بیتوجهی پیام بازرگانی به کودک تلویزیون
اما وقتي خوراک نميدهيم چه انتظاري هم داريم؛ هميشه مسئولين کار ما در عرصه کودک و نوجوان فکر کردهاند کمترين امکانات و بودجه را بايد به اقشار بدهند و سراغ کارهاي شعاري و بزرگ ديربازده يا دور از دسترس بروند.
د برميگردد. مصداق بارز اين بيتوجهيها فارغ از خانهنشين شدن کاربلدها و حرفهايهاي کودک و نوجوان و ساخته نشدن کارهاي بومي ايراني براي اين اقشار خصوصاً کودکان، همين بيتوجهي به پخش آگهيهاي بازرگاني در شبکه کودک است.
چون اولاً از نظر جامعهشناسان و کارشناسان، خردسالان نسبت به آگهيهاي بازرگاني بيشترين آسيبشناسي را دارند؛ چون نميدانند علامت زردرنگ آگهي و حذف لوگوي شبکه کودک چه معني دارد که به آن اعتماد نکنند و پشتوانه کارشناسي وجود ندارد.
در برخي از کشورهاي دنيا پخش آگهيهاي بازرگاني براي اين سنين را ممنوع اعلام ميکنند چون ممکن است کودک فريب بخورد و تصميمي را بگيرد که تبعات منفي را به دنبال داشته باشد. چون نميتواند اين وجه تمايز را قائل شود و چه آگهيهايي را ببيند چه آگهيهايي را نبيند!
در وهله اول اين سؤال را بايد از مسئولين بازرگاني سازمان صداوسيما بپرسيم که چرا بسته تبليغاتي شبکه کودک را هم همچون مابقي شبکههاي سيما ميبينند؛ تبليغ توليد کننده خاص يک نوشيدني، کالاي لاکچري و مابقي کالاهاي مورد نگاه و نظر بزرگسالان براي کودکان پخش شود اين اوج بيسليقگي و ناآگاهي دستاندرکاران مربوطه از روانشناسي کودکان و جامعه است؛ اينکه به بسياري از اين تبليغات دور از واقعيت و غلوّآميز است به جاي خودش، چرا نبايد در اين راستا حداقل متناسب با سن اين کودک، تبليغات پخش کنند.
البته کاش آنقدر بودجه صداوسيما توسط مجلس ارتقاء پيدا ميکرد که هيچگاه مجبور نميشدند با جذب آگهي بازرگاني، بودجهشان را اداره کنند؛ زيرا در شب گذشته که معاون سيما اصلاحيهاي به خبر حذف آگهي بازرگاني از شبکه کودک زد اعلام کرد: "شرايط سخت مالي و اقتصادي اجازه اين کار را نميدهد".
امروز حرف از بيبيسي و رقابت کارهاي کودک ديگر رسانهها با تلويزيون ايران ميزنيم اما دولتيها و مسئولان ارشد ما که در عرصه بودجه دستي بر آتش دارند اصلاً به فکر اين کودک نيستند؛ اصلاً به ضرر و زيان آگهي بازرگاني براي خردسالان نميانديشند!
همان بيبيسي که امروز در حوزه کودک وارد شده، وزارت خارجه انگليس، ارگانها و نهادهاي مربوطه بريتانياييها ميکوشند تا حربههاي رسانهاي بيبيسي را به سرانجام برسانند. اما اين صداوسيما با کمک اسپانسرها و آگهيهاي بازرگاني بايستي روزگار بگذراند و با اين همه کارمند و حقوقهايي که بايد بپردازد قطعاً کودک و خواستههايش در اين اثنا فراموش ميشود.
واقعاً هجمههاي رسانههاي جهاني، کمپانيهاي صاحب سبک در حوزه کودک (والت ديزني، پيکسار، ديريم ورکس) جدي و خطرناکند؛ قبلاً هم گفتهايم از ابزارهاي جنسي، سياسي و هنجارشکنانه سود ميبرند تا کودک ما را از سبک زندگي مسلمانانه و معرفتي ايرانزمين دور کنند. در حالي اين اتفاق ميافتد که دولتيها در تفکر دعواهاي شخصي و منفعتطلبانهشان با رسانهملي هنوز بر اين باورند بودجهشان را قطرهقطره پرداخت کنند و يا آنقدر تلويزيون را به دشواري بيندازند که برنامههاي کودکانه را هم منتظر حمايتهاي اسپانسر ما بگذارد.
البته هنوز هم ماجراي درآمدهاي صداوسيما از پيامهاي بازرگاني نامشخص است بتوانيم بگوييم که اگر تبليغات قرار است کماکان در اين شبکه روي آنتن برود پس چرا برنامههاي توليدي کودکانه رونق نميگيرند؟
صداوسيما تا چه زمان قرار است به گونههاي ديگري غير از ستارهمربعها يا مسابقههاي بختآزما، درآمدهاي خودش را بدست آورد که نه ميتواند برنامه و سريال کودکانه جذاب براي کودکان نه ميتواند بازار نوجوانانهاش در شبکه اميد و همچنين در سيمافيلم و ساخت سريالهاي مناسب و مخاطبپسند موفقيتي داشته باشد.
هرچند که به تعبير بزرگان ما در عرصه هنر همه رونقهاي هنري با پول اتفاق نميافتد اما بايستي مشخص شود که چرا دولتيها در کمک به رسانهملي کارشکني ميکنند که رسالت و وظيفه هر سياستگذار کلان، پشتيباني دولت از جريانهاي درست از جريانهاي مؤثر رسانهايشان هستند و در وهله دوم اين درآمدهاي بازرگاني صداوسيما در کدام محلها سرمايهگذاري ميشود که آن ساماندهي نمايشي و محتوايي قبل را در اين سيما، سراغ نداريم. مجتبي برزگر