* بگذاريد از نقش "عمر بن حريث" شروع کنيم؛ شخصيت فرعي که در تاريخ به واسطه نقشآفريني شما برجسته شد و مردم بعد از آن همه نقشآفرينيهاي ديگر شما را با اين شخصيت به ياد ميآورند.
3 سال در "مختارنامه" کار کردم، وقتي دعوت شدم فيلمنامه 800 صفحهاي پشت و رو پُر از جمله در اختيارم قرار گرفت که فقط هنرمندي همچون "داود ميرباقري" ميتوانست از پسِ نگارش اين کار برآيد. او طي اين 7 سال، مدت 2 سال وقت خود را صرف فيلمنامه کرد و تراژدي مختار را بعد از فاجعه کربلا تبديل به فيلمنامه و سپس آن را به هنر نمايش اضافه کرد. البته "ميرباقري" اين تبحر را داشت که آن را تبديل به تصوير بکند و معتقدم تبديل به تصوير کردن در هنر تصوير کار سادهاي نيست. هر فيلمي که ساخته ميشود مانور و جذابيت آن در زنجيره فيلمنامه بايد اصولي، درست و صحيح باشد. من نقش بن حريث را بازي کردم، اين شخصيت در سال 260 هجري قمري قبل از ورود مختار رئيس شرطهها بود. جالب اينجاست که "داوود ميرباقري" به من گفت همه اشرار کشته ميشوند اما عاقبت بن حريث 180 درجه تغيير ميکند يعني وقتي از تمام کارهايي که کرده برميگردد و از تاريخ ناپديد ميشود اما نميدانيم که او به کجا ميرود يعني به هيچ عنوان مشخص نيست.
بازيگر نبايد ماشين باشد/ هويت بخشيدن در شخصيتپردازي
* مشکل امروز بسياري از بازيگران که در سريالهاي تلويزيوني خصوصاً نمود زيادي دارد و نميتوانند آن باورپذيري را به مخاطب انتقال دهند، شخصيتپردازيهاي شما و دوستان قديمي درسي براي اين نسل و بازيگران امروز است. شايد "بن حريث" بيشتر مصداق پيدا کند که شخصيتي فرعي را آنقدر جان بخشيديد تا شما را با آن همه کارنامه و کارهاي متعدد به نام "بن حريث" مختارنامه بشناسند. چطور به اين نوع شخصيتپردازي رسيديد؟
بازيگر هميشه در شخصيتپردازي به نوعي خودش را به چالش ميکشد؛ چون اگر اشتباه کند جاي بازگشت ندارد. اصطلاحاً ما با نقشهايمان زندگي کردهايم و طوري با آن کاراکتر ارتباط برقرار کرديم که مخاطب همذاتپنداري داشته باشد. بسيار مهم است که فيلمنامه خوب را بازيگر بتواند به کاراکترها و شخصيتهايش هويت ببخشد. وقتي نقشي به من پيشنهاد ميشود ابتدا ميبينم که چه کسي کارگرداني کار را برعهده دارد، تمام نقشهايم را خودم انتخاب ميکنم و خوشحالم که نقشي به عنوان وظيفه نگرفتهام. نقش منفي و مثبت برايم فرقي ندارد اما نقش منفي جلوه بيشتري دارد. من بيش از 30 سال است که در اين حرفه کار ميکنم اما نقش منفي جلوه بيشتري دارد. وقتي بازي در کاري را ميپذيرم گويي تازه وارد اين عرصه شدهام و انگيزه و تلاشم اين است که جلوي دوربين تحول و نوآوري دور از تکرار ارائه دهم. بازيگر نبايد ماشين باشد و راحت هر کاري را اجرا کند.
نقشي را کار ميکنم که براي خودم باشد
* چقدر بازيگر براي رسيدن به يک شخصيتپردازي درست بايد از تحقيقات استفاده کند و مطالعه داشته باشد؟
بازيگران براي باورپذيري و شخصيتپردازي درست براي برخي از کارها، فارغ از تحقيقات، به مطالعه نياز دارند. برخي از تيپها مثل پزشک يا استاد دانشگاه نمونههاي واقعي در جامعه دارد که بازيگر ميتواند با آنها ارتباط برقرار کند تا به ايفاي نقش درست و باورپذير برسد؛ مخاطب با ديدنِ آن شخصيت در فلان سريال يا فيلم، باورش کند که انگار اين بازيگر خود آن پزشک يا استاد دانشگاه است. برخي از نقشها تاريخياند و بازيگر بايد با افراد متبحر در اين زمينه مشورت کند تا به آن نقش نزديک شود. کاري که من در خصوص "بن حريث" کردم و بعد از پيشنهاد داود ميرباقري، 5 ماه بعد مقابل دوربين رفتم. در اين مدت درباره نقش تحقيق کردم؛ تمام تلاشم اين بود که اين نقش منفي متفاوت با ديگر نقشهاي منفيام باشد. شما از من سؤال کرديد که چرا آنقدر کمکار شدهايد؟ من بازيگر کمکاريام، چون هميشه اعتقاد داشتهام اگر قرار است هميشه جلوي تصوير باشم نقشي را کار ميکنم که براي خودم باشد.
چرا ميگوييد و ميگويند کارهاي گذشته هنوز نوستالژي است؟
* واقعاً در نسل جديد بازيگران کساني حضور دارند که بعضاً ناآگاه و بيشتر سفارشي جلوي دوربين قرار گرفتهاند؛ چرا آنقدر با حوزه بازيگري، سريالسازي و حتي فيلمسازي اينطور سطحي برخورد شده است؟
خيلي راحت به شما بگويم نميتوانم با اين شرايط کنار بيايم و بعضاً کارها را نميپذيرم. بعد از 52 سال کار کردن هميشه به اين فرهنگ معتقدم که بايد انسان با اطلاعات کافي، تفکر و انگيزه با مقوله فرهنگ برخورد کند. در اين مسير هدفمند باشد وقتي به هدفي فکر نکند و معتقد مسيري نباشد در واقع مخاطب هم با نوعي بيانگيزگي مواجه ميشود. مسئله اينجاست من بعد از اين همه تجربه نميتوانم با کساني کار کنم که تجربيات کمي دارند و يا بعضاً اشراف ندارند. اين کار شوخي نيست و بايد براي آن هدف داشت و تلاش کرد. چرا ميگوييد و ميگويند کارهاي گذشته هنوز نوستالژي است؟ چون پيشکسوتان و بزرگانِ اين عرصه براي ارزشگذاري در کارها، جنگيدند و ارزشهاي مثبت را ارائه دادند. همه را به هنر نمايش اميدوار کردند؛ بعضي از اين بزرگان فوت کردند و برخي هنوز هستند اما فعاليت نميکنند.
روزگاري تا فيلمنامه کامل نميشد کاري کليد نميخورد
امروز کساني از نسل جديد ميآيند و تجربه اين کار را ندارند، بسياري از کارها هم برعهدهشان قرار ميگيرد. براي امثالِ من که از دانشکده هنرهاي دراماتيک فارغالتحصيل شدهايم و براي رسيدن به جايگاه هنري قابل قبولي تلاش کردهايم چطور با اين گروهها و آدمها کار کنيم؟ کساني که فيلمنامه نميدهند و هرکاري دوست داشته باشند، ميکنند. روزگاري تا فيلمنامه کامل نميشد کاري کليد نميخورد و شروع نميشد؛ ما ميدانستيم عاقبت کاراکترمان به کجا ميرسد و امروز کمتر شاهد چنين اتفاقاتي هستيم.
اين کلاسهاي بازيگري در آموزشگاهها واقعآً هيچ هويت و ارزشي ندارد
طنزي که امروز ميبينيم طنزهاي حرکتي است و اصلاً در مسير درستي حرکت نميکند. طنز اصالت خودش را دارد و کساني که ميخواهند در طنز باشند بايد به اين نقطه عطف و مسير درست و اصولي توجه کنند. چرا که کارشناسي، آناليز، روح و روان و مقوله روانشناختي و روانشناسي بازيگري در اولويت است. بايد بازيگران ما مشاور داشته باشند، اين کلاسهاي در آموزشگاهها واقعآً هيچ هويت و ارزشي ندارد. نوجوان و جوان ما به اين کلاسها ميروند تخليه ميشوند و بر اين باورند که بازيگر ميشوند اما بازيگري با تلاش و رياضت اتفاق ميافتد و نتيجه مثبت و ماندگاري در پي دارد. وگرنه به بازيگراني تبديل ميشوند که امروز ميآيند و فردا نيستند!
آرزو ميکنم چرخ توليدات فرهنگي و هنري ما هميشه بچرخد
نميخواهم توهين کنم اما کارهاي طنز درست ساخته نميشود. چون کمتر اين فضا کارشناسي ميشود و با کارشناسي جلو ميرود. بعضاً اين سريالها شادي به جامعه القاء نميکند که ماندگاري داشته باشد، خانوادهها ببينند و به محتواي مطلوبي برسند؛ به غير از خندههاي زودگذر و چند موقعيتِ شاديآور، چيز خاصي ندارند. من آرزو ميکنم چرخ توليدات فرهنگي و هنري ما هميشه بچرخد که از نظر اقتصادي هم براي هنرمندان ما معيشت و رفاه به دنبال داشته باشد. يکسري از دوستان قديمي هم کارهايي ساختند و در وسط کار رها کردند، چون از نظر اقتصادي دستشان بسته شده و نميدانم چرا اين چنين شده است.
تبليغات تبليغات! کسي به محتوا توجه نميکند
من هميشه دوست داشتهام کار کنم چه نقش کوچک و چه نقشهايي که در اين شرايط سني داراي ارزش باشد و محتوا و فرهنگي به جامعه ما اضافه کند. مردم کارشناس اول هنر نمايشاند و با جملگي آثارِ تکراري و شبيه به هم برخورد ميکنند. اصطلاحاً همينطوري بازي ميکنند و همهچيز را تبليغات تبليغات گرفته و کسي به محتوا توجه نميکند.
اولين اولويت براي من پول نيست
* مشکلي که امروز بر تلويزيون و سينماي ما حاکم شده همين پول است؛ شما به خوبي اشاره کرديد که کسي به محتوا توجه نميکند؛ چرا اين اتفاق افتاده است؟
وقتي به من فيلمنامه ميدهند فيلمنامه را ميخوانم، وقتي دو هفته روي فيلمنامه کار ميکنم ميآيم نويسنده و کارگردان را سينجيم ميکنم، چون اولين اولويت براي من پول نيست، کار مهم است. وقتي نگاه ميکنم قصه داراي ارزش است و بازيگران ترکيب با ارزش و مجربي دارند، با عشق و تمام وجودم کار ميکنم. من در کارهايي حاضر شدم که اين قصهها و فيلمنامههاي جذاب و دلچسب وجود داشت، کارگردانان و عوامل و هنرمندان مجربي در کنار کار بود؛ مصداق بارز آن "مختارنامه"، "سفر سبز" و خيلي کارهاي ديگر. وقتي اين عشق و علاقه باشد آن کار صلابت و طراوات پيدا ميکند. استعداد سر جاي خود، اما هنرمند بايد با فرهنگ و هنر نمايش در ارتباط باشد. به روز و با صداقت جلو برود و از مردم و سبک زندگي خانوادههاي ايراني دور نباشد. من اگر ببينم جايي از سلامتي هنر نمايش برخوردار است با تمام وجود کار ميکنم، چرا اين طور نبايد باشد؟ ما ياد گرفتهايم با عشق و تمام وجود جلوي دوربين حاضر شويم، گويي با کارمان زندگي کنيم. در هر صورت کارهاي ارزشمند با قصه و فيلمنامه، ترکيب عوامل و بازيگران مجرب باشد با تمام وجود کار ميکنم.
من ميبينم همه در سريال يا فيلم حرف ميزنند؛ آخر چرا؟
* درباره اين کارهايي که صحبت ميکنيد و ميگوييد اين شرايط باشد حضور پيدا ميکنم چه ويژگيهايي دارد؟
در اين 5 سال خيلي با من تماس گرفتند و ميگيرند اما انگيزه کار ندارم. چون کار بايد روي اصول باشد و همهچيز درست باشد. قصه خيلي مهم است؛ من الان ميبينم با طنز برخورد خوبي نميشود، اين کار شوخي نيست که هرکسي از نظر خودش هرطور ميخواهد حرکت کند و ديالوگ بگويد. اينکه به چند ديالوگ و موقعيت بسنده کنيم، اين هنر نيست! شايد 20 درصد سريال يا فيلم روي ديالوگ مانور دارد اما آن خط و حسهايي که به شخصيتپردازي درستِ بازيگران برميگردد و برآمده از ذهن و تفکر بازيگر است يا فيلمنامهاي که سر و شکل داشته باشد اثرش را روي بيننده ميگذارد و مخاطب را جذب ميکند. من ميبينم همه در سريال يا فيلم حرف ميزنند؛ آخر چرا؟ الان سينمايي نداريم و بينندههاي ما آنچنان به سينما توجه ندارند.
خيلي تماس گرفتند و فيلمنامه دادند اما باعث تأسف است
اين شوراها بايد کارشناسمحور روي اين مسائل توجه کنند و مديريت در اين راستا حرف اول را ميزند؛ مديريتي که بايد تجربه و دانش لازم و عشق و علاقه به اين کار داشته باشند. با تمام وجود کار کنند رفته رفته کار در مسير درستش قرار بگيرد و اگر همينطور ادامه پيدا کند نميتوان کار کرد. اگر خوب باشد کار ميکنم؛ خيلي تماس گرفتند فيلمنامه هم به من دادهاند در اينترنت نگاه کردم باعث تأسف است.
اگر فقط به پول فکر ميکنند، کار درستي نيست
وقتي با عوامل آن کارها صحبت ميکنم چيزي مرا جذب نميکند. اولويت براي هنرمند پول نيست،کارش است، اگر فقط به پول فکر ميکنند، کار درستي نيست. هنرمند آگاه ميداند چه کارهايي را بايد به کارنامه کارياش اضافه کند. کارگردان و تهيهکننده تجربه، ترکيب بازيگران خوب و نويسنده حرفهاي براي من اهميت دارد. گروهي که بتوانند درست کارشناسي کنند، مردم را بشناسند و کارهاي خوبي تقديم نگاه اين مخاطب کنند. خشونت آنقدر نياز نيست، نياز آرامش و شادي مردم است. در هر صورت کارها را ميبينم هيچ تفاوتي ندارند. آرزو ميکنم که اصالت هنر ايراني به شاخههاي مختلف هنر ما برگردد؛ هنر فقط هنر نمايش نيست، هنرهاي زيبا بايد زنده بشوند و رفته رفته جان بگيرند. آرزو ميکنم که آينده به اين مقوله مهم فکر کند و اعتقادم بر اين است رفته رفته خوب خواهد شد فقط زمان ميبرد.
بيننده تلويزيون کم شده و انگار براي خودشان کار ميکنند
* نظرتان درباره روند و رويه امروز تلويزيون و سريالهايش چيست؟
چيزي که ميبينم مثل 8 سال گذشته نيست و روز به روز محتوا محو ميشود؛ چرا بايد اين طور باشد؟ من سريالي نگاه ميکنم همه نشستهاند، اصلاً 5 دقيقه نميتوان نگاه کرد و کلافه ميشوم و مجبوريم کانال را عوض کنيم. کسي که بازي ميکند براي اين کار نيست و ميدانم تلاش کرده و عشق تصوير دارد اما براي بازيگري کافي نيست. بايد اين نوجوانان و جواناني که استعداد دارند مشاور بالاي سرشان باشد و بدانند با تلاش به ارزش در کار ميرسند. زحمت نکشيده به اين ميدان نيايند و بيننده بايد تفاوت در آثار هنري را کشف کند. بيننده تلويزيون کم شده و انگار براي خودشان کار ميکنند. همينطور گروهها ميآيند و ميروند. خدا رحمت کند وليالله شيراندامي هنرمنداني که زحمت کشيدند روي سر صحنههاي تئاتر؛ صدا و حرکت بازيگريشان ما را تکان ميداد و تحت تأثير قرار ميداد. وقتي نوجوان بودم استاد نصيريان و عباس جوانمرد جزو اساتيد بنده بودند؛ امروز جاي اين اساتيد در کارهاي ما خالي است چون رفته رفته کارها از آن اصالت خودشان خارج شدهاند. هنر با آموزش درست و مشاوره و مطالعه و زحمت به منصه ظهور ميرسد؛ هنر فقط بازيگري و نمايش نيست و اين هنر ميتواند نقاشي، موسيقي و شعر و شاعري و نويسندگي ما را به اوج خودش برساند. در گذشته تاريخ ما نشان داده و اين جوانها ميآيند، استعداد هم دارند اما چون مشاوره و اطلاعات و آموزش لازم ندارند و وارد عرصه ميشوند ماندگاري ندارند.