آیا "هیولا" مخاطب را فریب داد؟
تسنيم/ اغلب آثار مهران مديري در چند سال گذشته، عليرغم داشتن زبان نقادانه – طنازانه، از نقد رخدادهاي واقعي يا معادل در جامعه پرهيز ميکند. قسمتهاي نخست سريال «هيولا» با چند اشاره پروپاگاندايي - هيجاني آغاز شد. اشاره به اختلاس صندوق ذخيره ارزي فرهنگيان و فساد اقتصادي، يکي از نشانههاي نمايشي بسيار توجه برانگيز سريال بود و قسمتهاي ابتدايي نويد اثري را ميداد که به نقد مناسبات فاسد اقتصادي، در ساختار بانکي و صندوقهاي اعتباري، بپردازد. اين بخشهاي ابتدايي از سريال مديري، نويد بخش يک نقد اجتماعي – سياسي فوق العاده نسبت به هنجارشکني فرقهاي در کشورمان بود. اما هيولا در ادامه تبديل به يک سريال ساختارشکن منتقد نشد. اغلب آثار مهران مديري در چند سال گذشته، عليرغم داشتن زبان نقادانه – طنازانه، از نقد رخدادهاي واقعي يا معادل در جامعه پرهيز ميکند. در صورتيکه انتظار مردم از کمدين هاي متفکر هم عصر خود از مرحوم تفکري تا وودي آلن، اين است که لحن انتقادي نسبت به رويدادهاي هم ارز سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي داشته باشند. اتفاقا مشکل اصلي سريال «هيولا» همين لحن است. لحن سريال انتقادي هست و هم نيست و در اغلب موارد سريال منتقد سوداگران اقتصادي نيست. در بسياري سکانسها حتي آنان را جذاب و خوشمزه تصوير ميکند و در اغلب سکانسها مخاطب تصور ميکند، سوادگران اقتصادي چه افراد خوشمزه (COOL) و دلچسبي هستند. سريال به جاي آنکه تنفر ايجاد کند متاسفانه نگاه سمپاتيکي نسبت به سوداگران و سوداگري ارائه ميدهد. مهران مديري در مقام يک سوء استفادهگر هنري، مثل هميشه سرنخ را گرفته و صرفا براي خودش قبايي ساخته است و متن سريال همانند تمامي آثار مديري به يک مصلحت انديشي مزمن دچار است. مديري برخلاف هياهوي رسانهها، در نحوه پايانبندي اثرش، به سطح ميزند و به عمق نميرود. اين به عمق نرفتن دليلش اين نيست که مديري – قاسمخاني، عمق را نميشناسند. بلکه دليل اصلي آن اين است که در سطح ميماند تا با قصه سريالشان تجارت (بيزنس سابق) کند. فساد اقتصادي و ريشههاي آن مسئله و دغدغه مردم است و کاريکاتور خاوري، موجب لبخندي توام با سمپات ميشود. از سوي ديگر تحليل و ارزيابي سريال «هيولا» از رخدادهاي هم ارز و معادل پوپوليستي است و به همين دليل پوپوليسم کمدي وار کليشهاي هيولا، نميتواند مخلوقي نمايشي باشد که جنبههاي عمومي آن جذب کننده باشد و مولفان به صورت خاص براي خلق همان پيشفرضها و ابزارهاي نمايشي «مهران مديري» وار، از سطحينگري قديمي به سطحينگري مدرن تغييرمسير (شيفت کردن سابق) ميدهند. نمونه مصداقياش در واقع اختلاف طبقاتي ميان خانواده مهرافزون و شرافت، با اجراهاي عمدتا اگزجره و کاريکاتوري و رقابتهاي زنانه با همان سبک اجرا در قهوه تلخ، ويلاي من، شبهاي برره است و قاسمخاني و مديري همان فرمولهاي امتحان پس داده را دوباره ارائه ميکنند، يعني ورود به دايره فساد تحت چشم هم چشميهاي خانوادگي تعريف ميشود. در واقع فساد اقتصادي کلان هجو نميشود، بلکه همچنان مناسبات اجتماعي امتحان پس داده در آثار مديري، بازتوليد ميشود. همسر مهرافزون و همسر شرافت، عامل فسادند؟ يعني هيچ انگيزش اجتماعي، سياسي و اقتصادي و فرهنگي را نميتوان براي نقد فساد اقتصادي پيدا کرد؟ توليد سريال با هياهوي فساد اقتصادي اما عرضه سطحيترين مصاديق امتحان پس داده مديري در سريال ديگري، فساد هنري نيست؟ اصلا فساد هنري همان درجا زدن هنرمند است. آقاياني که سالهاست به شکل خودباختهاي براي مديري مديحهسرايي ميکنند همان نحوه اجرا و عرضه را در پاورچين، نقطهچين و شبهاي برره ميستايند، اين سئوال را بايد با آنها مطرح کرد، مديري چه در سبک بازيگري، چه در انتخاب نقش و چه انتخاب جايگاه، روش کارگرداني و متکي بودن به سوئيچ کردن دوربينها سر صحنه سريال، همچنان همان مهران مديري نقطهچين و پاورچين است و ماهي بزرگي در هيولا صيد نکرده که شايسته و سزاوار ستايش باشد و جنبههاي نقادانه در سريال هيولا کاملا سطحيتر از شخصيت دغلباز سريال ويلاي من است. قسمت هاي اوليه سريال «هيولا» صرفا يک نقطه اميد واهي است و با سريالي متفاوت، منتقدانه و متفکرانه از مهران مديري مواجه نشديم. ترکيب نجاتبخش «پيمان قاسمخاني – مهران مديري» براي کارنامه مديري رهاييبخش نبود و هيولا، همان روش و الگوي هميشگي مديري – قاسمخانيها – ژوله - خشايار الوند بود، بدون هيچ تغييري. در سطور آينده به تفصيل به اين موضوع خواهيم پرداخت که چرا هيولا هيچ تفاوت ديگري با ساير آثار مديري نداردو موجب نزول کلاس کاري مديري شده است. همانطور که اين تلقي و تصور وجود داشت که مهران مديري در نخستين اثر سينمايي خود يک اثر متفاوت خلق ميکند. متاسفانه «ساعت 5 عصر» در ليست آثار مديري خجالتآورترين و کليشهايترين اثر سينمايي و بازتوليد الگوي مديري در سريال سازي است و به نوعي بازيافت زبالههاي نمايشي مديري است. مهران مديري در اثر سوءخلاقيت تبديل به کمديساز کليشهاي سازي شده است. مديري کارش را با «داريوش کاردان» آغاز کرد و در واقع شاگرد داريوش کاردان به حساب ميآيد. چه بسا اگر همين مقدار فضا به داريوش کاردان داده ميشد، در شرايط کنوني بهترين آثار طنز ساخته شده سيما، به مهران مديري تعلق نداشت. به هر حال سيستم نمايشي سيما در طول سالهاي گذشته، «بچهلوس» تربيت کن بوده و خروجيهايي نظير عطاران و مديري، ماحصل احتياط مديران در حفظ سلبريتيهاي قابل اعتماد است. حالا در ادامه بازهم با روايت خط روايي هميشگي مهران مديري اثبات خواهيم کرد که او چگونه در سيستم «بچهلوس تربيت کن» سيما تکتاز شد. مديري و گروه نويسندگاني که يکي از آنان در قيد حيات نيست، همواره يک داستان ثابت را در موقعيت و حالتهاي مختلف خلق کردهاند و از ساختار تعيين شده با مفروضات نمايشي معين عدول نکردهاند. شخصيت مستاصل و پاکنهادي که به جامعهاي پرتناقض و پر از تعارض ورود پيدا ميکند و در موقعيتهاي برخورد با اين جهان پرتناقض، در ابتدا با اين جامعه فرضي يا واقعي تصوير شده وارد چالش ميشود اما مقاومت حاصلي نخواهد داشت و در دل آن موقعيت حل ميشود. پاورچين، نقطهچين، قهوهتلخ، شبهاي برره، ويلاي من، و تمامي آثار مديري با اتکا به همين موقعيت خلق شدهاند و مديري و سريال هيولا، هنوز در حال توليد بررههاي ديگري در جفرافيا و زمان ديگري هستند. عطف زماني مديري از دوران گذشته به امروز هم مويد همين نگاه است. اما سئوال اينجاست که خاندان شرافت در تمامي ادوار سياسي گذشته پاکنهاد ماندند و به زمان کنوني که رسيدند وارسيدند و فاسد شدند. يعني سيستم پهلوي و قاجار آنطور که در سريال نشان داده ميشوند، فرد را از هر فسادي بري نگاه ميداشتند و دوران معاصر است که صرفا افراد را فاسد ميکند؟ حيرت زده ميشويم که مديري قهرماني به نام هوشنگ شرافت خلق کرده که خانداني بري از فساد داشته و اين زمان کنوني و سيستم حال حاضر است که از ولد خانواده شرافت يک فاسد ميسازد؟ در دوران قاجار و پهلوي، همه شرافتها پاک و مطهر بودند و در دوراني کنوني فساد اقتصادي و زد و بند تا مغز استخوان بدنه اجتماعي افزايش پيدا کرد؟ به بطن سريال بايد بازگرديم و هيولا را که شخم ميزنيم، جز برره و قهوه تلخ چيز ديگري درو نخواهيم کرد. همان کليشهها بدون تغيير؛ ترکيبي از فرصت طلبان و تازه به دوران رسيدههاي گرد هم ميآيند و سکانس به سکانس جمع شدن بانوان در قسمت پنجم بسيار شبيه کل کل زنان در ويلاي من و قهوه تلخ است و البته تنها وضعيتهاي نمايشي و افزودههاي نمايشي تلاقي عاشقانه مادر هوشنگ شرافت با يک مرد جوان و فرصتطلبي پر از خيانت کامروا(مهران مديري) در طول سريال است. وجوهي که پرداختن به آن براي مديري در سيما غيرممکن بوده، تنها وضعيت نمايشي تازه به هيولاي برره است. جمعيت مردان نيز، نوع امروزي و بالغ شده، جمعيت شبهاي برره و قهوه تلخ هستند و در ساختار هيولا هيچ تفاوتي با آثار پيشين مديري حس نميشود. در واقع اين فرمول مديري است که کاراکترهاي فرصت طلب و تازه به دوران رسيده را در محيطها مختلفي ميآزمايد و به صورت ثابت و هميشگي آنها را در کنار يکديگر قرار ميدهد. آثار مديري، با اين وضعيت و سياق کليشهاي ديگر کار نميکند و هيولاي مديري، موش کوچکي است که مخاطب با اداي کلماتي چون آخي، طفلکي، گوگولي مگولي از کنار آن عبور ميکند.