آخرين خبر/ مهراوه شريفينيا با انتشار اين عکس نوشت: و بالاخره آخرين جمعهي تابستانِ خود را...؟
به نام خدا
اين آخرين پستِ روز جمعه است.
از اولين جمعهي تابستان تا آخرين جمعهي تابستان ۱۳ جمعه را با شما قسمت کرديم و لذت برديم.
ديگر جمعهها مزاحم استراحت شما نميشويم.
سه روز ديگر پاييزِ عزيزمان از راه ميرسد و روزها آنقدر کوتاه خواهند شد که تا سر بچرخانيم شب شده است و وقتي براي سوال و جواب باقي نميماند.
امروز ساعت ۱۰:۳۰ صبح بيدار شديم و تا کمي ويندوزمان بالا آمد ديديم که بايد برويم سر کار و براي رهايي از خوابآلودگيِ شديد به جاي چاي، قهوه نوشيديم و رفتيم! آخرين جمعهي تابستانِ جذابي داشتيم که با ساز و آواز همراه بود و روحمان شاد شد.
در ضمن وقت نکرديم ظرفها را بشوريم.
پينوشت:
دربارهي دليل استفاده از «ما»ي ملوکانه(سلطنتي)!
يا The royal we توضيح مختصري بدم:
دوستي داشتم که الان ديگه نيست.
ما هر وقت ميخواستيم با هم دربارهي روزمرّگيهامون حرف بزنيم از ضمير و فعل جمع استفاده ميکرديم، اخبار پيش پا افتاده رو مهم جلوه ميداديم و سعي ميکرديم در اينجور مکالمات از کلمات ادبي بيشتر استفاده کنيم.
فکر ميکرديم حرف زدن از کارهاي بسيار معموليِ روزمره با بيانِ شاهانه و استفاده از ضمير و فعلِ جمع، حقارت و مضحک بودنِ اتفاقها رو بيشتر نمايان ميکنه و باعث ميشه کمتر خودمون رو جدي بگيريم.
البته اينجا هميشه بايد ادب رو رعايت کنم چون خانواده رد ميشه ولي در مکالمات خودم و دوستم خانواده رد نميشد و همه چيز جالبتر بود.
اواسط بهار هم خوندن کتابي رو شروع کردم به نامِ
«ما گربه هستيم».
قصه از زبان يک گربه روايت ميشه و مترجم براي افزودن به بار طنزِ کلامِ راوي، به جاي ضمير اول شخص مفرد، از ضمير جمع استفاده کرده.
گربهي قصه در اثر همنشينيِ بسيار با انسانها دچار توهم و تفرعن شده و گاهي حتي احساس ميکنه بيشتر آدمه تا گربه! و از اين موضوع به خودش ميباله و مغروره.
با خوندن کتاب ياد مکالماتم با دوستم افتادم و نتيجهش اين شد که تصميم گرفتم روزمرّگيِ جمعههاي تابستون رو به ياد اون روزها با همون ادبيات بنويسم.
و در پايان خوشحالم که هيچ جمعهاي رو از دست ندادم!
از من بعيد بود...
بازار