حالا که تمام شدم برايِ تو...
عکاس خونه/ ارسالي از Razieh *425 اشتباهي بزرگ...
رفتنم ناگزير بود وماندنم ناممکن،
برگشتنم اما.... حماقتِ محض!
مچاله شدني بود در دست هاي بي رحمِ تو...
کاش از دلتنگي ت مرده بودم و بازنمي گشتم،
نمي ارزيد...
به هيچ چيز و همه چيزش نمي ارزيد...
حالا که تمام شدم
براي تو...
و ناتمام ماندم
براي خويش...
برو!
برو و "من" را بيار!
بي تو ميشود زندگي کرد
بي "من" اما نه!........... نويسنده: ماتينا ايواز *اشتباهي بزرگ
"مخاطبان گرامي آخرين خبر؛ براي ارسال تصاوير؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آيکون دوربين در بالاي صفحه را انتخاب نموده و تصوير خود را ارسال فرماييد."