«قصیده گاو سفید»؛ مرثیه تیرهای برای عدالت و قصاص
تسنيم/ «قصيده گاو سفيد» روايتگر داستان زني به نام مينا است که همسرش به واسطه صدور حکم اشتباه قصاص، اعدام شده است و او اکنون پس از آگاهي از اين موضوع، سوداي دادخواهي و استيفاي حقوق از دست رفته خود و همسرش را از قوه قضاييه کشور در سر دارد. در يکي از سکانسهاي فيلم وقتي مينا با يکي از قاضيان پرونده شوهرش که ميخواهد خبر بروز اشتباه در صدور حکم قصاص براي همسرش را به او بدهد مواجه ميشود، قاضي در توجيه صدور حکم اشتباه به مينا ميگويد که "حتما خواست خدا بوده که ما شوهرت را اعدام کردهايم؛ ديهاش را ميدهيم!" اتخاذ چنين موضع کژي که در قالب چنين ديالوگ بدي از سوي قاضي رسمي قوه قضاييه کشور ابراز ميشود، چه معنايي جز اين دارد که مخاطب را نسبت به قوه قضاييه منزجر، بدبين و مأيوس کند؟ در نيمه دوم فيلم، با قاضي نادم و مغمومي مواجهيم که پس از صدور حکم اشتباه قصاص، دچار عذاب وجدان شده و اکنون مترصد دستيابي به فرصتي براي جبران است؛ قاضي به بهانه همين اشتباه، براي هميشه از پيشه قضاوت استعفا داده و عطاي قاضي بودن را به لقايش بخشيده است؛ استعفاي او اما با مخالفت و تهديد(!) مديران بالادستياش در قوه قضاييه روبهرو ميشود تا بار ديگر مخاطب نسبت به عدالت، قضاوت و کارکرد قوه قضاييه در کشور احساس انزجار پيدا کند! قاضي براي جبران اشتباه خود تلاش ميکند تا به مينا نزديک شود و در ادامه نيز با بذل الطاف گوناگون به مينا و فرزندش، سعي ميکند دل او را با خود صاف کند. مينا اما در همه اين مدت از هويت حقيقي قاضي بياطلاع است و همدليهاي او را در قامت انساني خيرخواه و مهربان به فال نيک ميگيرد. اما فاجعه اصلي هنگامي رخ ميدهد که رابطه قاضي و مينا رو به صميمت مضاعف پيش ميرود؛ اين رابطه به قدري نزديک و صميمي ميشود که کار اين دو به همباشي و همبستري نيز کشيده ميشود! مينا در يک تابوشکني غيرقابل باور، براي نخستين بار در تاريخ سينماي بعداز انقلاب، در حالي که پيشتر خود را بزک و آرايش کرده، روسري از سر برميدارد و به قصد همبستري وارد اتاق خواب قاضي ميشود. در تحليل نهايي بايد گفت که «قصيده گاو سفيد» فيلمي ضد قصاص، تابو شکن و شديدا مأيوس کننده است که کام مخاطب را تلخ کرده و او را نسبت به فرايند دادرسي در کشور بي اعتماد ميکند و در نهايت هر بينندهاي را از تحقق عدالت در محاکم قضايي کشور سخت نااميد و دلسرد ميسازد!