اربعین سرخ چگونه وارد داستان نجلا شد؟
تسنيم/ تلويزيون از شام اربعين، "نجلا" را به آنتن شبکه سه رساند، سريالي که دوربينش را نتوانست به کربلا برساند و در آبادان پايانش را اعلام کرد، محوريتش حضرت امام حسين عليه السّلام و اربعين سرخ است، دستمايهاي عاشقانه که خيليها آن را با سريال "شب دهم" حسن فتحي مقايسه کردند. ماجراي نجلا و عبِد که خيليها را يادِ داستان فخرالزمان و حيدر خوشمرام "شب دهم" مياندازد اما کارگردان "نجلا" ميگويد "ما شرط نگذاشتيم بلکه سير و سلوکي است که شخصيتهاي داستان را به تحول ميرساند."
داستان يکخطّي از "نجلا"
قصه سريال نجلا در سال 1358 ميگذرد و دختري به يک پسر عاشق در آن اوضاع آشفته و ناامنيها وعدهاي ميدهد که طي آن اگر پسر بتواند او را از مرز رد کند و به زيارت اربعين برساند در قبال عشقش به او پاسخ مثبت ميدهد، اما همه اينها در طول مسير دستخوش اتفاقهايي ميشود. حسام منظور، سارا رسولزاده، مليکا شريفينيا، مصطفي ساساني، سوگل طهماسبي، جواد پورزند، علي غابشي، مرتضي شاهکرم، وحيد نفر، بدرالسادات برنجاني، محسن پوشاني، محسن سليماني، سجاد ديرمينا و ابراهيم گلهدارزاده از بازيگران اصلي اين سريال تلويزيونياند.
واکنشهاي غيرآگاهانه به سريال
خيرالله تقيانيپور کارگردان سريال پيش از اين درباره گويش و لهجه گفتوگوي کوتاهي داشت و به واکنشهاي غيرآگاهانه نسبت به اين موضوع پاسخ داد، مجموعهاي که آخرين روزهاي تصويربردارياش را هم در آن مناطق کنارِ مردم آبادان سپري کرد، کارگردانش ابراز ميکند: آنقدر مردم از اين کار لذت ميبردند و عوامل و بازيگرانش را دوست داشتند که دوربين وارد بازار و يا ميادين شهر ميشد و همه گروه را مورد لطف مهماننوازيها و خونگرميهايشان قرار ميدادند، در حقيقت بهترين روزهاي زندگيام در اين دورانِ تصويربرداري "نجلا" رقم خورد که اين قدر مردم دوستداشتني در آبادان و خرمشهر بهچشم خودم ديدم.
ماجرايي در دلِ اربعين سرخ
تقيانيپور اعتقاد دارد: "نجلا" بيشتر موقعيتمحور است تا ديالوگمحور! به همين دليل گروه با تعدد موقعيتها و لوکيشنها مواجه بودند، از اين جهت، شرايط بهمراتب کار تصويربرداري را سختتر ميکند. ماجراي "نجلا" به اربعين سرخي برميگردد که در سال 1358 ميگذرد. زماني که رژيم بعث براي اينکه جلوي جلسات مذهبي شيعيان را بگيرد در يکي از همين اربعينها (اربعين سرخ) کلي از زائران را قتلعام کرد و آن سال به اربعين سرخ معروف شد؛ داستان اين سريال حول آن محور و اتفاق ميچرخد، آن را از عشق زميني به عشقي عرفاني و آسماني ميکشاند؛ همان عاقبتبهخيري که پدران و مادرانمان ميگويند ختم ميکند. سير و سلوکي رخ ميدهد معني و مفهوم عشق از منظر ديگري به رخ کشيده ميشود که بايد منتظر ماند و تا آخر اين سريال را ديد.
همّوغمّ براي اداي لهجه و گويش
کارگردان "نجلا" اعتقاد دارد اين سريال مضموني عاشقانه دارد و در وهله بعدي حسّ ميهنپرستي را در ذهنها زنده ميکند، هدف چيز ديگري است اما هدف ناخواسته تغيير ميکند و همه بهسمت عشق امام حسين(ع) ميرود و با نگاه حضرت گره ميخورد. او گفت: در شروع سريال، بازتاب خاصي روي دو شخصيت "عبد" و "عطا" بهوجود آمده است که با لهجه و گويش صحبت ميکنند در مقابل برخي از کارها که هيچ توجهي به گويش و لهجه نداشتهاند. دورخوانيها را قبل از توليد آغاز کرديم و لهجه عربي عراقي و لهجه آباداني به بازيگرها آموزش داده شد. لهجه و گويش براي کارگردان و عوامل "نجلا" بسيار اهميت داشته است تا اين گويشها بهخوبي ادا شود.
آبادانيها "نجلا" را دوست داشتند
او در خصوص بازتابها و هجمههاي زودهنگام، تأکيد کرد: بازتابها نشان ميدهد که بسياري از مردم خصوصاً آبادانيهاي عزيز، "نجلا" را تا اينجا دوست داشتند و اميدوارم در ادامه هم رضايتشان مستدام باقي بماند اما دليل اين را که از همان قسمت اول برخي هجمه کردند نميدانم! ما وقتي در آبادان بوديم استقبال چشمگير مردم در ميادين و هرجايي که دوربين "نجلا" وارد ميشد گواه بر اين موضوع است که مردم چقدر براي اين سريال و عواملش احترام قائل بودند.
دليل اين هجمهها چيست؟
تقيانيپور در پاسخ به اين سؤال که دليل اين هجمهها چيست، توضيح داد: در جواب برخي از اين گلايهها بايد بگويم فکر ميکنم کساني که به آنها مشورت دادهاند ناآگاه بودند. بازيگران خوبِ جنوبي در اين کار هنرنمايي کردند. با ديدن يک قسمت و دو قسمت نميتوان درباره سريالي اظهارنظر کرد، سريالي که جسارت اين را داشته است که دوربينش را به جنوب کشور ببرد، ميان مردماني که غيرت و دلاوريشان مثالزدني است. ما هيچوقت فرهنگِ آبادان را زيرسؤال نبرديم بلکه آداب و رسوم زيبايشان را در دلِ ماجراي عاشقانه و معنوي سريال به نمايش درآورديم.
آيا "نجلا" کسي را سياه نشان داد؟
وي افزود: هيچوقت کسي را سياه نشان نداديم بلکه شيخ ابراهيم را در قصهمان داريم که سيدمهرداد ضيايي آن نقش را ايفا ميکند که با زني عراقي ازدواج کرده و به ايران تبعيد شده است. آن سالها صدام، ايرانيالاصلها را از عراق اخراج ميکرد. شيخ ابراهيم شخصيتي اهل مطالعه و روشنفکر است، هر موقع از راديو ميشنود که بايد به همشهريانِ آبادانياش خون اهدا کند داوطلب ميشود، اين لحن حرف زدن و نقد کردن اشتباه است! ما سياه و سفيد نداريم و بايد به انسانيت نگاه کنيم، رنگ و نژاد مهم نيست و اصلاً بازيگري در "نجلا" را سياه نشان نداديم و پلانِ سياه نداشتيم، نميدانم اينها از کجا خط گرفتهاند و چرا دنبال سياهنمايياند!
ما "شب دهم" نيستيم
مشروح ميزگرد سريال "نجلا" را در ادامه ميخوانيد:
* بگذاريد ابتدا با اين نکته شروع کنيم که بسياري داستان "نجلا" را با داستان "شب دهم" مقايسه کردند، آيا اين مقايسه درستي است؟
تقيانيپور: در "شب دهم" شرطي گذاشته ميشود و اينجا شرطي گذاشته نميشود. بعضاً در رسانهها خلاصهاي از داستان "نجلا" منتشر کردند که نجلا براي عبِد شرطي ميگذارد که اگر عبد او را به آن سوي مرز ببرد، همسرش ميشود. در "شب دهم" فخرالزمان براي حيدر شرط ميگذرد که اگر 10 شب محرم تعزيه اجرا کند همسرش ميشود. ما اينجا شرطي نداريم، بلکه عبد بهخاطر حرف مادرش و اينکه نائبالزياره مادرش شود، اين تصميم را ميگيرد، قصدش تا کربلا نيست و صرفاً رد کردن مرز هدف اوست، بعد اتفاقهايي که در اين مسير ميافتد، لاجرم عبد را در اين سير و سلوک قرار ميدهد.
* براي شما بهعنوان کارگردان چهچيزي مهم بوده است؛ آن سير و سلوک را نشان دهيد، مؤلفههاي مذهبي و تاريخياش و يا اين دستمايههاي عاشقانه را؟
تقيانيپور: همه سير و سلوکها از يک عشقي شروع شده است، حالا بايد اين عشق را تعريف کنيم که عشق زميني بوده يا عشق ماورايي! يا خيلي چيزهاي ديگر. همه عرفا گفتهاند اگر پشت عرفان، عشق نباشد عرفاني بهوجود نميآيد، يعني عرفان از عشق نشئت ميگيرد تمام سير و سلوکها و توبهها از عشق شکل گرفته است، تمام نقطه عطفها و اتفاقاتي که در درام شکل ميگيرد در گروي عشق است، شما نگاه کنيد بيشترين سريالها، فيلمهاي سينمايي، اشعار و کتابها که مخاطب با آنها ارتباط برقرار ميکند به عشق برميگردد.
در پيادهروي اربعين بهفکر افتادم "نجلايي" ساخته شود
* اتفاقي را "نجلا" نشان ميدهد که تا به حال مطرح نشده بود و آن اربعين سرخ است، چطور شد به اين داستان رسيديد و اينکه کاري براي اربعين بسازيد؟
بله. اربعين سرخ در سال 1356 هجري شمسي اتفاق افتاده بود. اينکه داستان "نجلا" و رسيدن به اربعين چطور شکل گرفت در دل پيادهرويهايي که خودم ميرفتم در ذهنم بود که اينجا ميشود فيلم جادهاي خوبي ساخت، تا اينکه يکي از دوستان ما را به دفترش دعوت کرد و ايده يکخطي گفت، گفت "من فيلم کوتاهي ديدم که در آن نشان ميداد رژيم بعث آن موقع شديداً اجتماعات مذهبي را و ديني را ممنوع کرده بود، مينيبوسي را هُل ميدادند بهبهانهاي که خراب است، همينطور پياده پياده که خودشان را به کربلا برسانند."
اولين ايده "نجلا"/ کاري در دل جنگ
براساس اين ايده و تجربياتي که داشتم شروع کردم درامي شکل بگيرد. ابعاد، نجلا و قهرمان و ضدقهرمان سريال شکل گرفت البته نه در سال 1358 بلکه ايده را بردم به وسط جنگ و در دل اردوگاههاي عراقي، اسيري ميخواهد فرار کند، مرزها بسته و مجبور است به کربلا برود، بعد با معرفي شدن نويسندگان و اينکه زمان کم بود نميتوانستم هم بنويسم و هم کارگرداني کنم، از اين جهت دو نويسنده آمدند و قصه را در سال 1358 روايت کردند، در آن دوره گشتيم و ماجراي اربعين سرخ را که قرابتي به اين فضا دارد پيدا کردند.
اگر "نجلا2" ساخته شود...
* اين قصهاي که براي ما از نجلاي در داخل جنگ و اردوگاه جنگي تعريف کرديد، جذابتر بود، چرا اين قصه را سريال نکرديد؟
انشاءالله اگر قرار شد "نجلا2" را بسازيم عبِد را با همين داستان وارد جنگ ميکنيم.
* يعني دنبال نجلا2 هستيد؟
هنوز در حد اما و اگرهاست.
صداوسيما بايد درباره "نجلا2" تصميم بگيرد
* چرا اما و اگر؟
سازمان صداوسيما بايد تصميم بگيرد، ما فيلمنامه داريم و آمادگياش را هم داريم.
سرنوشتم اين بود با کار امام حسيني مطرح شوم
* آقاي مصطفي ساساني که پيش از اين در سريالهايي مثل "قرعه" را ايفاي نقش کرده است، با "نجلا" وارد جهاني ديگر ميشوند و در کارهاي بعدي تفکر شما را براي ايفاي نقش تغيير ميدهد؛ نظر شما چيست؟
ساساني: سرنوشتم اين بود با يک کار امام حسيني(ع) مطرح شوم. احساس ميکنم زندگيام به دو بخش تبديل شده است و جهاني ناشناخته از اين حجم توجه و پيغامهايي که براي خودمان عجيب است و فکر نميکرديم اين اتفاقات بيفتد، از خارج از کشور و جاهايي مثل ملبورن و کويت پيغام ميدهند. بازيگر همواره انتخاب ميشود و انگار سرنوشتش دست کساني ديگر است. اميدوارم کارهايي که پيشنهاد شود آنقدر وسيع باشند که بهترينهايش را انتخاب کنم.
قرار بود گزينههاي ديگر "عطا" شوند
* من شنيدم گزينههاي ديگري براي نقش عطا انتخاب شده بودند، تست هم گرفته بودند اما بهدلايلي نشد و شما براي اين نقش انتخاب شديد، خودتان چه احساسي داشتيد که قرعه به نام شما افتاد؟
روزي که به من پيشنهاد شد در جريان بودم که آدمهاي مختلفي ميآيند و ميروند. از آن جايي که در سرنوشت من هيچوقت اتفاقي بهراحتي رقم نخورده است و همهچيز را با رنج و زحمت بهدست آوردم، در نقش عطا هم اين سختيها با من همراه بود؛ روزي 7، 8 ساعت تمرين تنهايي داشتم، آنقدر تمرين ميکردم که فکم جان نداشت، آنقدر با علي غابشي مشاور لهجهمان تماس ميگرفتم و تمرين ميکردم که به نقش و طبيعتش برسم، خوشبختانه بعد از چند هفته مرا بهعنوان نقش عطا پذيرفتند.
امجد "نجلا" را قطرهچکاني جلو بردم
* آقاي "نفر" نقش امجد را بازي ميکردند، شما از "نجلا" بگوييد؟
وحيد نفر: سريال "نجلا" پُر از حس خوب بود، چون احساس ميکردم ميان خانوادهام قرار دارم، تجربه کار با خيرالله تقيانيپور و مصطفي ساساني و همه دوستان که عمدتاً همکاريهاي قبليام بودهاند، اين صميميت باعث ميشد بيشائبه و بدون منت ما حسوحال همديگر را در اختيار داشته باشيم. وقتي پشت صحنه حالمان خوب باشد اين حسّ به جلوي دوربين هم منتقل ميشود، در اين صورت همه سعي ميکنند از تمام وجودشان انرژي بگذارند و نقش را همانطور بپرورانند که تماشاگر و بيننده از تماشايش لذت ببرد.
"نجلا" جزو معدود کارهاي تصويري بود که هيچ دغدغهاي نداشتيم وقتي جلوي دوربين ميرفتم و ميدانستم که با حضور خيرالله تقيانيپور ميتوانيم به ترکيب خوبي از پرورش نقش برسيم، بتوانيم تمام تواناييهايم را در اختيار اين کاراکتر امجد بگذارم که خوب زير و بمِ آن دربيايد؛ اغراق نشود و قطرهچکاني نقش را جلو بردم که الآن نقش لذتبخش شده است.
به من ميگفتند چرا نقش منفي بازي ميکني؟
* کاراکترهاي متنوعي را تجربه کردهايد آيا در "نجلا" نقشي بود که دوست داشتيد آن نقش را شما ايفا کنيد؟
وحيد نفر: قبل از اين سريال من در سريال "بيگانهاي با من است" احمد اميني کار ميکردم و آنجا هم نقش منفي متفاوتي دارم. احمد اميني از من سؤال کرد که "چهره شما مثبت است، چرا نقش منفي بازي ميکنيد؟"، گفتم "قسمت ماست و نميدانم چهچيزي در ما ديدهاند که نقش منفي پيشنهاد ميدهند."، در "نجلا" هم چنين اتفاقي افتاد. بعد از چندين سال تجربه کار با خيرالله تقيانيپور از او نميپرسم که "کدام نقش را براي من کنار گذاشتي؟"، چون ميدانم آنقدر باهوش است که براساس تواناييهاي هرکس و فرصتي که در اختيار دارد نقشي را پيشنهاد ميدهد که بهبهترين نحو از پس آن برآييم و در خدمت کل کار قرار بگيريم. من بازيگريام که کلّيت اثر بر کاري که من به شخصه اجرا ميکنم، ارجحيت دارد.
بايد تهيهکنندگان به تمرينکردن اهميت بدهند
* من سر سريال "نجلا" ديدم که به تمرين قبل از اجرا جلوي دوربين اهميت ميداديد، کاري که در جريان ساخت بسياري از کارها مورد غفلت قرار گرفته است، چرا که برداشتهاي زياد نشان ميدهد اين دورخوانيها و تمرينها در بسياري از کارها اتفاق نميافتد و بازيگر بدون شخصيتپردازي جلوي دوربين ميرود و صرفاً از تجربيات و تکنيکهاي برگرفته از بازيگري، آن نقش را جلو ميبرند، نظر شما در اين باره چيست؟
وحيد نفر: حرف درستي بود، فرق يک کار کارمندي و هنري اينجا مشخص ميشود، روي سخن من با تهيهکننده است، اگر تهيهکننده بهفکر ايجاد انديشه و فکر و ايجاد رشد است مهمترين دغدغهاش بايد تمرين براي رسيدن به شخصيتپردازي درست باشد، شخصيتها پيش از شروعِ کار، صداي هم را بشنوند و با منويات بيروني کاراکترهايشان آشنا شوند، اصطلاحاً ميگوييم تنهشان به تنه هم بخورد.
اين توجه به تمرين و دورخواني و شخصيتپردازي، هزينهها را پايينتر ميآورد و سرعت تصويربرداري را بيشتر ميکند، خستگي و استهلاک عوامل گروه را نيز کاهش ميدهد، باعث شادابي و صلابت گروه ميشود. يکي از کارهايي که ديدم بر اين مبنا جلو ميرود آن هم بهواسطه حضور بازيگرانش که صبغه تئاتري داشتند، به شخصيتپردازي زياد اهميت ميدادند.
اين همان همدلي و تمرين است که فراموش شده است و درخواست ميکنم سازندگان آثار از بازيگرانش بخواهد گردهم بيايند و قبل از حضور جلوي دوربين با هم تمرين کنند. عنصر ديگري که فراموش شده و امروز بسياري از پروژهها توسط دستيارهاي کارگردانان، اين کار را جلو ميبرد دورخواني و تسلط بر ديالوگ و موقعيت است که بخش اصلي کارگردان است. داشتنِ داستان خوب با ريزهکاريهاي شخصيتپردازي درست و باورپذير ديده ميشود.
بازيگري را انتخاب نميکنم که خودش را نشان دهد
* آقاي تقيانيپور، درباره ترکيب بازيگران سريال با هم صحبت کنيم، آدمهايي که هممحلياند و هم شناختهشدهاند، چطور به اين توازن و موازنه در بازيها رسيديد؟
هميشه با گروه تئاتري که داشتم، معتقد بوديم به بازيهاي يکدست و هارمونياي که بايد در شخصيتپردازي کاراکترها اتفاق بيفتد. معتقدم کارگردان بايد شرايطي را فراهم کند بازيگر جلوي دوربين يا روي صحنه بتواند بهخوبي جولان بدهد. اگر بازيها درست درآيد همه اتفاقات خوب براي آن اثر ميافتد و اگر شخصيتها درست درنيايند همه زحمتها به هدر ميرود.
هميشه دغدغهام اين بوده است قبل از اينکه پلاني را بگيريم و يا توليد را آغاز کنيم با بازيگران تمرين کنم. براي من مهم بوده بازيگران چقدر به نقششان نزديکند يا آمدهاند خودي نشان دهند، پولي بگيرند و بروند. براي من هميشه دغدغه است اگر کسي را انتخاب ميکنم چقدر نقشش را دوست دارد، چقدر نسبت به شخصيتپردازي و درست درآمدنِ نقشش دغدغه دارد، نهايتاً کارگردان ميتواند 70 درصد بازيگر را جلو بياورد و 30 درصد خود بازيگر بايد کمک کند اين نقش دربيايد.
بازيگري را نميآورم که زورم به او نرسد!
* صحبتهايي درباره سارا رسولزاده مطرح شده که چرا اين بازيگر انتخاب شده است و يا ميتوانستيد بازيگري بومي را براي اين نقش انتخاب کنيد، گزينههاي ديگري داشتيد و يا از ابتدا نظرتان اين بود سارا رسولزاده نجلاي سريال باشد؟
گزينههاي قابل مطالعه در پيشتوليد داشتيم اما براي من مهم بود بازيگري که انتخاب ميشود چقدر خودم از او اطلاع داشته باشم و چقدر او اهل تعامل و تمرين باشد، اصطلاحاً استراتژياي که در کارگرداني و انتخاب بازيگر دارم اين است بازيگري را انتخاب کنم که زورم به او برسد. خانم رسولزاده چند سال پيش نمايشي اجرا ميکرديم که يکي از گزينههاي من بود، تمرين اين نمايش با تمرين نمايش آقاي رفيعي همزمان شد که البته آن تئاتر به اجرا هم نرسيد، چون تمرينها تداخل کرد توفيق اين را نداشتيم در خدمت ايشان باشيم. روزهاي اولي که سارا رسولزاده آمده بود در شک و ترديد بود چقدر اين نقش ديده ميشود و چقدر ميتواند به اين نقش برسد.
چالش با مليکا شريفينيا
خوشبختانه بازيگران سريال مستعد بودند و با بسياري از آنها که تئاتر کار کرده بودم هيچ نگراني نداشتم. يکي از چالشهاي من انتخاب مليکا شريفينيا بود، گفتم اين صبغه تئاتري ندارد، اما برخي از دوستان که با او کار کرده بودند گفتند "علاقهمند است تمرين کند". خانم شريفينيا گفتند "با خيلي از کارگردانها کار کردم و فيلمنامهشان تکميل نيست و فقط ميتوانم به شما اطمينان کنم" و اطمينان کردند و نتيجهاش را هم گرفتند.
چندشآور است که ميگويند تمرين، حسّ را "بيات" ميکند
در برخي از کارها شنيده بودم بازيگراني ميگفتند "زياد تمرين کنيم حسّمان نسبت به آن کاراکتر و شخصيت، بيات ميشود"، اين واژه بيات شدن حسّ، براي من چندشآور است، به همين دليل دنبال بازيگري نبودم که در پيشتوليد به من بگويد "من اهل تمرين نيستم". با تک تک بچههاي پشت دوربين هم طي کرده بودم [شرط گذاشته بودم] "قبل از اخذ هر پلاني، تمرين ميکنم و تا درنيايد فيلمبرداري را شروع نميکنم."
چطور آزيتا حاجيان سر از "نجلا" درآورد؟
* چطور به آزيتا حاجيان و نقش "عمه" رسيديد؟
واقعيت اين است که نقش "عمه" خيلي فراز و نشيب و جايگاهي در فيلمنامه نداشت اما خودم ديدم تنش بين عبد و نجلا به داور وسطي نيازمند است و براي اين نقش گزينههاي مختلفي داشتيم که به خانم حاجيان رسيديم، فيلمنامه را خواندند به اين کوتاهي نقش اشاره کردند، به اين نتيجه رسيديم عمه بايد همراه عبد و نجلا باشد و طريقه سير و سلوک را يادشان بدهد، عمهاي که اهل عرفان است و تسبيح از دستش نميافتد، مرتب به اينها گوشزد ميکند قرار است سير و سلوکي داشته باشند که خودخواهانه نباشد. خوشبختانه ايشان بازيگر مؤلفياند و آوردههاي زيادي با خودشان به صحنه "نجلا" آوردند.
چرا ميگفتند چهره "نجلا" سياه شده است؟
* هجمهاي وارد شد و برخي از منتقدين ميگفتند چهره "نجلا" را سياه کردهايد!
تعريفشان از سياه چيست؟ هميشه به 20 درصد چهره فکر ميکنم و بيشتر توانايي بازيگر براي من شرط است. در نقش نجلا بهدنبال چهره ميگشتم اما 20، 30 درصد به اين پارامتر توجه داشتم. در عبِد هم که از توانايي حسام منظور باخبر بودم و در بانوي عمارت، مخاطبِ تلويزيون هنر و مهارت بازيگرياش را ديده بود.
البته بازيگراني معرفي ميشدند سن و سالشان به "نجلا" نميخورد، واقعاً بايد شخصيتي مثل حسين ياري را مقابلشان بهعنوان نقش عبد درنظر ميگرفتيم و مخاطب جوانِ ما کمتر اينها را باور ميکند، خوشبختانه سارا رسولزاده توانايي و ظاهر و چهرهاش به آن نجلا ميخورد.
سؤال مشاور لهجه "نجلا" از منتقدين
* آقاي غابشي، نوک پيکان حاشيهها بهسمت لهجه و گويش است، چطور اين هجمهها ايجاد شد؟ برخي ميگويند لهجه و گويش هر دوراني تغيير ميکند يعني شما که داستاني در سال 1358 روايت ميکرديد گويش آبادانيهاي آن زمان با اين زمان فرق دارد.
علي غابشي: من زاده آبادان و خرمشهرم و عربزبانم، تمام کودکيام در خرمشهر و آبادان خلاصه ميشود. از آنهايي که نقد کردند بايد بپرسيم "متخصص لهجهاند؟"، سال 1358 يا قبل انقلاب بهخاطر حضور انگليسيها، آمريکاييها و هنديها و عربها، با رنگارنگي از اقوام مواجه بوديم. اين لهجه بهعنوان لهجه آباداني ثبت شد. سؤالم از دوستي که اعتراض کرد من خرمشهري و آبادانيام، بعدها اين لهجه تبديل شد و مدرنتيه روي گويش و لهجه تأثير گذاشت، بايد رفتارِ بازيگر، بومي باشد نه صرفاً لهجهاش! با اين اوصاف، اتفاقاً از لهجه عوامل دفاع ميکنم، با اينکه بازيگران اصلي سريال، آذرياند اما آنقدر زيبا با لهجه صحبت ميکردند که خيلي زيبا و دلنشين از آب درآمد.
از لهجه بازيگران دفاع ميکنم
ببينيد هدايت هاشمي چقدر عربي خوب شعر ميخواند، چرا اهالي آبادان اعتراض نکردند؟ بهنظر من در دنيا هيچوقت نميشود همه را راضي نگهداشت، ما کجا به قوميت و فرهنگِ آبادان توهين کرديم؟ کجاي اعراب را سياه نشان داديم و توهين کرديم؟ نه خرابهاي از آبادان نشان داديم و نه نکتهاي گفتيم که خداي ناکرده قوم عربِ ما برنجد. واقعاً کجاي دنيا، چيزي را نديده قضاوت ميکنند که در قسمت دوم کار خواهان توقف سريال شدند، در صورتي که مردم در کوچه و خيابان از ما ميخواهند "نجلا2" را بسازيم؟!
صاحب "نجلا" امام حسين(ع) بود
* آقاي تقيانيپور، با دوربين "نجلا" وارد بازار و صحنههاي شلوغ ميشديد، هراس نداشتيد بازيگري يا هنروري يا از عواملتان کرونا بگيرند؟
تقيانيپور: بله، درست اشاره کرديد، امکان ندارد پلاني را ببينيد که بدون هنرور فيلمبرداري شده باشد. تا اين لحظه خوشبختانه هيچکدام از همکارانمان بيمار نشدهاند. امام حسين(ع) صاحب اين کار بود و همه را حفظ کرد، ميخواستيم از عشقي زميني به سير و سلوکي برسيم و در دستمايه اصلي به پيادهروي اربعين و قدمت و تاريخچهاش که به اربعين سرخ ميرسيد، بپردازيم.
چهکسي نام "نجلا" را انتخاب کرد؟
* چطور شد نام "نجلا" را انتخاب کرديد و تصميم گرفتيد محوريت اصليتان و قهرمان داستانتان، خانم باشد؟
نجلا يک نام کاملاً عربي و عراقي است؛ يعني چشمان پرستاره يا چشمان فريبدهنده. دنبال اين بوديم از کليشهها بگذريم به واقعيت برسيم، حتي براي نام عبد هم پرسوجو کرديم به اين نام رسيديم. سه گزينه براي کاراکترهاي خانم داشتم اما دخترم نام "نجلا" را انتخاب کرد، ميخواستيم سير و سلوکي عاشقانه را نشان دهيم گفتيم قهرمانش خانمي مقتدر و معصوم باشد، حتي به خانم رسولزاده گفتم حد و مرز اقتدار و معصوميت را بايد توأمان نشان دهد هرکدام کم شود، نقش آسيب ميخورد.
پايان "نجلا"، غيرقابل پيشبيني
* سرانجام نجلا به کجا ميرسد؟
نميتوانم چيزي را لو بدهم، فقط ميگويم غيرقابل پيشبيني است.
مرا با گلزار مقايسه کردند
* آقاي ساساني، قدري درباره بازخوردهايي که از نقش عطا گرفتيد برايمان صحبت کنيد.
عطا نقشي بود که از اول خواندم، جذبش شدم، نقش پرپتانسيلي بود و گفتم اگر دربيايد، طيف وسيعي از مردم دوستش خواهند داشت. بازخوردهاي عجيب و غريبي از اين نقش دريافت کردم، حتي مرا با گلزار مقايسه کردند، به من ميگفتند "چرا تا به حال ديده نشدهايد؟"