نماد آخرین خبر

یک گفت‌وگوی جذاب تاریخی درباره پیوند میان خانواده‌های اعیان و اشراف با دایه‌های فرزندان

منبع
روزنامه شهروند
بروزرسانی
یک گفت‌وگوی جذاب تاریخی درباره پیوند میان خانواده‌های اعیان و اشراف با دایه‌های فرزندان
روزنامه شهروند/ گفت‌وگو با يک دايه به خوبي مي‌تواند بيان‌کننده جزييات روابط در اين حوزه باشد؛ آن هم در روزگاري که چنان پيوندي ديگر از رونق افتاده و به تاريخ پيوسته است. جست‌وجو براي يافتن دايه‌اي که دهه‌ها پيش در خانواده‌هاي متوسط يا ثروتمند ايراني وظيفه مراقبت و تربيت فرزند يا فرزندان خانواده را برعهده داشته، کاري آسان نيست، که اگر هم چنين فردي يافته شود، به دليل بالا بودن سن کم‌تر مي‌تواند خاطره‌هاي مربوط به آن روزگار را بيان کند. خانم شهين زحمتکش، پرستار عزت‌ملک ملک، دختر بزرگ حاج حسين آقا ملک، بيش از سه دهه مشخصا در کنار و در خانه وي حضور داشته است. مادرش، ايران کامران‌پور دايه دو تن از نوادگان خاندان ملک بوده است. حاج حسين آقا ملک، بنيان‌گذار و واقف کتابخانه و موزه ملي ملک، از يک خانواده بزرگ اشرافي در روزگار قاجار برآمده است. او فرزند حاج کاظم ملک‌التجار، بازرگان بزرگ دوره‌هاي ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه قاجار به شمار مي‌آيد که فرزندش حاج حسين آقا ملک با بنيان‌گذاري بزرگ‌ترين موقوفه فرهنگي ايران، ميان اين خانواده بزرگ و حوزه فرهنگ و تمدن ايراني، پيوندي جاودانه برقرار کرد. حاج حسين آقا پنج فرزند دختر داشت؛ عزت‌ملک، ملک‌زاده و صديقه از همسر نخست و فلورت و رزت از همسر دوم. آنگونه که خاطره‌هاي پروژه تاريخ شفاهي زندگي حاج حسين آقا ملک* نشان مي‌دهد در خانواده وي، جز دختران، همسران آن‌ها و نوادگانش، دسته‌اي بزرگ از مباشران، مستخدمان، کارگران، خدمتکاران و نوکران و دايه‌ها حضور داشته و در کنار اعضاي خانواده در عمارت‌هاي گوناگون وي اشتغال داشته و مي‌زيسته‌اند. مشخصا براي پي بردن به جزييات روابط ميان دايه‌ها و اين خانواده بزرگ تاريخ معاصر ايران، برآن شدم با خانم ايران کامران‌پور دايه طاهره و آسيه، دختران صديقه ملک گفت‌وگو کنم. شرايط سني او چنين کاري را ممکن نساخت. شهين زحمتکش، دختر وي که او نيز از کودکي به واسطه حضور مادر در اين خانواده زندگي کرده و سال‌ها در کنار عزت‌ملک ملک، نخستين دختر حاج حسين آقا ملک بوده است اما خاطره‌هايي فراوان از دايه‌هاي خانواده به ويژه به نقل از مادر دارد. گفت‌وگو با خانم زحمتکش ما را به روزگار پاياني عصر قاجار و چگونگي حضور دايه‌ها در ميان خانواده‌ها مي‌برد. خانم زحمتکش! حضور هميشگي شما در خانواده بزرگ حاج حسين آقا ملک و نيز بودن در کنار بانو عزت‌ملک ملک مي‌تواند خاطره‌هاي بسياري شما داشته باشد. به ويژه مي‌خواهم بدانم فعاليت و حضور دايه‌ها در اين خاندان چگونه بود و ميان آن‌ها با خانواده چه پيوندي برقرار مي‌شد. دايه‌هايي يا بهتر بگويم تايه‌هايي** بسيار در خانواده آقا از گذشته‌هاي دور حضور داشتند. ما بيش‌تر لفظ تايه را به کار مي‌برديم تا دايه! خانم عزت‌ملک، نخستين دختر آقا که حدود يکصد و پنج سال به دنيا آمده بودند البته دايه نداشتند. خانم هرچند دايه نداشتند اما حاج آقا شازده مادربزرگ مادريشان مدتي از ايشان مراقبت کرد تا زماني که کودکي را و به مدرسه شبانه‌روزي امريکايي در تهران فرستاده شدند. خانم ملک‌زاده، دختر دوم آقا اما دايه‌اي مشهدي داشتند که مادر آقاي باقر طوسي بود. خود حاج حسين آقا نيز از کودکي دايه‌اي داشتند که مادر مولود خانم بود. آقا در خاطرات‌شان نيز نوشته‌اند که بعدها دختر دايه‌شان را براي تحصيل به اروپا فرستادند. دايه صديقه خانم، دختر سوم آقا، زني به نام خديجه سلطان بود که يکي از کارگرهاي خانه ظل‌السلطان به شمار مي‌آمد. آقا گويا يک بار به منزل ظل‌السلطان رفته بوده و ديدند زن خوبي است،به همين دليل او را براي صديقه خانم انتخاب کردند. صديقه خانم چون مادرشان را سر زايمان از دست داده بودند، دايه‌اي بايد براي ايشان تعيين مي‌شد تا از روز تولد از ايشان مراقبت کند. مادرتان نيز دايه نودگان حاج حسين آقا ملک بودند؟ مادرم، خانم ايران کامران‌پور که بعدها به واسطه‌اي به خانواده آقا وارد شدند، وظيفه دايگي طاهره خانم نوه آقا و دختر بزرگ صديقه خانم را برعهده گرفتند. مادر به طاهره خانم شير داده بودند و مراقبت از ايشان را برعهده داشتند اما آسيه خانم، دختر ديگر صديقه خانم را تنها مراقبت مي‌کردند. مادر گويا خاطره‌هايي از مسووليت‌هاي يک دايه برايتان نقل کرده‌اند. شما نيز به دليل حضور در اين خانواده از روزگار کودکي حتما ديده‌ها و شنيده‌هايي با خود داريد. بله، دقيقا. بخشي از اين‌هايي که مي‌گويم به نقل از ايشان و بخشي ديگر ديده‌هاي خودم هستند. دايه، وظيفه مراقبت‌هاي کلي و جزيي بچه مانند غذا دادن، خواباندن و اساسا کارهاي روزمره او را برعهده داشت. در آن زمانه، مادرها معمولا دور و بر بچه‌ها نبودند. دايه وظيفه داشت همه کارهاي بچه را انجام دهد؛ حمام و گردش ببرد و به او رسيدگي و مراقبت کند. سرگرم کردن بچه نيز کار دايه بود. بردن بچه به مدرسه اما برعهده دايه قرار نمي‌گرفت. معمولا چند نفر آقا بودند که بايد بچه‌ها را به مدرسه مي‌بردند. دايه بدين‌ترتيب قاعدتا بايد در کنار کودک زندگي مي‌کرد و عضوي از خانواده به شمار مي‌آمد! دايه معمولا نزديک بچه در همان خانه يا عمارت بايد زندگي مي‌کرد. شبانه‌روز در واقع کنار بچه بود. زن ها و بچه‌ها در آن روزگار همواره در اندروني بودند و اين حضور در همانجا بود. تعدادي دايه در اندروني بودند که در اتاق‌هاي آنجا از بچه‌ها مراقبت و مواظبت مي‌کردند. مادر بچه معمولا نزد بچه نبود. مادرها در آن زمان به کارهاي خودشان مي‌رسيدند و بچه بيش‌تر با دايه سروکار داشت. بيش‌تر زمان کودکي بچه‌ها با دايه مي‌گذشت. دايه‌ها چگونه برگزيده مي‌شدند؟ خانواده‌ها براي انتخاب دايه سخت‌گير بودند و هر کس را براي اين کار در نظر نمي‌گرفتند. مثلا حاج حسين آقا با شناختي که روي افراد داشتند يا از روي اشخاصي که به ايشان معرفي مي‌شد، تعدادي افراد سالم را براي وظيفه دايگي بچه‌هايشان برمي‌گزيدند. دايه‌هايي نيز در خانواده‌هاي ديگر بودند که بچه خانواده بزرگ شده بود و ديگر به حضور آن‌ها نيازي نبود. خانواده‌ها آن‌ها را به يکديگر معرفي مي‌کردند. دايه‌ها تقريبا اينگونه انتخاب مي‌شدند. وظيفه شير دادن بچه نيز در بيش‌تر موارد برعهده دايه بود. مثلا مادرم طاهره خانم دختر بزرگ صديقه خانم را شير داد و دايه‌اش بود اما در حالي که دايه آسيه خانم بود، اما به او شير نداد و تنها از او مراقبت مي‌کرد. در برخي موارد هم پيش مي‌آمد که خانواده‌هايي براي فرزندان‌شان دايه‌هاي خارجي مي‌گرفتند. همينطور است. گاه پيش مي‌آمد که دايه‌هاي بچه به دلايلي خارجي بودند. البته اين سنت در خانواده آقا نبود و در يک مورد استثنا پيش آمد. دايه دو پسر عزت ملک خانم روس بود. پدرشان آقاي سودآور مدت‌ها در روسيه زندگي مي‌کرد و از آنجا دايه روس براي آن‌ها آورده بود. آن دايه، يک خانم روس بود که هر دو پسر را بزرگ کرد. در برخي از کتاب‌هاي خاطرات تاريخي خوانده‌ام که دايه‌ها در برخي خانواده‌ها تا پايان عمر مي‌ماندند. دايه‌ها در بيش‌تر موارد تا آخر عمر با بچه‌ها يا در همان خانواده مي‌ماندند؛ مگر آن که مشکلي برايشان پيش مي‌آمد. در خانواده آقا ملک همينطور بود. خديجه سلطان دايه صديقه خانم تا سال‌ها با او بود، تا آخر عمر نيز در خانواده باقي ماند و پس از درگذشتش او را در امام‌زاده قاسم دفن کردند. مادرم هم همينطور بود. دايه‌ها البته پس از بزرگ شدن بچه، ديگر کار چندان در خانواده نداشتند. بچه‌ها که بزرگ مي‌شدند يا حتي براي درس خواندن به اروپا مي‌رفتند، اين دايه‌ها در همان خانه مي‌ماندند و در ميان ديگر کساني که در خانواده بودند مقام و مرتبه‌اي بالاتر داشتند و با بزرگان خانه سروکار پيدا مي‌کردند. آن‌ها که کارگري مي‌کردند کساني ديگر بودند مانند راننده و آشپز. دايه‌ها اما انگار عضوي از خانواده مي‌شدند و بزرگان خانواده حتي در کارها با آن‌ها مشورت مي‌کردند. مواردي پيش مي‌آمد که مثلا خانواده به سفري دور و دراز مي‌رفت و دايه مي‌توانست از خانه نگهداري کند. جز اين موارد، کاري ديگر نبود که دايه پس از بزرگ شدن بچه در خانواده انجام دهد. دايه جزو کساني بود که به دلايل گوناگون امين و مورد اعتماد همه خانواده بود و در زمره افراد خانواده درمي‌آمد. در واقع به عنوان عضوي از خانواده که البته کاري هم انجام نمي‌داد در خانه و عمارت مي‌ماند؟ بله! خديجه سلطان پس از بزرگ شدن صديقه خانم، اصلا کار نمي‌کرد اما هميشه طرف مشورت قرار مي‌گرفت. مثلا هر کاري مي‌خواستند در خانه انجام دهند، مثل درست کردن غذا، با او مشورت مي‌کردند. بزرگ‌تر خانه به شمار مي‌آمد و احترام بسيار داشت. دايه‌ها پس از بزرگ شدن کودکان باز با آن‌ها ارتباط داشتند؟ کاري انجام مي‌دادند؟ دايه‌ها جايگاهي مهم در خانه به ويژه در ميان فرزندان داشتند. ارتباط آن‌ها با دخترها بسيار مهم و خاص بود. مثلا آن‌ها رازدار دخترها به شمار مي‌آمدند. دخترها بالاخره به آن‌ها اعتماد فراوان داشتند و بيش از آن که حرف‌ها و رازهايشان را با مادران‌شان در ميان بگذارند، با دايه مطرح مي‌کردند. گاه پيش مي‌آمد که دختر مي‌خواست از خانه بيرون برود يا با دوستش قراري بگذارد. در بيش‌تر زمان‌ها جرات نمي‌کردند اين خواسته‌هايشان را با مادران‌شان مطرح کنند. اين کسب اجازه را از سوي دايه‌ها و از زبان آن‌ها به مادر منتقل مي‌کردند. اجازه اي هم که صادر مي‌شد اينگونه بود که مي‌گذاشتند با دايه برود و بازگردد. از اينگونه موارد بسيار ديده‌ام. جايگاه دايه‌ها در ميان ديگر خدمتکاران خانواده چگونه بود؟ افراد زيادي در خانه‌ها و عمارت‌هاي قديمي در ميان اعضاي اصلي خانواده‌ها زندگي مي‌کردند. هر خانم خانه، خود جمعي زياد از نديمه‌ها را اطراف خود داشت. مثلا همدم‌السلطنه، خانم حاج حسن آقا ملک، برادر آقا، دست‌کم ١٠ نديمه داشت؛ يکي موهايش را شانه مي‌کرد، ديگري سرش را حنا مي‌گذاشت و يکي هم ماساژ مي‌داد. هرکدام از نديمه‌ها وظيفه‌اي برعهده داشتند. خانم هيچ کاري نمي‌کرد، فقط خودش را باد مي‌زد (با خنده). دور و بر خانواده‌ها اينگونه پر و شلوغ بود. دايه‌ها اما در ميان اين‌ها جايگاهي ويژه داشتند، چون تربيت، نگهداري و مراقبت بچه‌هاي خانواده برعهده آن‌ها بود. فرزندان عزيزترين افراد خانواده بودند و طبيعتا به همين دليل دايه‌ها هم جايگاهي ديگر پيدا مي‌کردند. اين مساله موجب مي‌شد امتيازهايي نسبت به ديگران داشته باشند؟ بهترين امتيازي که دايه‌ها و البته برخي ديگر از ميان نديمه‌ها، مستخدمان و کارگران داشتند، اين بود که جا و مکان در اختيارشان بود. خوراک‌شان هم برقرار بود. هر اتفاقي براي دايه‌ها و آن‌هايي که گفتم پيش مي‌آمد، آن خانواده پشتوانه مالي بود و تامين‌شان مي‌کرد. حقوق‌ها کم بود اما خانواده معمولا هزينه‌هاي زندگي آن‌ها را پوشش مي‌داد و مي‌پذيرفت. مثلا اگر اتفاقي يا کاري برايشان پيش مي‌آمد، مثل بيماري، زن دادن پسر و شوهر کردن دختر، همه برعهده همان خانه بود. اگر هم چيزي براي خود و خانه نياز داشتند برايشان تامين مي‌شد. در برخي سندهاي تاريخي و وصيت‌نامه‌ها ديده‌ام که براي دايه ارث گذاشته‌اند! دايه‌ها معمولا پيش مي‌آمد که از آن خانواده ارث ببرند. در بسياري از موارد ناخواسته چنين مي‌شد. همان جايي از عمارت بزرگ اربابي که زندگي مي‌کردند، عمدتا برايشان مي‌ماند. مثلا مادر باقر طوسي که دايه ملک‌زاده خانم بود، در همان خانه ملک‌زاده خانم بود و هنگامي که ايشان از مشهد به تهران آمد، همانجا را به دايه‌شان دادند و برايشان گذاشتند. بچه‌هاي دايه هم حتي در همان خانه بزرگ شدند و بعدها تغييراتي در آن دادند. دايه‌ها هنگامي که بچه‌ها بزرگ مي‌شدند، اگر خودشان مي‌خواستند، مي‌توانستند همانجا در ميان آن خانواده بمانند؛ مگر اين که خودشان مي خواستند بروند يا به دلايلي همچون بيماري و گرفتاري، ماندن در آنجا برايشان سخت مي‌شد. گاه پيش مي‌آمد که اولاد خود دايه‌ها بزرگ مي‌شدند و خودشان دوست داشتند جاي ديگر بروند، وگرنه مي‌توانستند تا پايان عمر در همانجا بمانند. کسي آن‌ها را بيرون نمي‌کرد. پيشکارها و برخي نديمه‌ها نيز همينگونه بودند. حسن آقا پيشکار حاج حسين آقا ملک تا پايان عمر در همان خانه ايشان در بازار تهران ماند. هنگامي هم که درگذشت، آقا براي همسرش در جايي ديگر خانه‌اي گرفتند و از آنجا رفت. * نگارنده، پروژه «تاريخ شفاهي زندگي حاج حسين آقا ملک» را براي کتابخانه و موزه ملي ملک به انجام رسانده است. * دايه در بيان عامه تايه نيز گفته مي‌شده است. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد