني چه؟ ميتواني بازي کن، نميتواني دهنت را ببند. دردت نگيرد اگر ما فيلمي بازي ميکنيم که ميفروشد. حالا ما نميخواهيم مثل شما خيلي کارها کنيم يا دروغهايي بگوييم که مثلا فيلم ما 100 ميليارد فروخته، نه، واقعيت را ميگوييم چون واقعيتها به گوش مردم نرسد، به گوش ما که بچههاي حرفهاي هستيم، ميرسد.
خانم قريشي، شما بازيگري هستيد که تقريبا در تمام توليداتي که آقاي فرحبخش چه در مقام کارگردان و چه در مقام تهيهکننده طي 10 سال اخير جلوي دوربين برده، حضور داشتهايد. اين همکاري تنگاتنگ به چه دليلي بوده است؟
دليلش آرامشي است که سر صحنه دارم. امنيتي است که سر صحنه از وجود آن برخوردارم. امنيت يعني خالهزنکي سرصحنه وجود ندارد. امنيت يعني اينکه وقتي ميخواهيم يک لقمه غذا بخوريم، تيم سر يک سفره مينشيند، پنج نفر غذا نميگيرند در ماشيني يا در گوشهاي بنشينند و پشت هم حرف بزنند. جو شاد است و خوشحال هستيم و همه هواي هم را داريم. اين بهترين حسي است که فيلمهاي آقاي فرحبخش به من ميدهد. البته من اين احساس را سر پروژههاي ديگر هم داشتهام، اما سواي اين امنيت، ما ميدانيم فردا قرار است چه اتفاقي بيفتد. الان هم من افتخار حضور در فيلم «ايکس لارج» ايشان را دارم. يک فيلم شاد ديگري است که بيشتر در فضاي همشهريهاي آذريزبان است. همکاري با آقاي عبدي خيلي براي من جذاب بود. با آقا شريفينيا که بارها کار کرده بودم، اما اين دو عزيز در کنار هم، يک اتفاق ويژه را براي من بهوجود آورد. همچنين تجربه کار با يوسف تيموري، ميرطاهر مظلومي و بهاره رهنما خيلي لذتبخش بود چون ما همه با هم دوست هستيم و اينکه چند دوست در يک کار کنار هم قرار ميگيرند، بسيار دلچسب ميشود. کارهاي آقاي فرحبخش لذتي دارد که حتي اگر همه درگير باشند و نخواهند بيايند، وقتي ميبينند گروه اينقدر خانوادگي است و لذت ميبرند، با اشتياق حضور مييابند.
خيلي از فيلمهايي که بازي کردهايد، فروشهاي قابل توجهي داشتهاند. اما به کارنامهتان که نگاه ميکنيم، چند فيلم مثل «من و شارمين» يا «عشقولانس»، پرفروش نبودهاند. فکر ميکنيد اين بهنوع حضور شما در اين فيلمها هم مرتبط باشد؟
ممنونم، اما همين «عشقولانس» که شما مطرح کردهايد را درنظر بگيريد. کارگردانمان کار اولش بود و اينکه در زمان خودش، خيلي حرفهاي نبودند. من به ايشان احترام ميگذارم اما فيلم، به اثري با زمان طولاني و اضافهبر سازمان، مديوم سينمايي درآمد و مجبور شدند بخشهايي از آن را در بياورند. من بهجرات ميگويم در اين فيلم، از 80 درصد نقش من زده شد. هيچجايي هم اعتراض نکردهام و الان اولينبار است که دارم اين موضوع را مطرح ميکنم. عيبي ندارد. اين فيلم نزديک سيوخردهاي بازيگر چهره داشت. فيلم، قصه زيبايي داشت. براي من اهميتي ندارد که جزو بازيگران بفروش هستم يا نه، مهم اين است که مردم بهاندازه 10 سال حضور من در سينما، از من راضي هستند.
خانم قريشي شما يکدهه در سينماي ايران فعاليت داشتهايد. بزرگترين چيزي که در اين 10 سال آموختهايد، چه بوده است؟
در اين يکدهه ياد گرفتم کمي با سياست باشم. اصلا در زندگي شخصي خودم سياست ندارم. ياد گرفتم که به هيچکس اعتماد نکنم. من بهخاطر اعتمادهايي که کردهام و فکر ميکردم همه مثل خودم هستند و براي همه خوب ميخواهند، ضربه خوردهام. اين قضيه، مقداري من را قوي کرد. من اصولا دختري قوي هستم، ولي اين برخوردهاي غيرواقعي که روبهروي من ميشود و بلافاصله تغيير ميکند، باعث شده مقداري از اين فضا بيايم کنار و از دور نگاه کنم. من الان نه با کسي دوست صميمي هستم و نه با کسي رفتوآمد دارم. اصلا يکي از دلايلي که حواشي زيادي برايم ايجاد ميشود اين است که با کسي صميمي نيستم. با علاقه به تمام دوستاني که دارم و احترام زيادي که برايشان قائل هستم، اما ديگر نه در حريم کسي وارد ميشوم و نه اجازه ميدهم کسي در حريمم وارد شود. اين حواشي هم بهخاطر من نيست، بلکه بهخاطر همان دشمناني است که چشم ديدن حضور من را ندارند.
چند وقت پيش يکي از همکارانم که در خارج از کشور روانشناس است را ديدم. او گفت خانم قريشي من خيلي به تو دقت کردم. من چيزي را در تو و در سينماي ايران ديدم که از تو به بقيه رسيده است. گفتم من کوچک سينماي ايران هستم. من 10 سال است آمدهام و در اين بيرحميها اينقدر کتک خوردهام که الان اينجا هستم که اگر کتک نميخوردم الان جايگاه خيلي بهتري داشتم. گفت ببين طرفدارهايت را بغل کردي، بقيه هم ياد گرفتند و طرفدارهايشان را بغل کردند. با طرفدارهايت صميمي شدي، بقيه هم ياد گرفتند با طرفدارهايشان صميمي شوند. براي عکس گرفتن با کودکان کنار آنها زانو زدي، بقيه هم ياد گرفتند و اين کار را کردند. آنجا من دقت کردم و ديدم فلان بازيگري که 30 سال در سينماست تا حالا اين کار را نکرده بود و بعد از من ياد گرفته است و الان که فيلمها را نگاه ميکنم، ميبينم که حرف آن روانشناس درست است. من جزئي از مردمم. من سحرم؛ اين قريشي و پسوندي که برجسته شده، بهخاطر حضور و لطف همين مردم است. در لحظه همين مردمي که تو را لايک ميکنند، ديسلايکت هم ميکنند؛ نه از آن لايک خوشحال ميشوم و نه از آن ديسلايک ناراحت. مهم، آن انرژي قلبياي است که از مردم ميگيرم.
حواشياي که در اين چند سال اخير براي شما بهوجود آمد، اظهارنظري بود که راجعبه حضور در جمعي مردانه مانند استاديوم گفتيد که منقلب ميشويد و به طرفدارانتان هم سفارش کردهايد که به استاديومها نروند. آيا همين دشمناني که شما از آنها حرف زدهايد به اين حواشي دامن زدهاند؟
مگر الان همه نميروند؟ الان آمدند درموردش صحبت کرده و بهنفع خودشان تمام کردهاند. آمدند براي چهار تا فالوور بيشتر کردن، حرفهايي را مطرح کردهاند. من آنها را رها کردهام و هيچ جوابي به آنها ندادهام. من آن حرفها را به طرفداران خودم گفتهام نه به مردم. نظر من را در اين ارتباط پرسيدهاند و من هم جواب دادهام، اما خيلي کوتاه بود و فرصت نبود که تشريح کنم. سن طرفدارانم جوري است که با من بزرگ شدند. برايشان مهم است. من به آنها گفتم و باز هم ميگويم: «در جايي که زنجماعت امنيت ندارد، نباشيد.» جاهاي ديگر براي خانمها امنيت بهوجود ميآورند، اينجا امنيت بهوجود نميآورند حتي براي آقايان. ديديد که طي اين چند سال چه اتفاقهايي در ورزشگاههاي ما رخ داده است. من آمدم گفتم نروند چون امنيت ندارد. بچه سه ساله را مورد تجاوز قرار ميدهند و بعد تکهتکه ميکنند. خب در آن تعداد آدمي که در ورزشگاه هستند، آيا دو تا از آن جنس آدمها نيست؟
زن زماني زنيت خودش را نشان ميدهد جايي که حضور دارد امنيت داشته باشد؛ من ندارم، نميروم. حالا اگر خانم ايکس دوست دارد برود فحشش بدهند و کيف ميکند برود در جمع آدمهايي که هر کاري از آنها برميآيد که شأن يک زن را زير سوال ببرند، خب برود چرا از من انتقاد ميکند؟ چرا بهخاطر فالوور جمعکردن، اين کارها را انجام ميدهد. روي موج من طرفدار جمع و برايم دشمنسازي کردهاند، اما من اصلا فيدبک بدي از مردم در خيابان نگرفتهام. چهارتا عکس هم خودشان ساخته بودند، يعني آن تيمي که دوست داشتند اين اتفاق بيفتد و موج سواري کنند. خودشان هم پخش کردند وگرنه من در پيامکها و دايرکتهايي که ميخواندم، مردم تماما از من تشکر کردهاند چون الان بچههاي اواخر دهه 70 و دهه 80 را نميشود کنترل کرد. بچهها دارند با اينترنت بزرگ ميشوند و به اين راحتيها گول نميخورند. مثلا کلاس نقاشي نميروند که سرشان گرم شود، بنابراين ميشود بلوغ زودرس و آگاهي بالاتر.
من صدبار گفتم، هزار بار ديگر هم ميگويم: هر جايي که امنيت نداري، نبايد حضور داشته باشي. آمدند گفتند چرا گفتي منقلب ميشوم؟ گفتم منقلب ميشوم چون حالم دگرگون ميشود. چون اگر حس کنم الان امکان دارد يکي از پشت روسري من را بکشد، يکي لباس من را بکشد، خب معلوم است که من حالم بد ميشود، چون من نميدانم آدمهايي که اطراف من حضور دارند، چهکساني هستند و ديدگاهشان چيست. من بروم آنجا فقط براي اينکه جيغ بزنم؟ براي چهکسي؟ براي کسي که دارد ميدود و گل بزند، خب پولش را ميگيرد و گل هم نزند، باز پولش را ميگيرد. بله، من در خارج از کشور به استاديوم رفتم و نه مثل بقيه عکس گذاشتم و نه استوري. باور کنيد اين موضوع منقلبشدن را از دونپايهترين آدمي که يکبار در تمام عمرش آمد و پشت صحنه را ديد، به زبان آورد تا بقيه... . حالا اگر خانم ايکس که اندازه سن من در سينما بوده، آمده از من انتقاد کرده، درواقع من را خوشحال کرده است چون با خودم گفتم چه دغدغهاي براي اين آدمها شدهام. البته من را خيلي ناراحت کردهاند، ولي خوشحال هم شدم از بابت اينکه در عرض 10 سال اينطوري آمده براي من حرف درآورده و سمپاشي کرده، پس چقدر من برايش خطرناک شدهام. الان هنوز يک دستشويي يا ورودي و خروجي جدا در ورزشگاههاي ما نيست. زماني که همه دارند عليه روسري صحبت ميکنند در حالي که مملکت من مشکل روسري و حجاب ندارد. جمع شدند ميگويند حجاب اجباري اما من دارم تبليغ روسري ميکنم. بچههاي ما با همين روسري و با همين حجابي که داشتند، مورد تجاوز قرار گرفتند و به آنها جسارت کردند و آسيب رساندند. الان درد ما اين نيست. ما الان هزارتا مشکل در جامعه داريم. آمدند توهين کردند و گفتند همه هنرمندان دارند عليه حجاب اجباري کمپين درست ميکنند و صحبت ميکنند، شما داري روسري تبليغ ميکني؟ معلوم است که تبليغ ميکنم. امنيت يک زن، پوشش آن است. اگر ميخواهي در ايران امنيت داشته باشي بايد حجاب کني؛ حالا بگذريم که قانون ما هم است. دردتان اين نباشد، دردهاي بزرگتري وجود دارد. همين عقدهگشاييهاست، همين تجاوزهاست، همين که اين همه بچههاي بيسرپرست از سطل زباله پيدا ميشوند و... برويد به اينها برسيد و دربند يک متر، دو متر پارچه نباشيد.
ميخواهم سوالي از شما بپرسم، اما قبلش از شما درخواست ميکنم که راجعبه اين سوال، پاسخ کلي ندهيد. شما بازيگري هستيد که اگرچه نخستين فعاليت هنريتان در سينما شکل گرفت، اما با يک سريال تلويزيوني معروف شدهايد. الان در حدود يک دهه از آن زمان ميگذرد. سوال خيليهاست که چرا شما در طول اين يک دهه، هيچگاه به خانه اولتان برنگشتهايد؟
اتفاقا همين چند وقت پيش، بازي در سريال «برادرجان» را به من پيشنهاد دادند. فيلمنامه را هم خواندم و آن را زياد دوست داشتم. رفتم، جلسه گذاشتند و صحبت کرديم. يک مقدار مشکلاتي بود که ما نتوانستيم با هم به توافق برسيم. طبيعتا دنياي رويايي ما کار سينمايي بود و اتفاق عجيبي نيست. اين اتفاق براي خيلي از بچهها هم رخ داده است. الان هم اگر قصه خوبي به من پيشنهاد شود حتما ميروم.
يعني اين بحث ممنوعالکاري شما در تلويزيون که در تمام اين سالها راجعبه آن صحبت ميشود، صحيح نيست؟
بههيچعنوان ممنوعالکار نيستم. اين هم از طرف بقيه سمپاشي ديگري است. در اين مدتي که من از زبان مردم و سايتها ميشنيدم که «سحر قريشي» ممنوعالکار است، به هر نهادي که مراجعه کردم، هيچکس نگفت که تو ممنوعالکار هستي. تنها جايي که گفتند فعلا صلاح نيست بازي کني، خود سازمان صداوسيما بود که گفتند به ما اعلام شده که فعلا صلاح نيست شما در تلويزيون کار کنيد. البته اين مربوط به سالها قبل است. چندبار هم به من پيشنهاد کار شد که خودشان اقدام کردند و به آنها هم همين جمله را گفتند. اين صلاح را چه کسي تعيين کرده، من هنوز بعد از 10 سال نميدانم. ولي الان درحالحاضر وقتي به من پيشنهاد کار ميشود يعني مشکل من مرتفع شده است. اين عدم همکاري هم بهدليل ديگري رقم خورد. من سفري در پيش داشتم و براي اين سريال هم گفتند چهار ماه وقت ميگيرد، بعد گفتند کار براي ماه رمضان است و نميدانيم چقدر طول بکشد و به همين دليل نتوانستم با آنها همکاري کنم وگرنه هيچ دليل ديگري نداشتم.
بهعنوان سوال پاياني، آيا آشفتگيهاي «رقص روي شيشه» دامن شما را هم گرفت؟
بهشدت. من قراردادي با پروژه «رقص روي شيشه» بستم که طبق آن قرار بود از قسمت هشت تا قسمت 24، قصه من تعريف شود و طبق آن، من در تمام اين قسمتها حضور داشتم، اما متاسفانه نميدانم اين اتفاقها بابت چه مسالهاي رخ داد. من 6 ماه با اين پروژه قرارداد بستم و در اين 6 ماه تنها دو روز من را آفيش کردند. چکهاي اين 6 ماه دستمزد من را هم دادند، اما هيچکدام آنها پاس نشد و برگشت خورد. با بازيگران ديگر هم صحبت کردم، جز يکي از آنها همه اين مشکل را داشتند. گفتم چکها به کنار، چرا من را اصلا آفيش نکرديد؟ قرار نبود من در سريال شما دو روز بيايم و يک صبح تا ظهر کار کنم. روز آخر هم قرار بود که در قصه بميرم، اما لباسهاي من را تن فرد ديگري کردند و بدلکار گذاشتند و حتي آن روز هم من را آفيش نکردند. نقش بسيار قشنگ و جذابي داشتم.
خيلي با نگين و «طلا معتضدي» جلسه گذاشتيم و راجعبه قصه حرف زديم. من خودم يکسري ايدهها دادم که پذيرفتند و نوشتند و خيلي عالي شد. در قرارداد من ذکر شده بود که با هيچ پروژه ديگري همکاري نکنم چون 6 ماه درگير اين کار بودم و اين 6 ماه نميدانيد که من چقدر کار از دست دادم؛ پولهايم را خوردند و چکهاي مشکلدار به من دادند. بعد فهميدم در اين پروژه 28 ميليارد گم شده است و اينکه آن را خواباندند. الان هم با نريشن سريال را تمام کردند. مردم در خيابان از من ميپرسند که چرا در اين سريال نقش کمي داشتي؟ مردم که قصه را نخواندند، من ميدانم که قرار بود چه اتفاقهايي بيفتد. من به نيت فيلم «نازنين» که تجربه من با آقاي «مهدي گلستانه» بود، قرارداد بستم. فکر نميکردم که در اين چند سالي که آدمها پخته ميشوند، ايشان اين تغيير شخصيتي را داشته باشند، ولي درحالحاضر قرارداد 6 ماهه من تمامشده و ما همچنان دنبال پولمان هستيم.