چه عواملی مانع مشارکت زنان در طرحهای توسعه شهری است؟
مهرخانه/ موضوع مشارکت در شهرسازي از جمله نظريات و ديدگاههايي است که در دهههاي اخير بسيار مورد توجه بوده است. در اين ميان نقش زنان به عنوان نيمي از جمعيت شهروند عموماً به فراموشي سپرده شده و يا اينکه بسيار کم مورد توجه قرار گرفته است. گرچه در سالهاي اخير موضوع مشارکت زنان در طرحهاي توسعه شهري در قالب طرحها و برنامههاي مختلف مطرح شده است، اما در اکثر مواقع با موانع و مشکلات زيادي مواجه بوده و از رسيدن به اهداف مشخص آن رويکرد بازمانده است. اين پژوهش به دنبال شناسايي راهحلي براي جذب و تداوم فرآيند مشارکت زنان بوده و سپس به ارزيابي کمي ميزان تأثيرگذاري مراحل مشارکت زنان در طرحهاي توسعه شهري پرداخته است. روش تحقيق روش تحقيق اين پژوهش جهت ارايه درک صحيح و چشمانداز روشن از نقش مشارکت زنان در امور شهري، در بخشهاي مربوط به مباني نظري، توصيفي- تحليلي و مبتني بر مطالعات اسنادي و کتابخانهاي بوده که با مراجعه به مدارک موجود و جمعآوري آنها صورتگرفته است. همچنين در جمعبندي پايگاه نظري، پس از شاخصسازي، سنجش ميزان و نوع تأثير متقابل مؤلفههاي فرآيند تهيه و اجراي طرحهاي شهري و مشارکت زنان با استفاده از روش دلفي انجام شده است. تبيين عوامل تحديدکننده مشارکت زنان در توسعه شهري براساس خلاصه يافتههاي مربوط به رويکردهاي مختلف مرتبط با مشارکت زنان، ملاحظه ميشود که يکي از مهمترين موانع در زمينه ارتقاي مشارکت زنان در امور شهري عدم توانمندي آنهاست؛ بهگونهاي که ميتوان گفت بهبود مشارکت اجتماعي و سياسي زنان صورت نميگيرد، مگر با سرمايهگذاري بر روي توانمندسازي زنان در جامعه مورد نظر. در بخش مديريت منابع طبيعي نيز يکي از نکاتي که مورد توجه قرار گرفته، اين است که زن مسئوليتهاي اساسي براي نقشهاي غيرقابل جايگزين دارد که مستقيماً زندگي خودشان و خانوادهشان را متأثر ميکند که از آن جمله ميتوان به وظايف آمادهسازي غذا، نظافت، شستشو و ساير امورات خانه اشاره کرد. در زمينه مديريت شهري و برنامهريزي نيز ملاحظه ميشود که برنامهريزي مشارکتي و قانونگذاري به روش پايين به بالا راهکار کليدي براي ارتقاي وضعيت اجتماعي زنان، آموزش و سازماندهي آنان است. يکي ديگر از نکاتي که مشارکت زنان را تحتتأثير قرار ميدهد توجه به بستري است که در آن فعاليت صورت ميپذيرد، تا بتوان بررسي و تحليل واقعگرايانه از نتايج تلاشها ارايه داد. شرايط محلي که به توليد روابط اجتماعي خاص نقشهاي هر جنسيت، روابط بين آنها و تجربههاي منطقهاي ميپردازد که ممکن است متفاوت باشد. بنابراين راههايي که از طريق آن زن ميتواند خودش، نيازها و علايقش را بشناسد، استراتژيهايي است که به صورت آشکارا بستگي به نقش او، روابط و تجربياتش دارد و منعکسکننده بستر وسيعي (شرايط محلي) است که در آن قرار دارد. در نهايت نتيجهاي که به دست آمده حاکي از اين است که برخورد صرفاً تکنيکي و پيشقضاوت در برخورد با ساختار و بستر فرهنگي و اجتماعي کاري است بيحاصل. لازم است که عوامل بيروني و محلي هر دو مورد سنجش قرار گيرند. مدل نظري مراحل جذب مشارکت زنان در فرآيند تهيه و اجراي طرحهاي توسعه شهري با بررسي نتايج مطالعات پيشين مشخص ميشود که زنان به عنوان نيمي از جمعيت فعال شهري، داراي تواناييهاي بالايي در زمينه ارتقاي امور و مسايل شهري بوده و ميتوانند بسياري از مسئوليتها را به عهده گرفته يا راهبري کنند. جذب اين توانايي در قالب مشارکت زنان بهتر است از طريق شيوه مشارکت تبديلي صورت پذيرد که با هدف بهرهگيري از مشارکت مردمي از مراحل اوليه تا اجرا بوده و به دنبال فرآيند متقابل يادگيري و خودسازي است. در اين شيوه گروههاي محلي بر تصميمها و عمليات، مستقل از مؤسسات خارجي نظارت و کنترل دارند. بهترين روش مشارکتدادن ساکنين محلي تحليل و توسعه مشترک در برنامهها، توانمندسازي آنان در بيان اهداف و تصميمگيري و کنترل منابع است. هدف توانمندسازي زنان ارتقاي آگاهي جنسيتي و ظرفيتهاي ناشي از آن، آموزش شغلهاي محلي و افزايش اعتماد به نفس در جامعه است. براساس موارد فوقالذکر و جهت بهرهگيري صحيح از مشارکت زنان در طرحهاي توسعه شهري ضمن توجه به عوامل محدودکننده مشارکت زنان در جوامع محلي، به تبيين مدل نظري فرآيند مشارکت زنان پرداخته شده است. بر پايه نتايج فوق، اين مدل نظري براي فرآيند ارتقاي مشارکت زنان پيشنهاد ميشود. مراحل اصلي اين فرآيند به شرح زير است: ظرفيتسنجي در اين مرحله بهعنوان نقطه آغاز فرآيند مشارکت زنان، ميبايست ظرفيت و تواناييهاي آنان از جنبههاي مختلف مورد ارزيابي و سنجش قرار گيرد. اين ظرفيتها و تواناييها گرايشهاي مختلفي را شامل ميشود که ميتوان آنها را در ردههاي زير تقسيمبندي کرد. 1. ظرفيتهاي محيطي؛ 2. ظرفيتهاي اجتماعي و فرهنگي؛ 3. ظرفيتهاي اقتصادي و شغلي؛ 4. ظرفيتهاي کالبدي؛ 5. ظرفيتهاي مديريتي. ظرفيتهاي محيطي مجموعهاي از ويژگيها و خصوصيات جغرافيايي و محيطي منحصربهفرد مکان مورد نظر است که شرايط مشارکت يا عدم مشارکت را بهوجود آورده و پيش از بسترسازي بايد مورد سنجش قرار گيرد. بخش ديگري از اين ظرفيتها مربوط به روابط اجتماعي و فرهنگي موجود در اينگونه اجتماعات است اين روابط معمولاً شامل روابط نزديک همسايگي يا قومي و حتي گاهاً مذهبي بوده و زمينه مناسبي براي جذب مشارکت زنان در اين اجتماعات است که با جهتدهي مناسب قابل بهرهبرداري ميشوند. يکي ديگر از مهمترين اين زمينهها ظرفيتهاي شغلي و مهارتهاي حرفهاي زنان است که منجر به مشارکت در بخش اقتصادي ميشود. فعاليتهاي اقتصادي با عنايت به توانايي و تمايل زنان ميتواند در قالب فعاليتهاي داخل و خارج خانه شکل گيرد. نوع ديگري از فرصتها و ظرفيتهاي موجود در اين اجتماعات که ميبايست مورد سنجش قرار گيرند، فرصتهاي کالبدي بوده که شامل مجموعه فضاها يا مکانهايي است که امکان مشارکت زنان را فراهم ميآورند و در اين مرحله بايد شناسايي شوند. ظرفيتهاي مديريتي نيز از جمله موضوعاتي است که ميبايست مورد سنجش قرار گيرد تا در مرحله نهادسازي با توجه به آن ساختار و چارت سازماني نهادهاي مربوطه، تعريف و تعيين شوند. نهادسازي همکاري و مشارکت در تأمين نيازهاي اجتماعي اقتصادي و خدماتي منجر به ايجاد شبکههايي اجتماعي ميان ساکنين و مداخلهگران ميشود. اين شبکههاي اجتماعي فرصتهايي براي تبدل به نهادهاي ميانبخشي با تکيه بر نقش بهرهوران محلي است. هدف از مرحله نهادسازي بررسي و شناسايي اين سرمايهها در اجتماعات محلي و سازماندادن به آنها و سپس برقراري ارتباط مناسب با مجموعههاي بالادست و عوامل اجرايي است. اين نهادها ميتوانند با توجه به ظرفيتهاي موجود و سياستهاي مداخله طيف وسيعي از نهادهاي کاملاً مردمي تا نهادها و دفاتر محلي سازمانهاي دولتي را در برگيرد. بسترسازي در مرحله بسترسازي سه موضوع رفاه، دسترسي و آموز ش مطرح است. رفاه در اين مرحله بيشتر با هدف بهبودبخشي وضعيت زنان صورت ميگيرد و صورتهاي مختلفي داشته و به طرق متفاوت بر ميزان مشارکت تأثيرگذار است. بخشي از رفاه اقتصادي زنان متأثر از وضعيت معيشتي خانوار است؛ بهنحويکه گرچه در برخي از موارد، فقر اقتصادي بهعنوان انگيزه مشارکت اقتصادي مطرح است، در بسياري موارد وضعيت بد اقتصادي مانعي جدي در زمينه مشارکتهاي اجتماعي و آموزشي بهشمار ميرود. بنابراين تشکيل انواع صندوقهاي پسانداز اعتباري و يا امکان اخذ وامهاي کمبهره توسط کمکهاي محلي، دولتي يا بينالمللي مانند بانک جهاني راهکاري منطقي و پاسخگوست. از ديگر عوامل اجتماعي مؤثر بر مشارکت زنان در توانمندسازي ميتوان به ميزان و نوع تحصيلات زنان اشاره کرد. هرچه ميزان تحصيل علم بيشتر بوده و متناسب با ويژگيهاي زنان باشد، امکان حضور آنان را در جامعه به صورت مناسبتري به وجود ميآورد. پايش مسئله مهمي که ميبايست مورد توجه قرار گيرد موضوع کنترل و تداوم مشارکت است. در اين بخش از فرآيند، استفاده از ابزارهاي کنترلي در سطوح بالاتر مسئوليت اصلي مديران شهري و نهادهاي ميانبخشي است. توجه آنان به انواع نيازهاي کالبدي، قانوني، اجتماعي و اقتصادي و استمرار اين امر، به ادامه حيات مشارکت مدني در اين جوامع کمک زيادي کرده و از توقف فعاليتهاي آنان در يک برهه از زمان جلوگيري ميکند. بنابراين رمز موفقيت اقدام توسعه شهري به جز جذب مشارکت، تداوم و استمرار اين تمايل و وجود عرصههاي مناسب جهت انجام الزامات مرتبط با آن است که اين مهم علاوه بر تلاش، دانش و همت ساکنان و برنامهريزان، مستلزم حضور و پشتيباني آگاهانه و صحيح مديران و فعالان دستگاههاي حکومتي است. لازم به ذکر است پژوهش حاضر با عنوان کامل شناسايي شاخصهاي مؤثر بر مشارکت زنان در طرحهاي توسعه شهري توسط دکتر حميد ماجدي و دکتر عليرضا عندليب انجام و سال 1394 در فصلنامه علمي- پژوهشي هنر و معماري منتشر شده است.