بهمن دان: به برنامههایی مثل «دورهمی» نمیروم، چون از تخریب شخصیت خوشم نمیآید
تسنيم/ وقتي از بهمن دان بازيگر قديمي سينما و تلويزيون ميپرسيم چرا نيستيد؟ جوابهاي قابل توجهي ميدهد. درباره سريال«معماي شاه» و نقش حسنعلي منصور صحبت ميکند و حتي از سينما، تئاتر و تلويزيونِ فعلي و برخي از رفتارهاي سلبريتيها گلايه ميکند. بهمندان معتقد است نبايد آنقدر ضعيف روايت کنيم که ادب، فرهنگ و هنر و تاريخ و خيلي از اتفاقات بشردوستانه و جهادگونهمان ديده نشوند. کودکان، نوجوانان و اقشار مختلف جامعه بايد از فرهنگ و اتفاقات مهم کشورشان آگاهي داشته باشند اما ما در اين زمينه فرهنگسازي نکرده و غفلت کردهايم. دان درباره کمکارياش تأکيد کرده که پيشنهاداتي براي بازي ميشود اما نميپذيرد؛ چون تمايل ندارد در هر پروژهاي ايفاي نقش کند. کاري براي تلويزيون نداريد؟ چرا سريالهاي تلويزيون مثل گذشته پرفروغ نيستند؟ تلويزيون از پَسِ هزينههاي جارياش بربيايد ديگر به توليد فيلم نميرسد. تلويزيون پرسنل زيادي دارد و هزاران نفر مشغولند اما دريغ از خروجي که بايد داشته باشند. در صورتي که برخي از تلويزيونهاي ديگر کشورها را نگاه ميکنيم با ۵- ۶ نفر پرسنل، مخاطب را پاي گيرندههايشان نگه ميدارند. به خاطر پرسنل زياد و هزينههايي که بايد حقوق اين کارکنان را تأمين کند کمتر ميتواند سراغ کارهاي فاخر و ديدني برود؛ در واقع گذشتهاش را تکرار کند. مجبور است به سراغ اسپانسرها و حاميان مالي برود و از تهيهکنندگان و هنرمندان کاربلد هم بخواهد اسپانسر بياورند. اتفاقاً ما اسپانسر هم برديم سريال ورزشي بسازيم به ما گفتند ۶۵ درصد از اين ۴ ميليارد هزينه را که اسپانسر ما متقبل ميشد به عنوان حق پخش برميداريم و مابقي را در اختيار شما قرار ميدهيم که توليد را آغاز کنيد. اما واقعاً با اين مابقي چه کاري ميتوانستيم انجام بدهيم؟ بسياري از شما کاربلدها را مخاطب دوست دارد در قابِ تلويزيون يا پرده سينما ببيند؟ ما در فضايي فعاليت ميکنيم که تصميم دستِ مخاطب نيست و تهيهکننده و حتي کارگردان به مخاطب احترام نميگذارند. سينماي ما از سال ۸۰ به سمت ديگري رفت و به سينماي تجاري لمپنيزم سوپرمارکتي تبديل شد. سينمايي که پول حرف اول را ميزند و دوست و آشنا جلوي دوربينش قرار ميگيرند و در نهايت بيننده هم محتوايي عايدش نميشود. يادم ميآيد در زمان قبل از انقلاب ميگفتند فيلمها را با پدر و مادر نميتوان ديد و الان با بچهها نميشود ديد. حتي فيلمهايي در تلويزيون و بسيار در نمايشخانگي دچار اين معضل شدهاند که خانوادگي نميتوانيم بينندهاش باشيم. شوخيهاي جنسي سينما به نمايشخانگي و حتي بعضاً در تلويزيون سرايت کرده است. شيوه حرفزدن و ديالوگ گفتن ما در تئاتر، نمايشخانگي و تلويزيون تغيير کرده است. شومنهايي که در بيرون و برخي در تلويزيون، مخاطب دور خودشان جمع ميکنند جوک نميگويند بلکه با برخي از صحبتهايش تابوهايي را ميشکنند که بياحترامي به خانوادههاي ايراني است. جالب است براي شما بگويم بعد از سالها با اصرار زياد قبول کردم تماشاگر تئاتري باشم. در ميانه تماشاي اين نمايش تصميم گرفتم بروم و بعداً به من گفتند آقاي دان کجا رفتيد و من گفتم اين چه مسخرهبازي است. متعجبم به اين تئاترها مجوز پخش ميدهند که فرهنگ ايراني را زير سؤال ميبرند و هدف ديگري ندارند. واقعاً اين نمايشها و تصاوير تلويزيوني و سينمايي را نميتوان نامش را فرهنگ گذاشت. ما مردم با فرهنگ جهانيم و چنين چيزهايي نداشتيم که همهچيز را برايمان مسخره کنند و مخاطب به جز خنديدن و آدمها به جز تحقير شدن، هيچ محتوايي را منتقل نميکنند. اين سينما و تئاتر نيست تا جايي همهچيز را به نقطه تخريب ميرسانند که شخصيتي در تلويزيون ميگويند اين همه بازيگر بيسواد! من هم تأييد ميکنم واقعاً اگر مقداري سواد و شعور هنرمندي داشته باشند اين ديالوگها را به کار نميبرند و اصلاً بازي در چنين آثاري که بيشتر بياحترامي به مخاطب ايراني است، را نميپذيرند. من خودم را از سينما بيرون کشيدم و به هر قيمتي براي بازي کردن نميروم. متأسفم براي دوستاني که افتخارشان اين است که پولشان را به آمريکا ميبرند، گرينکارت ميگيرند و يا آنجا دفتري ميزنند و خانهاي براي خودشان دست و پا ميکنند. من از اين نوع دودوزهبازيها متنفرم؛ مگر من نميتوانستم در آن کارها باشم و پول آنچناني بگيرم. قبلاً سريال "پول کثيف" جواد افشار را بازي کردم و ميدانم اين چارچوب و قاعده چيست. نميتوانم به آدمهايي پشت کنم که امروز محتاج نان شبشان هستند و رختي ندارند به تن کنند و من پول هنگفت برخي از پروژههاي ضدهنري را بگيرم و از ايران بروم؛ مگر من مهاجرت کنم و به ريش ملتم بخندم. بروم آنجا التماس کنم به من گرينکارت بدهند. آدمهايي که برخيهايشان تا ديروز پول اتوبوس هم نداشتند و الان در آمريکا به ريشِ ما ميخندند! خواهشاً شما ديگر از ايران و سينما و فرهنگ و هنر حرف نزنيد برويد و به آمال و آرزوهايتان بپردازيد. ميگويند که براي برخي از بازيگرانِ سريال "معماي شاه" اتفاقاتي افتاد و يکي از آن تبعات، کمکاري و حتي بيکاري است؛ شما هيچوقت از بازي در اين سريال، پشيمان نشديد؟ اصلاً. چنين چيزي نيست. چرا بايد پشيمان شويم؟ موقعي که انتخاب ميشويد فيلمنامه را هنرمند ميخواند يا پروژه را ميپذيرد و يا رد ميکند. وقتي کاري را قبول ميکنيد پاي همه تبعات و همهچيزش بايد بايستيد. به من خيلي گفتند با من مصاحبه کردند پشيمان نيستي گفتم نه. چرا بايد پشيمان باشم؟ انتخاب کردم. سعي مي کنم درست بازياش کنم. با توجه به سريال استرسآوري که بود در زمان کار کردن تمام سعي و کوششمان اين بود که درست کار کنيم. کاراکتر خوبي بود حسنعلي منصور. هنرمندان و عواملي که در "معماي شاه" کار کردند همه آدمهاي درستي بودند و درست انتخاب شده بودند و در نتيجه درست کار کردند. اينکه بگوييم از اين لحاظ بيکار شدند نه چنين چيزي نبوده است. کمتر در برنامههاي تلويزيوني پرطرفدار مهمان ميشويد؛ دليل خاصي دارد؟ هميشه دوست داشتم چراغ خاموش کار کنم و اهل هياهو نيستم. در برنامههايي هم مهمان شدم و اصولاً دعوتي را رد نکردهام. اينکه مثلاً به برخي از برنامههاي پربيننده مثل "دورهمي" مهران مديري نرفتهام اولاً نه دعوت شدهام و نه ميلي داشتم که بگويم به اين برنامهها بروم. چون اصولاً از تخريب شخصيتي خوشم نميآيد که به برخي از برنامهها بروم که از ابتدا مهمان را تحقير ميکنند و زير سؤال ميبرند. برخي از برنامهها آنتن را پُر ميکنند و در آن برنامهها حاضر نشدهام. از طرفي هيچوقت نگفتم که به فلان برنامه ميروم چقدر ميدهيد و برايم مهم نبوده است. برنامهاي رفتم که اسپانسر هم داشتند و حتي به ما قول و وعدهاي هم دادند براي من هيچوقت اين چيزها مهم نبوده است. شايد اين جمله تأثيرگذاري باشد که ميگويم "اين بادهها جواب مستي ما را نميدهد."