«پایتخت۶» و سمفونی حسرتها/ چه اصراری به «معمولی نبودن» بود؟
مهر/ «پايتخت۶» موفقترين محصول نوروزي سيما در زمينه جذب مخاطب بود؛ اما بهرغم اين توفيق چگونه اين سريال به تجربهاي افسوسبرانگيز براي يکي از محبوبترين برندهاي اين سالهاي سيما تبديل شد؟ «ما به تعهدمان که همان ساخت و پخش ۱۵ قسمت «پايتخت ۶» براي ايام نوروز بود، عمل کرديم.»؛ چند روز پيش و زماني که عوامل مجموعه تلويزيوني ««پايتخت» باوجود تکذيب قبلي، تصميم گرفتند چند گام مانده به پايان راه پخش فصل ششم، خبر از ناتمام ماندن اين پروژه به دليل شيوع ويروس «کرونا» بدهند، همين اظهارنظر سيروس مقدم، بهنظر کليديترين جمله بود؛ عوامل فصل ششم مجموعه «پايتخت» بهدرستي به «تعهد» خود براي «رساندن ۱۵ قسمت به آنتن» عمل کردند؛ ما گويي انتظاري فراتر از اين تعهد از آنها داشتيم! حالا ديگر پرونده فصل ششم يکي از محبوبترين سريالهاي يک دهه گذشته سيما بسته شده و احتمالاً دعوت سازندگان براي «صبر بيشتر» و «پرهيز از تعجيل در قضاوت» چندان کارايي ندارد؛ تعداد بالايي از مخاطبان نوروزي سيما بيواسطه شاهد بلايي بودند که بر سر خاطراتشان از «پايتخت» آمد و قسمت پاياني که شب گذشته روانه آنتن شد در عمل تير خلاصي بر تتمه اميدواريمان بود که شايد تغييري در کار باشد و همه چيز اينگونه بلاتکليف، پا در هوا و مهمتر از همه «بيهويت» رها نشود! فارغ از آنچه به تعبير سيروس مقدم بهعنوان طلب مخاطبان «پايتخت۶» باقي ماند و قرار است در آيندهاي نامعلوم به نام «پايانبندي» براي «فقيرترين فصل پايتخت» سرهمبندي و روانه آنتن شود، درباره همين «۱۵ قسمت» که تيم توليد اين سريال براساس «تعهدشان» به آنتن نوروزي رساندند، يادآوري و طرح برخي نکات خالي از الزام نيست. يک دهه خاطرهسازي در «پايتخت» در اين گزاره نبايد ترديد کرد که مجموعه تلويزيوني «پايتخت» يکي از مهمترين برندهاي تلويزيون در يک دهه گذشته بوده است؛ سريالي که در آستانه دهه ۹۰ در قاب تلويزيون متولد شد و تا به امروز در طول نزديک به يک دهه با استمرار توليد در ۶ فصل بدون افت کمي علاقمندان، موفقيتي منحصر بهفرد را در مختصات توليدات تلويزيوني به نام خود ثبت کرده است. همين سابقه و کارنامه هم حساسيتها نسبت به فصل ششم اين مجموعه را نسبت به ديگر سريالهاي معمولي و روتين قرار گرفته در کنداکتور نوروزي شبکههاي مختلف سيما را دوچندان کرد. زوج سيروس مقدم و محسن تنابنده در کنار مجموعه عوامل خرد و کلان اين پروژه تلويزيوني حتماً محقاند که امروز مفتخر به ثبت چنين دستاوردي در کارنامه هنري خود باشند و البته به ميزان اهميتي که حاصل کارشان نزد افکار عمومي و مخاطبان رسانه ملي در سطحي فراتر از معمول توليدات سيما پيدا کرده، ميبايست حق علاقمندان «پايتخت» را هم براي طرح انتظارات و حتي اعتراض به خدشهدار شدن خاطراتشان از «خانواده معمولي» به رسميت بشناسند. «پايتخت۶» بهعنوان ضعيفترين و فقيرترين فصل اين مجموعه دوستداشتني شب گذشته در حالي به پايان رسيد که مصداقي تام و تمام براي استفاده علاقمندان «پايتخت» از همين حق اعتراض بود. رمزگشايي از محبوبيت يک برند «پايتخت چگونه نزديک به يک دهه توانست در اوج محبوبيت باقي بماند و برخلاف ديگر سريالهاي تلويزيوني استمرار توليدش منجر به استهلاک رابطهاش با مخاطبان نشد؟» در پاسخ به اين پرسش، تا به امروز شاخصها و ويژگيهاي بسياري فهرست شده که مرور و بازخواني بخشي از همين شاخصها ميتواند بهترين استدلال براي ادعاي مطرح شده در اين نوشته درباره فصل ششم «پايتخت» باشد. سيروس مقدم رکورددار سريالسازي در تاريخ تلويزيون ايران است و اگر صحبت از «تجربه» و «تخصص» در کارگرداني مجموعههاي تلويزيوني در ميان باشد بيترديد نامش در ميان صدرنشينان فهرست فيلمسازان سيما در چهاردهه گذشته تثبيت شده است. همراهي همين تجربه و تخصص با نگاه خلاق و نوآورانه تيم اوليه نويسندگان فيلمنامه با محوريت محسن تنابنده، پشتوانه تولد «پايتخت» در يک نقطه اوج بود. وسواس تيم نويسندگان اين مجموعه بهخصوص زندهياد خشايار الوند براي حراست از «حريم خانواده معمولي» در نگارش دنباله داستان براي فصلهاي بعد تأثير شاياني در تثبيت و حتي ارتقاي جايگاه اين مجموعه و کاراکترهايش بهعنوان قهرمانان محبوب سيما در ميان مخاطبان داشت. فراتر از داستانپردازي و شخصيتپردازي، تيم توليد اين مجموعه از ترکيب بازيگران و حتي عوامل فني و گروه پشت دوربين هم يکي از مهمترين برگبرندههاي اين مجموعه در رسيدن به موقعيت استاندارد امروزش بود. به زبان سادهتر «پايتخت» در قاب تلويزيون محبوب و ماندگار شد چون هم دغدغه «حرف خوب زدن» داشت و هم «خوب حرف زدن» را بلد بود. مرثيهاي بر آنچه از دست رفت اين مقدمه نسبتاً طولاني لازم بود تا به تجربه عجيب و افسوسبرانگيز مواجهه با فصل ششم «پايتخت» در شبهاي نوروز ۹۹ برسيم. سريالي که البته به پشتوانه محبوبيت و اعتباري که به آن اشاره شد، همچنان پرمخاطب بود و باوجود تمام نقاط ضعفي که به آن اشاره خواهيم کرد، هنوز هم يک سروگردن بالاتر از ديگر توليدات نوروزي سيما قرار گرفته است. اما چرا معتقديم «پايتخت۶» ضعيفترين و فقيرترين فصل اين مجموعه بود؟ ادعايي که البته براي اثبات آن نياز به صبر تا پايان پخش مجموعه نبود و درست از روزي که «روابط عمومي سيما» تلاش کرد با فرمول نخنما شده مصاحبه ميداني و پخش پيامهاي صوتي مخاطبان اثبات کند «اتفاقاً پايتخت خيلي هم خوب بوده است!» و پاسخ انتقادات مطرح شده درباره «کيفيت سريال» را با استناد به «کميت مخاطبان» بدهد، مشخص بود فاجعهاي در حال رقم خوردن است! عليالظاهر حالا ديگر ميتوان حکم کرد که مهمترين وجه تمايز «پايتخت» در فصل تازه تغيير در تيم نويسندگان بود. با درگذشت زندهياد خشايار الوند که عملاً توليد فصل ششم مجموعه «پايتخت» را يک سال به تعويق انداخت، آرش عباسي از دوستان تئاتري محسن تنابنده و احمد مهرانفر عهدهدار نگارش فيلمنامه اين فصل شد تا اولين حضور جدي خود در عرصه سريالنويسي را با معتبرترين برند تلويزيون تجربه کند. «تعليق پوچ» ترکيب و اصطلاحي تخصصي نيست اما بهترين توصيف براي اصليترين بيماري فيلمنامه «پايتخت۶» است؛ از همان قسمت ابتدايي تا دقايق پاياني قسمت پانزدهم، سريال مملو از تعليقهاي قلابي بود؛ موقعيتهايي شکلگرفته بر پايه پرسش ساده «يعني چي ميخواد بشه؟» در ذهن مخاطب که عملاً در پايانش «هيچ» نميشود!«پايتخت» در فصل ششم، به ظاهر همه برگبرندههاي فصلهاي قبل را داشت از فقدان مهمترين آنها رنج اساسي ميبرد و آن «داستان» بود! از همان نيمه راه پخش «پايتخت۶» سوالي به تواتر از سوي برخي مخاطبان اين سريال مطرح ميشد که حالا و با پايان پخش ۱۵ قسمت اين مجموعه صورتي جديتر و تراژيکتر پيدا کرده است؛ واقعاً داستان اين فصل چه بود؟ فيلمنامه «پايتخت۶» عملاً مجموعهاي از ايدههاي خام و موقعيتهاي ناپخته بود که از فرط عدم وفاداري به شناسنامه و هويت کاراکترهاي اين مجموعه در پنج فصل گذشته، حتي دوپينگ با کنايههاي تاريخمصرفدار و بهرهگيري انضمامي از برخي موضوعات روز هم نتوانست آن را نجات دهد. «تعليق پوچ» ترکيب و اصطلاحي تخصصي نيست اما بهترين توصيف براي اصليترين بيماري فيلمنامه «پايتخت۶» است؛ از همان قسمت ابتدايي تا دقايق پاياني قسمت پانزدهم، سريال مملو از تعليقهاي قلابي بود؛ موقعيتهايي شکلگرفته بر پايه پرسش ساده «يعني چي ميخواد بشه؟» در ذهن مخاطب که عملاً در پايانش «هيچ» نميشود! اصليترين مصداق براي اين جنس تعليقهاي پوچ هم که تا پيش از پخش سريال به نظر ميرسيد اصليترين «ايده» تيم طراحان داستان فصل ششم خواهد بود، جريان «زنده شدن بهبود (با بازي مهران احمدي)» بود؛ بازگشتي که تعليق آن نزديک به سه قسمت کش آمد و سرانجام هم هيچ تأثير معناداري در روند اتفاقات نداشت. پرداخت اين ايده در فيلمنامه آنقدر خامدستانه صورت گرفت که از جايي به بعد فيلمنامهنويس براي اينکه بهانهاي براي حضور «بهبود» در سريال داشته باشد، دستاويز عجيب خاطرات او از زندان و شکنجه پدر در سالهاي کودکي را پيش کشيد که در قالب غريبتر «فلاش بک به خاطرات» که از نظر ساختاري هم قرابتي با ساختار روايي «پايتخت» در هيچ يک از فصلهاي گذشته نداشت، به اجرا درآمد! سرنوشت «رحمت» (با بازي هومن حاجيعبدالهي) پس از بازگشت «بهبود» هم يکي ديگر از تعليقهاي پوچ سريال بود؛ تعليقي که در ابتدا تلاش شد بهصورت اغراقشده صورتي تراژيک در داستان پيدا کند و سرآخر به کاريکاتوريترين شکل ممکن سرهمبندي شد! جديترين و احتمالاً به زعم نگارندگان فيلمنامه خلاقانهترين حضور رحمت در قسمتهاي پس از بازگشت بهبود، در دقايق پاياني قسمت ششم و در قالب اداي دين به يکي از فيلمهاي قبل از انقلاب رقم خورد که تنها کارکردش يک پست پرکامنت در صفحه شخصي محسن تنابنده در اينستاگرام بود و هيچ نسبتي با داستان نداشت! مصاديق پرشمار ديگري از اين دست موقعيتهاي بلاتکليف و تعليقهاي پوچ در فيلمنامه «پايتخت۶» قابل فهرست کردن است؛ از نمونههاي ريز و خردهداستانهايي چون دلالي و دريافت پول بابت اعضاي اهدا شده «بابا پنجعلي»، چالشهاي «هما» براي اخبارگويي در سيما، اعتياد «رحمان و رحيم» و حتي سفارش ماهواره توسط «سارا و نيکا» گرفته تا مصداقهاي کلانتري همچون همکاري «ارسطو» با قاچاقچيان مواد مخدر، دستهاي بيقرار «بهبود» و همزمان داستان با بحران «کرونا»! اينها تنها بخشي از ايدههاي بلاتکليف در خط روايي «پايتخت۶» است سروکلهشان در داستان پيدا شد اما در کنار يکديگر هيچ کليتي را سامان ندادند و در بلاتکليفي محض رها شدند. محض نمونه ضميمه کردن ماجراي «کرونا» به خط داستاني سريال که در قياس با ديگر مجموعههاي نوروزي ميتوانست به يک برگ برنده شاخص تبديل شود، آنقدر ناپخته رقم خود که با کمي سختگيري حتي ميتوان دست روي کارکرد عکس آن گذاشت! جايي که دو قسمت بعد از اعلام رسمي خبر شيوع کرونا در مازندران و مسدود شدن مسيرهاي ورودي استان توسط هما در داستان، شاهد بساط کردن خانواده در دل طبيعت و دورهمنشيني غيراصولي آنها هستيم، بدون احساس نياز از سوي فيلمنامهنويس براي ايجاد ربط منطقي ميان اين رفتار جمعي با پس زمينهاي که در داستان ترسيم شده بود! به عنوان نمونهاي ديگر و صرفاً براي قياس ميان پرداخت درست موقعيتهاي داستاني در فصلهاي قبل و پرداخت خام و دمدستي در اين فصل قياس کنيد کيفيت حضور و درخشش هيجانانگيز «نقي» در ميدان «کشتي» در فصل سوم را با حضور «بهتاش» در ميدان فوتبال و تلاش براي افتخارآفريني کاريکاتوري از اين موفقيت را در فصل ششم. خانوادهاي که «معمولي» نبود! فيلمنامهنويس «پايتخت۶» اما اين فقر داستاني را چگونه جبران کرده بود؟ اگر تا به اينجا درباره نقاط ضعف ساختاري فيلمنامه «پايتخت۶» گفتيم، نميتوان از نقصانهاي جدي محتوايي آن چشمپوشي کرد. آيا استدلال «آينه جامعه بودن» استدلالي قابل قبول براي ترسيم اين حجم از بداخلاقي و بيحرمتي در روابط خانوادهاي است که يک دهه به دليل «معمولي» بودن دوستشان داشتيم و حالا بايد شاهد «غيرمعمولي» شدن همه آنها باشيم؟همانطور که پيشتر هم اشاره شد «حفظ حريم خانواده معمولي» کليديترين برگ برنده فيلمنامه «پايتخت» در پنج فصل گذشته بود. در فصل ششم اما غايبترين عنصر در داستان «خانواده» بود! متأسفانه فرمول «ادب از که آموختي از بيادبان» هم اينبار براي توجيه کارگر نخواهد افتاد چه اينکه در خانهاي که «از در و ديوارش دروغ ميريزد» (ديالوگي از بهتاش در سريال) و ديگر حتي نشانهاي از سلامت رفتاري سابق استوانه اصلي اين خانواده يعني «هما» هم نيست، ديگر چه اميدي ميتوان براي ختم به خير شدن کجرويها داشت؟ هوشمندي تيم نويسندگان و ايدهپردازان «پايتخت» براي بهروز بودن البته امتياز قابل ستايشي است که در طول تمام فصلهاي قبلي اين مجموعه هم تأثير مستقيمي بر همراهي مخاطبان داشته است اما آيا استدلال «آينه جامعه بودن» استدلالي قابل قبول براي ترسيم اين حجم از بداخلاقي و بيحرمتي در روابط خانوادهاي است که يک دهه به دليل «معمولي» بودن دوستشان داشتيم و حالا بايد شاهد «غيرمعمولي» شدن همه آنها باشيم؟ مهمتر از مصاديق بيحرمتي در طراحي روابط شخصيتها در اين فصل اما نکته مهمتر بيتوجهي کامل فيلمنامهنويس به شناسنامه و هويت تعريفشده براي اين شخصيتها در فصلهاي قبل است؛ واقعاً چگونه ميتوان يک خط سير منطقي براي اين شخصيتها از نقطه پاياني فصل پنجم تا نقطه آغاز داستان در فصل ششم ترسيم کرد؟ حکايت پايتخت، جامعه و بحران اخلاقي.... گفتنيها درباره فهرست حسرتها نسبت به فصل ششم «پايتخت» بسيار بيش از اينها است و واقعيت اين است که محسن تنابنده بهعنوان سرپرست نويسندگان و سيروس مقدم در مقام کارگردان، بهتر و کاملتر از هر ناظر بيروني واقف به اتفاقي که در قالب فصل ششم «پايتخت» رقم خورد هستند. اشاره کرديم که «پايتخت۶» با وجود افت محسوسي که تلاش کرديم مصاديقي از آن را در اين گزارش مرور کنيم، همچنان موفقترين محصول نوروزي سيما بود و اگر چنين نبود شايد اين ميزان از وسواس و حساسيت نسبت به ساختار و محتواي آن هم منطقي نبود. با اين همه اما تجربه توليد و پخش «پايتخت۶» بارديگر اثبات کرد برندهاي محبوب احتمالاً نياز به محافظت و حساسيت بيشتري براي استمرار توليد و ماندگاري در حافظه مخاطبان دارند؛ چه اينکه احتمالاً دوستداشتنيترين لحظات فصل ششم براي طيف گستردهاي از مخاطبان همان تيتراژ ابتدايي و مرور خاطرات فصلهاي گذشته بود نه مواجهه با بلايي در طول هر قسمت بر سر کاراکترهاي محبوبشان ميآمد و بعيد است بريدههاي آن به کار ساخت تيتراژ براي فصلهاي احتمالي بعدي هم بيايد! در کنار همه اين نکات اما اصليترين استدلالي تيم توليد «پايتخت» و بهطور مشخص سيروس مقدم در مواجهه با انتقادات نسبت به بياخلاقيها و بيحرمتيها در فصل ششم داشتند و احتمالاً دارد اين بوده است؛ «اين عين واقعيت جامعه امروز است.» به فرض قبول وجود اين ميزان از بياخلاقي و سياهي در جامعه امروز اما بد نيست خالقان «پايتخت» براي دقيقهاي هم که شده به اين سوال فکر کنند؛ سهم خالقان محبوبترين و پرمخاطبترين محصول نمايشي رسانه ملي در يک دهه گذشته که اتفاقاً در تأثيرپذيري و تأثيرگذاري متقابل آن با متن مردم کوچه و خيابان کمتر کسي ترديد دارد، در رسيدن جامعه به شرايط فرهنگي امروز و اين بحران اخلاقي چه بوده است؟