دوران کودکی و تاثیر آن بر زندگی زناشویی
سلامانه/ چيزي در درون همه ما هست که روي باورها و رفتارهايمان تاثير ميگذارد. باورها و رفتارهاي درونيشده ما تجربههايي است که در روند رشد، در خانواده و در روابط تاثير گذار ديگر زندگي به دست آوردهايم آنچه ما دريافت کردهايم فقط در ناخودآگاه ما ثبت نميشود. آنها به شکلهاي مختلف ظاهر ميشوند. آنچه ما احساس ميکنيم، رفتار ميکنيم و به ديگران پاسخ ميدهيم همگي برآمده از باورهاي دروني شدهاي است که با تربيت و تجربههاي روزمره آنها را دريافتهايم.به طور ويژه چيزي که از کودکي با خود به دنياي بزرگسالي ميآوريم روي روابطمان تاثير ميگذارد و هر رابطهاي شامل روابط دوستانه، رابطه عاشقانه و عاطفي و روابط کاري و اجتماعي ديگر از آن متاثر خواهد بود. ازدواج کردهايد؟ اصلا بعيد نيست تجربهها و باورهاي دروني شده کودکيتان را وارد زندگيتان کنيد. آيا در رابطه زناشويي و در کنار همسرت احساس امنيت و آرامش ميکني؟ آيا در کنار همسرتان احساس تعلق شديد عاطفي و فيزيکي داريد؟ اين حالت ممکن است باعث احساس نياز و وابستگي، اضطراب و ترس از طرد شدن در شما بشود. اگر فکر ميکنيد کسي که خيلي دوستش داريد ممکن است روزي رهايتان بکند خوب است به چند مساله توجه کنيد ابتدا به اين پرسش فکر کنيد که آيا در گذشته مورد آزار و خشونت فيزيکي، عاطفي و روحي قرار گرفتهايد؟ يا اگر احساس شرم و خجالت داريد ويا دچار سوظن و بدگماني يا ترسهاي شديد هستيد شايد به اين دليل است که گمان ميکنيد کسي که دوستش داريد حتما به شما آسيب خواهد زد. حساسيتهاي شما درباره شريک زندگي تان و تلاشهايتان براي اينکه او را کنترل کنيد يا به خودتان وابسته نگه داريد بيشتر از اينکه نتيجه رابطه زناشوييتان باشند نشان دهنده تاثير باورهاي نهادينه شده يا تجربههاي تلخ اجباري گذشتهتان هستند. رفتارهاي شما در رابطه با همسرتان در واقع تلاش و نياز شما براي محافظت از خودتان را نشان ميدهد. آيا آدمي مستقل و متکي به خودت هستي؟ آيا در کودکي به پدرو مادر وابسته بوديد و ناتوان در حل مشکلات شخصيتان؟ آيا پدر و مادر هميشه در امور زندگي فرديتان دخالت ميکردند و يا احساس ناامني نسبت به تواناييهاي فردي شما ايجاد ميکردند؟ آيا هميشه احساس ميکرديد بدون وجود پدرومادر و کمک و همراهي آنها شانسي براي موفقيت نداريد؟ اگر اوضاع شما اينطور بوده است بخاطر همه محدوديتهاي ايجاد شده شما هرگز فرصت رشد يک شخصيت مستقل و متکي به خود را نداشتهايد و آسيب پذير و وابسته به ديگران رشد کردهايد. احتمالا به اين دليل است که در رابطه زناشويي تحت سلطه همسرتان قرار داريد و آدمي منفعل و کنترل شده هستيد. اين باعث ميشود شما از بيان خودتان و اظهار نظر درباره مسائل زندگي عاجز باشيد و به جاي يک ارتباط موثر و مستقيم با او هميشه راههايي يواشکي را انتخاب کنيد چون شما از ابراز وجود ميترسيد و نگران اشتباهات احتمالي هستيد بنابراين اجازه ميدهيد همسرتان نظرهايش را اعمال کند و در رابطه فعال و مقتدر باشد. اين وضعيت حتي اگر همسرتان نخواهد باعث ميشود او فردي سلطه گر به نظر برسد. آيا ميتواني به راحتي ابراز احساسات کني؟ آيا وقتي کودک بوديد در محيطي سرد، بدون همدلي و محبت و عشق ورزي زندگي و رشد کردهايد؟ آيا خودتان را آدمي تنها بدون همراه،بيعشق و کسي که هميشه به او بيتوجه بودهاند توصيف ميکنيد. اين تجربهها باعث ميشود که اکنون نتوانيد احساسات خودتان را آنگونه که واقعا هستند ابراز کنيد. شما راهکارها و شيوههاي ابراز احساسات را ياد نگرفتهايد و آنقدر اعتماد به نفس نداريد که باور کنيد يک نفر درکنار شما است که دوستتان دارد، از بودن با شما خوشحال است و يک زندگي عاشقانه ميخواهد. خيلي از اوقات نميتوانيد به موقع احساساتتان را نشان بدهيد و يا واکنش مناسبي در برابر ابراز احساسات شريک زندگيتان نشان نميدهيد. براي شما بسيار سخت است که عاشقانه رفتار کنيد چون اين مهارت را ياد نگرفتهايد و پرورش ندادهايد. همين باعث ميشود همسرتان هم نتواند احساسات شما را دريابد و به آنها پاسخ بدهد. اين ضعف ارتباطي در رابطه زناشويي باعث ميشود کل ارتباط مشترک شما تحت تاثير قرار بگيرد و آسيب ببيند. آيا براي خودت ارزش قائل هستي؟ آيا روزهايي را در گذشته به ياد ميآوريد که هيچ کس شما را در هيچ جمعي به حساب نميآورد؟ آيا در گذشته دائما مورد انتقاد تند ديگران قرار ميگرفتيد؟ اگر کسي از شما تقدير نکرده يا هرگز براي بهتر شدن، خوب ماندن و تلاشهاي موثرتان تحسين و تشويق نشدهايد بعيد نيست که امروز خيلي براي خودتان ارزش قائل نباشيد. شما احساس ميکنيد که هرگز به قدر کفايت خوب نبودهايد و براي هر اشتباهي فورا خودتان را مقصر ميدانيد. آدمي حساس هستيد و نميتوانيد گاهي به خودتان بخنديد چون احساس ناخوشايندي داريد. شايد به همين دليل است که دائما از همسرتان تقاضا ميکنيد که بگويد دوستتان دارد، تحسينتان کند و قدردان شما باشد چون اين چيزي است که شما در همه زندگيتان کم داشتهايد. آيا ميتواني ابراز وجود کني؟ آيا هرگز پدرومادر به شما اجازه اظهار نظر و ابراز وجود دادهاند؟ اگر اينطور نبوده اکنون ممکن است به اين فکر کنيد که به اندازه کافي مورد توجه قرار نميگيريد گاهي احساس ميکنيد نيازهايتان مورد توجه هيچ کس نيست و کسي صداي شما را نميشنود. شما در يک بحث ساده زناشويي فورا از کوره در ميرويد، فرياد ميزنيد و تلاش ميکنيد تا بيشتر شنيده شويد چون هر طور شده بايد به چشم بياييد. احساس اينکه قرباني شرايط هستيد و خودتان را فداي ديگران کردهايد و مورد بي مهري وبيتوجهي قرار گرفتهايد نتيجه همه بيتوجهيها و کمبودهايي است که در گذشته تجربه کردهايد. آيا زندگي را به خودت و همسرت سخت ميگيري؟ آيا در محيطي پر استرس بزرگ شدهايد و يا والدين شما را تحت قوانين سخت تربيتي يا مذهبي و عقيدتي پرورش دادهاند؟ سخت گيري والدين در کودکي ميتواند در بزرگسالي شما را تبديل به آدمي ايدهآل گرا و بيش از اندازه مقرراتي کند و حالا اين همان انتظاري است که شما از همسر و فرزندتان هم داريد. چيزي در درونتان ميگويد « هيچ کس بهتر از من از پس کارها بر نميآيد و من بايد خودم انجامش بدهم». اين باور ذهني باعث ميشود همسرتان را آدمي تنبل، بي عرضه و ضعيف بدانيد چون با معيارها و استانداردهاي بالاي ذهني شما همخواني ندارد. از نظر ذهني حتي ممکن است شما در ابراز احساسات، شوخ طبعي و صميميت هم دچار مشکل باشيد. آيا قدرت پذيرش و تحمل محدوديتها را داري؟ آيا در کودکي هميشه حق با شما بوده، پدرومادر کارها را انجام ميدادند و رفاه و آرامش و راحتي شما اولويتشان بوده به شيوهاي که شما هرگز احساس ناراحتي و محدوديت نکردهايد و يا توانستهايد به راحتي محدوديتهايي را برداريد و به شيوه دلخواه خودتان رفتار کنيد؟ در اين صورت براي شما سخت خواهد بود که در يک چار چوب قرار بگيريد و محدوديتهايي که يک رابطه ايجاد ميکند را بپذيريد چون اينطور ياد گرفتهايد که هر زمان که چيزي اذيتتان کرد و قانوني را دست و پا گير ميدانستهايد به شيوه خودتان آنها را زير پا بگذاريد و راحت و بي دردسر زندگي کنيد. آيا پاسخ شما به اين پرسشها منفي است؟ ادامه اين روند در زندگي زناشوييتان نتيجه مثبتي نخواهد داشت. فکر ميکنيد بسياري از مشکلات روابط عاشقانه، دوستانه و زناشويي با چه چيزهايي شروع ميشوند؟ نارضايتيها، ناکاميها و ناتواني در برقراري رابطه ميتوانند ريشه در باورها و رفتارهايي داشته باشند که شما آنها را در گذشته تجربه کردهايد و پذيرفتهايد. با خودتان صادق باشيد و افکار و رفتارهايتان را بررسي کنيد. خيلي از مسائل شما با ديگران ناشي از تجربههاي بد زندگيتان بوده است. درک و پذيرش اين مساله آغاز تلاش براي تغيير آنها است. اگر احساس ميکنيد نياز به کمک، همراهي و مشاوره داريد فرصت را از دست ندهيد و به دنبال کمکهاي جانبي برويد. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد