این مصاحبه را برای نجات جان نوجوانتان بخوانید!
فردا/ پس از انتشار گفتوگوي فردانيوز با عاطفه ابراهيمي، معلم و مشاور مدارس دخترانه که در آن به پديده «خون بازي» در دختران دبيرستاني اشاره شده بود. يکي از دختران دبيرستاني که بيش از ۱۰ بار تجربه انجام اين کار را دارد با فردانيوز ارتباط گرفت و از دلايلش براي خون بازي و وضعيت دختران دبيرستاني گفت. زيبا که نميخواهد نام فاميل او در اين مصاحبه ذکر شود، يک دختر ۱۶ساله است و در رشته علوم انساني درس ميخواند. درسش خيلي بد نيست اما چيزي که خيلي آزارش ميدهد، محيط مدرسه است. جايي که در آن نتوانسته حتي يک دوست عاقل و صميمي براي خودش پيدا کند. او خون بازي را از همکلاسيهايش ياد گرفته و به گفته خودش حالا ديگر به آن اعتياد پيدا کرده است. در ادامه حرفهاي صريح و بيپرده زيبا را درباره وضعيت نوجوانان و دختران دبيرستاني ميخوانيد. خواندن اين گفتوگو را به تمام پدران و مادراني که صاحب دختر نوجوان هستند، توصيه ميکنم. خونبازي به خاطر تنهايي است نه کمبود محبت زيبا درباره دليل خون بازي در ميان همکلاسيهايش ميگويد: «همه نوجوانان به خاطر کمبود محبت چنين کاري را نميکنند، دوستان من بيشتر به اين خون بازي ميکنند که اين کار در مدرسه رايج بوده و چون اکثرشان پسري که آنها را دوست داشته، ترکشان کرده، براي همين دست به اين کار ميزنند. در زندگي من هم قبلا پسري بود که ترکم کرد ولي من هيچ وقت به اين خاطر خون بازي نکردم. من در زندگيام هيچ کمبود محبتي ندارم و به خاطر تنهايي اين کار را ميکنم.» من به خون بازي معتاد شدهام و نميتوانم آن را ترک کنم اين دختر دبيرستاني درباره شيوه کارش در هنگام خون بازي ميگويد: «من از عيد شروع به خون بازي کردم؛ يعني دور از چشم همه با تيغ روي بدنم خط مياندازم. سعي ميکنم جلوي چشم پدر و مادرم زياد ظاهر نشوم و يا لباسهاي پوشيده که مچ دستم معلوم نباشد، ميپوشم. اين کار معمولا با درد زيادي همراه است. اما من با وجود تمام دردها به خون بازي اعتياد پيدا کردهام، هر بار با خودم ميگويم که ديگر سراغش نميروم ولي باز به سمتش کشيده ميشوم.» دوست داريم همه چيز را تجربه کنيم وقتي از او پرسيدم چطور شد که شروع به کشيدن تيغ روي پوست دستش کرد، برايم گفت: «من براي اولين بار اين کار را انجام دادم تا ببينم به چه شکل است. چون ما نوجوانان ميخواهيم همه چيز را براي يک بار هم که شده امتحان کنيم. دو بار به شدت روي دستانم انجام دادم که دستم آسيب زيادي ديد، تابستان روي پايم انجام دادم و همين چند روز پيش هم دوباره انجام دادم. در کلاس ما تعداد کساني که خون بازي ميکنند از ۱۰ نفر بيشتر است و بعضيها ماهي چندبار اين کار را انجام ميدهند.» مشاورمان هيچ نقشي در مدرسه ندارد او درباره مشاور مدرسهشان ميگويد: «مشاور مدرسه ما هيچ نقشي در مدرسه و جايي بين بچهها ندارد. هيچ کس اصلا با او صحبت نميکند. مشاور مدرسه سال پيشم، حداقل کمي در زمينه تحصيلي بچهها را راهنمايي ميکرد ولي مشاور فعلي همين کار را هم انجام نميدهد. لازم است تغييراتي در مدرسه به وجود بيايد؛ مثلا کساني که متاهل هستند از افراد مجرد جدا شوند. در مدرسه روي اخلاق و رفتار بچهها بيشتر کار شود. اگر دست ما دانشآموزان باشد، ميگوييم معلمها درس ندهند (ميخندد) اما واقعا لازم است که معلمها در روش تدريسشان تجديد نظر کنند و با بچهها عاقلانه و دوستانه رفتار کنند. درسها هم کمي آسانتر شود. مثلا ما ساعت دو و نيم که به خانه ميرسيم، بايد پاي درس بنشينيم. معلمها دو امتحان را با هم برگزار ميکنند و هيچ معلمي ما را درک نميکند. آنها ميگويند وظيفه شماست که درس بخوانيد. بعضي درسها هم اصلا کاربردي نيستند؛ مثلا اقتصاد چه ربطي به ما دارد يا چرا بايد بدانيم که اسکندر چه کار کرده است؟» پدرم با حضورم در فضاي مجازي به شدت مخالف است او درباره عقايد خانوادهاش ميگويد: «پدر و خانواده مادريام روي نماز، محجبه بودن و روابط دختر و پسر بسيار حساس هستند. علاوه بر اين پدرم به شدت با حضور من در فضاي مجازي مخالف است. من تا جايي که بتوانم نمازم را ميخوانم، گرچه گاهي قضا ميشود. حجابم را هم خيلي دوست دارم، هيچ وقت نشده که دلم بخواهد حجابم را کنار بگذارم. درباره روابط با پسرها هم به اين نتيجه رسيدهام که اين کار بيهوده است و به جز همان يک مورد ديگر اين کار را تکرار نکردم. اما درباره فضاي مجازي من اصلا با نظر خانوادهام موافق نبودم و به همين دليل دور از چشم پدرم از اينترنت استفاده ميکنم. البته بقيه اعضاي خانوادهام از اين موضوع خبر دارند.» وقتي يک بار خون بازي انجام ميدهي، وسوسه ميشوي دوباره سراغش بروي اين دختر ۱۶ ساله درباره احساس عذاب وجدان بعد از خون بازي ميگويد: «گاهي وقتها دچار عذاب وجدان ميشوم. چون فکر ميکنم بعد از مرگم وقتي کسي از من دليل اين کارم را پرسيد، چطور جواب بدهم و گناهم را چطور توجيه کنم. اما اين کار نيرويي دارد که وقتي يک بار آن را انجام بدهي، باز هم وسوسه ميشوي که دوباره انجامش بدهي.» بيشتر دوستيهاي دخترها و پسرها از تلگرام شروع ميشود زيبا درباره شکل گيري دوستي با جنس مخالف ميگويد: «در حال حاضر دوستيهاي دختر و پسر بيشتر در تلگرام و بعد در اينستاگرام شکل ميگيرد. قبلترها که گوشي اندرويدي نبود، اين دوستيها در خيابان شروع ميشد. دوستي من هم با آن پسر از طريق تلگرام شکل گرفت، با يک خط مخفي که از دوستم گرفته بودم. بعدها پسري که دوسش داشتم، با دختردايياش نامزد کرد و رابطه ما تمام شد. من تصميم گرفتم که ديگر سراغ اين نوع دوستيها نروم، چون نميخواهم عاشق کسي شوم و بعد که فهميدم به او نميرسم، افسردگي بگيرم. دلم ميخواهد وقتي ازدواج کردم، عاشق شوهرم شوم. در واقع ما دخترها خيلي زود فريب پسرها را ميخوريم، چون بيشترمان ميخواهيم با يک پسر در ارتباط باشيم.» فهم و شعور دهه هشتاديها به جاي اينکه هر روز بيشتر شود، کمتر ميشود اين دختر دهه هشتادي درباره همنسلانش ميگويد: «ما به جاي اينکه فهم و شعورمان هر روز بيشتر شود، کمتر ميشود. چون به جاي عقل با حرفهاي ديگران تصميم ميگيريم و بعضيها دوست دارند، هيچ وقت از ديگران عقب نمانند و کارهايي که دوستشان انجام داده را حتما انجام دهند؛ تا وقتي دوستشان درباره آن مورد چيزي ميگويد، آنها هم حرفي براي گفتن داشته باشند. ما دوست داريم، هر چيزي که ميگوييم خانوادههايمان سريع قبول کنند و هر کاري که خواستيم انجام بدهيم، حتي اگر به ضررمان باشد.» تا به حال نتوانستهام حتي يک بار هم با مادرم درددل کنم زيبا درباره اينکه دوست دارد، در آينده چگونه مادري براي فرزندش باشد، ميگويد: «سعي ميکنم تا جايي که بتوانم با بچههايم راحت باشم؛ علاوه بر مادر، دوستشان هم باشم. من خودم تا به حال يک بار هم با مادرم درددل نکردم، چون ميترسم همه چيز را به پدرم بگويد. اما معتقدم در هر حال هر چقدر هم مادر محبت کند، باز هم نميتواند بعضي نيازهاي فرزندش را متوجه شود.» خودکشي اولش سخت و بعدش راحت است او درباره خودکشي و ميزان علاقهاش به تجربه چنين کاري ميگويد: «يکي از همکلاسيهايم سال گذشته به خاطر شکست عشقي خودکشي کرد. من هم زياد به خودکشي فکر ميکنم و دوست دارم اين کار را هم تجربه کنم. چون بالاخره بايد بميريم، چه بهتر که زودتر بميريم تا جامعهمان بيشتر کثيف نشده. خودکشي اولش سخت و بعدش راحت است. جديدا نوجوانان قبل از خودکشي وويس ضبط ميکنند و در تلگرام پخش ميکنند. نوجوانها بيشتر با آهنگ ديس لاو که مهراب خوانده خودکشي ميکنند.» بيشتر «ديس لاو» که مجموعهاي از آهنگهاي دپ است، گوش ميدهم زيبا درباره کارهايي که در اوقات فراغتش ميکند، ميگويد: «بيشتر در تلگرام و اينستاگرام هستم. رمان ميخوانم و رمانهاي طنز را دوست دارم. چون رمانهاي طنز باعث ميشود، از شخصيت اصليم و اين زندگي بيارزش و بيهوده دور شوم و خودم را وسيلهاي خراب و خاک خورده فرض نکنم. فيلم هم از اينترنت دانلود ميکنم و ميبينم. آخرين فيلمي که ديدم «دختر» بوده. آهنگ هم «ديس لاو» گوش ميدهم. «ديس لاو» مجموعهاي از آهنگهاي دپ است که تا به حال باعث خودکشيها خيليها شده است. من بيشتر آهنگهاي مهراب و ارشاد را از اين مجموعه گوش ميدهم.» دوستانم فکر ميکنند هر چه فحشهاي بدتري بدهند، شاختر ميشوند! او درباره شاخهاي فضاي مجازي ميگويد: «دوستانم فکر ميکنند، هر چه بيشتر و بدتر فحش بدهند، شاختر ميشوند! در کل همکلاسيهايم خيلي فحشهاي زشت و شرم آوري ميدهند؛ مثلا در هنگام تدريس معلم يا زنگ تفريح. در تلگرام با فحش دادن شاخ ميشوند و در اينستاگرام با عکس، پست و پروفايل. البته بعضي خانوادهها متوجه اين مسائل هستند و از نظر آنها هيچ ايرادي ندارد.» در گوشيام يک پوشه به نام خودزني دارم و از ديدن عکسهاي خونبازيام لذت ميبرم زيبا درباره تعداد دفعاتي که خون بازي کرده ميگويد: «۱۰ بار خون بازي کردهام و باز هم ميخواهم انجامش بدهم. چون نميتوانم اعتيادم را به اين کار ترک کنم. من هر بار که اين کار را انجام ميدهم، از آن عکس ميگيرم و در گوشي نگه ميدارم. در گوشيام يک پوشه به اسم «خودزني» دارم که از نگاه کردن به آن لذت ميبرم. البته دوستانم عکسهاي خودزنيشان را روي پروفايل تلگرام يا در اينستاگرامشان قرار ميدهند که من تا به حال اين کار را نکردهام. يادم هست يک بار يکي از اقوام نزديکمان خواست مرا از اين کار منصرف کند که حالا خودش هم به اين کار اعتياد پيدا کرده است! او کلاس هشتم است.» پدرها و مادرهاي ما هرگز نميتوانند درک کنند که در نوجواني پير شدن يعني چه! او درباره پدرها و مادرها و دليل عدم درکشان از سوي آنها ميگويد: «مادرها و پدرها هيچ وقت نميتوانند فرزندانشان را درک کنند. چون نسل آنها با نسل ما متفاوت است. پدر و مادرم سي سال با من تفاوت سني دارند. دوره پدرمادرهاي ما دنيا تا اين اندازه بيرحم نبود. آدمها بد نبودند. آنها يک زندگي صاف و ساده داشتند. نه مثل ماها که از ۱۰ آدم اطرافمان ۸ نفرشان فيک هستند. غصههاي پدرها و مادرهاي ما خيلي پيش افتاده بود. چيزهايي مثل نداشتن تلويزيون يا لباس نو. اما درد نوجوانان فعلي بسيار زياد است. پدرها و مادرهاي ما هرگز نميتوانند درک کنند که در نوجواني پير شدن يعني چه! هيچ وقت نميتوانند غصههاي ما را درک کنند. چون هر چه قدر که ميگذرد بچهها باهوشتر و فهمشان از اين دنيا بيشتر ميشود. آنها شايد آن زمان غصه زياد داشتند ولي نميفهميدند. اما ما ميفهميم دور و برمان چه خبر است. براي همين آنها هرگز نميتوانند بفهمند، وقتي ما هندزفري در گوشمان ميگذاريم و با صداي بلند آهنگ گوش ميدهيم، يعني چه! کاري که براي آنها سرسام آورترين کار دنياست. آنها از اين کار بدشان ميآيد ولي ما با اين کار ميتوانيم دردهايمان را فراموش کنيم. شايد براي چند دقيقه ميتوانيم از اين دنياي لجني که در آن دست و پا ميزنيم، دور شويم. ما از بيرحمي دنيا به آهنگ پناه ميبريم.» ميخواهم در آينده افسر شوم چون عاشق هيجانم در پايان اين دختر ۱۶ ساله درباره آرزويش براي شغل آينده ميگويد: «دوست دارم افسر شوم، چون عاشق هيجانم. اصلا من به همين دليل خون بازي ميکنم، اولش هيجان داري که انجامش بدهي و بعد از آن هم به آرامش ميرسي. انگار عصبانيتت خالي ميشود. البته اگر در آينده افسر شدم و دختري را ديدم که ميخواست اين کار را انجام بدهد، منصرفش ميکنم. چون به اين کار معتاد ميشود.» تنهايي در واقع همان کمبود محبت است که زيبا به آن اشاره ميکند در ادامه عاطفه ابراهيمي کارشناس ارشد علوم تربيتي، مشاور و معاون دبيرستان که سابقه ۹ سال کار با دانش آموزان دختر دبيرستاني را دارد، درباره مشکلات زيبا، راهکارهاي پيشگيري از خون بازي و چگونگي درک نوجوانان توسط خانوادهها توضيحاتي ميدهد: «در ابتداي اين مصاحبه زيبا گفته بود که ما دچار کمبود محبت نيستيم. چرا که در حال حاضر به کمبود محبت به صورت يک عقده دروني نگاه ميشود و معناي بدي را ميرساند که براي همين زيبا اسماش را «تنهايي» گذاشته است. ولي موضوع همين است که اين نوجوان، محبت لازم به او نشده است و اين همان تنهايي است که او در صحبتهايش به آن اشاره ميکند.» خانوادهها توقع دارند که نوجوانشان مثل بزرگترها فکر کند «چيز ديگري که درباره اختلاف بين خانواده و بچهها مطرح است؛ اين فاصلهاي است که زيبا از آن ياد کرده بود. من تقريبا در مصاحبه قبلي هم خدمتتان عرض کرده بودم، اين ندانستن و نفهميدن بچهها در خانواده، به اختلاف سن زياد بين اعضاي خانواده برميگردد و دوم اينکه پدرها و مادرها سعي نميکنند از فضاي پيرامون نوجوان سر در بياورند و خودشان را خسته اين کار نميکنند. آنها ميگويند که ما خودمان او را کنترل ميکنيم. نکته يعني خودشان را درگير دنياي نوجوان نميکنند و انتظار دارند که بچه همان طور بزرگ باشد و بزرگ فکر کند. توقع دارند؛ اين حال و هواي نوجواني را نداشته باشد.» محدوديتهاي والدين باعث ميشود که نوجوان از خانواده زده شود «البته بايد به پدرها و مادرها حق داد. چون آنها فضا را نميشناسند و نميدانند که چطور بايد با نوجوانان برخورد کرد، براي همين بچهها را محدود ميکنند. محدود کردنشان هم به اين علت است که خانوادهها آموزش نديدند. آنها فرزندشان را با مخالفت کردن، دعوا کردن، قهر يا سکوت و با ترس محدود ميکنند. والدين ميخواهند، در اين فضا فرزندشان را ايزوله نگه دارند و ترجيح ميدهند، بيشتر از اين خودشان را درگير نکنند. اين در نهايت باعث ميشود که فرزندشان از خانواده زده شود.» در مقابل خون بازي و رفتارهاي پرخطر دانش آموزان، هميشه رفتار تحکم آميز صورت ميگيرد «معمولا رفتار پرخطر بين دختران دانش آموز زياد است. حالا يکياش خون بازي است. اينکه بخواهيم از بروز چنين رفتارهايي جلوگيري کنيم؛ تقريبا بين خانواده و مدرسه پنجاه پنجاه است. ما تا به حال تجربه اين را نداشتهايم که با چنين دانش آموزاني رفتار ملايم بشود. يعني معمولا با دانش آموزي که چنين کاري کرده، هميشه به شکل محکم و قاطع برخورد شده است. خانواده چنين دانشآموزي را از طرف مدرسه ميخواهند، براي اينکه نشان دهند، رفتار فرزندشان پرخطر بوده و اين منجر به اتفاقات ناگوارتري ميشود. در خانواده هم قطعا اگر اين تحکم ديده شود، چون منشا و راههاي برخورد با آن را نميدانند؛ نوجوان با سرکوب شديد مواجه ميشود.» يکي از راهکارهاي حل خون بازي مشاور مدرسه است «اينکه زيبا گفته که در مدرسه مشاور ندارد. به نظرم يکي از راههاي کنترل اين معضل، همين است. يعني اگر مشاوري در مدرسه حضور داشته باشد که با اين معضل آشنا باشد و بداند براي نوجوان چه اتفاقي دارد ميافتد و سرمنشا اين ماجرا کجاست، ممکن است جلوي خيلي از خطرات ناشي از اين اتفاق را بگيرد و اصلا ديگر موضوع به خانواده هم نکشد و در مدرسه حل شود.» مشاوران مدرسه ترجيح ميدهند، تعداد مراجعات دانش آموزان به آنها کم باشد «به نظرم مشاورهاي کلينيکي و مشاورهاي تحصيلي در مدارس خيلي جدي گرفته نميشود. مثلا براي اينکه حجم مراجعات دانش آموزان براي مشاورههاي کلينيکي به مشاور زياد نشود، ساده از کنار موضوع رد ميشوند و نهايتا خودشان که از بچه نااميد ميشوند، پاي خانواده را وسط ميکشند و من شاهد اين بودم که در مشاورههاي کلينيکي بسياري پاي مدير و معاون مدرسه به ماجرا باز شده و در جريان مشکلات بچهها قرار گرفتهاند که اين فاجعه آفرين است. به خاطر اينکه با اين کار، احساس امنيت بين مشاور و دانش آموز را از بين ميبرند.» خانوادهها به جاي حمايت عاطفي، مدام فرزندشان را سرزنش ميکنند «اگر خانوادهاي که در جريان چنين اتفاقي قرار ميگيرد با طمانينه برخورد کند و آموزش لازم را براي برخورد با اين ماجرا ببيند؛ يعني وقتي فهميد دخترش در شرايطي قرار گرفته که تنهايي اذيتش ميکند، بداند که بايد با فرزندش چه رفتاري کند، ميتوانيم تا حدود زيادي از اين اتفاق پيشگيري کنيم. اما معمولا خانوادهها در چنين شرايطي مدام از اين جملات استفاده ميکنند: «خودش را لوس کرده»، «اگر به او توجه کنيم، پررو ميشود»، «پس بقيه چطور زندگي ميکنند»، «مگر ما چطور بزرگ شديم». اين جملاتي است که خانوادهها در برخورد با نوجواناني که دچار مشکلات تنهايي و کمبود محبت هستند، به کار ميبرند. همان طور که گفتم، يکي از راههاي پيشگيري از اين اتفاق، اين است که خانواده نوجوان را تحت حمايت عاطفي خودش قرار بدهد، نه اينکه او را کنترل کند.» به دانش آموزان دختر راهکارهاي پر کردن خلا عاطفي را بياموزيم «يک بخش ديگر پيشگيري، در مدارس اتفاق ميافتد. يعني ما بايد به بچهها براي برخورد با چنين شرايطي آموزشهاي لازم را بدهيم. مثلا اگر دانشآموزمان در شرايطي قرار گرفته که خانوادهاش او را از نظر عاطفي حمايت نميکند، چه کارهايي بايد انجام دهد؛ رابطه خودش را کجا، با چه کسي و چطور محکم کند که اين خلا عاطفي پر شود. اگر از اقوام ديگر مثل: عمو، خاله، مادربزرگ و يا هر کسي که اين نوجوان را درک ميکند و او ميتواند با آنها رابطه عاطفي برقرار کند و اين رابطه خطرساز نباشد، ما چنين کساني را شناسايي و دانشآموزمان را به آنها وصل کنيم. حتي بين اوليا مدرسه هم ميتواند اين اتفاق بيفتد، يعني اگر نوجوان، فقط در يک جا پشتوانه عاطفي داشته باشد، به نظرم مشکلات خيلي کمتر ميشود.» به جاي يک شيميدان افسرده، بهتر است مهارت زندگي را به دانش آموزان بياموزيم «اگر بخواهيم کليتر به اين ماجرا نگاه کنيم، بحث آموزشي ما هم مهم است. ما در آموزش و پرورش ناقصي که داريم، خيلي از مطالبي که به بچهها ارائه ميدهيم، مطالبي به درد نخور است. خود زيبا هم در مصاحبهاش اشاره کرد که چه لزومي دارد ما اقتصاد بخوانيم يا به ما چه ربطي دارد که اسکندر چه کار کرده است. اگر اين آموزشها مبتني بر شرايط دانش آموز و شرايط روحي و رواني خانوادهها باشد، به نظر بسيار کاربرديتر ميآيد. اگر يک مدير خلاق وجود داشته باشد که بين زنگهاي تفريح يا کلاسها يک زنگ را به آموزش مهارتهايي که دانشآموزان لازم دارند، اختصاص بدهد، اوضاع خيلي بهتر ميشود. ما در مدرسه درسي داريم به نام «مهارت زندگي» که اصلا مهارت زندگي در آن آموزش داده نميشود. يعني اصلا کاربردي نيست و يک سري شعار است که به دانشآموز ياد ميدهيم. البته اين خودش يک نقد مفصل ميطلبد. اگر مدير خلاقي وجود داشته باشد که براي دانشآموزان بستري را فراهم کند که آنها بتوانند درباره دغدغهها، عصبانيتها و مشکلات خانوادگيشان در مدرسه حرف بزنند و تخليه شوند، خيلي بيشتر به نفعشان است تا اينکه بخواهند سر کلاس فيزيک و شيمي بنشينند که بعدها ما يک شيميدان افسرده تحويل جامعه بدهيم.» بايد در مدارس آموزشهايمان را با آموزههاي ديني گره بزنيم «يک مساله ديگر که خيلي ميشود روي آن مانور داد؛ بحث گره زدن دانشآموزان با دين است. ما در آموزههاي دينيمان از اين دست گفتهها که راجع به اعتماد به نفس، خودباوري يا ضربه نزدن به خود به صورت جسمي و روحي است، کم نداريم. اگر مدرسه بتواند بحث آموزش را با آموزههاي دينيمان پيوند بزند، مثلا به وسيله يک امام جماعت خيلي فعال، يک طلبه حوزه علميه يا کسي که واقعا اين مسئله دغدغهاش باشد و قبول کند بين دو نماز راجع به راههاي رسيدن به خدا صحبت کند، معضلات بسياري حل ميشود. خيلي از دانشآموزان در اين شرايط خدا را به عنوان يک معبود آسماني پيدا ميکنند، کسي که ميشود به او پيوند خورد، جدا نشد و به رستگاري رسيد. دانش آموزان به اين موضوع فکر ميکنند و از خطاهاي بسياري مصون ميمانند.» اعتياد آور بودن خون بازي را رد ميکنم «موضوع ديگري که زيبا به آن اشاره کرده بود؛ تعداد زياد دانش آموزاني که در کلاس خون بازي ميکردند و بحث اعتياد آور بودن اين کار بود. واقعيتش اين است که من تا به حال با اعتيادآور بودن خون بازي مواجه نشدم. يعني دانش آموزي نديدم که مدام بخواهد اين کار را انجام دهد. من دانش آموزاني داشتم که به خاطر وابستگيهايي که داشتند، خودزني ميکردند. ولي بعد از صحبت و جلسات مشاورهاي که با آنها داشتيم، ماجرا حل شد. من هنوز با چنين موردي مواجه نشدم که خون بازي برايش اعتيادآور باشد.» به زيبا حق ميدهم که به خاطر خلاهاي عاطفياش دست به چنين کاري بزند «من به زيبا حق ميدهم که براي پر کردن خلاهاي عاطفياش به اين حرکات دست بزند؛ درد دل نکردن با مادر، تنها بودن، عدم درک خانواده، مخالفت شديد پدر با حضور در دنياي مجازي با توجه به اينکه اين نوجوان اعتقاداتي هم دارد. ميگويد من نماز ميخوانم، حجابم را هم دوست دارم، يعني نميتوانم بگويم از لااباليگري و بيبند و باري به خون بازي رسيده است. بلکه همه اينها به خاطر خلاهاي عاطفي و مشکلات روحي است که در خانوادهاش وجود دارد.» در مدارس براي دانش آموزان آهنگهاي اميدبخش پخش کنيم «زيبا در مصاحبهاش گفته بود که آهنگ خوانندگاني را گوش ميدهد که ديگران با آن خودکشي ميکنند! بله، خيلي از آهنگها محتواي نااميدکننده دارند و نوجوانان را به سمت کارهاي خشن سوق ميدهند. جمع آوري و يا فيلتر گذاشتن، روي اين آهنگها کار بسيار سختي است و از عهده مدرسه و خانواده خارج است. ولي ميشود با جايگزيني اين موارد در مدرسه، دانشآموزان را به سمت ديگري گرايش داد. مثلا ميشود براي بچهها در مدارس تولد گرفت و برايشان آهنگهايي پخش کرد که جايگزين چنين آهنگهايي شود. آهنگهايي که سرشار از اميد باشد؛ درباره خدا و اميد به زندگي. چون جمع آوري آن آهنگهاي نااميدکننده تقريبا غير ممکن است.» غرور خانواده نسبت به شيوه تربيتي نوجوان را به پرتگاه ميبرد «چند سال پيش دانش آموزي داشتم که معتاد به مصرف مسکن بود و انواع قرصهاي مسکن مثل: ايبوپروفن، ژلوفن و نوافن را سر صبح به صورت هشت تايي يا ده تايي مصرف ميکرد و اين خيلي عجيب بود. اين نوجوان هميشه خموده و خسته بود. ما به خانوادهاش اطلاع داديم که اين دانشآموز را فقط يک بار يه آزمايش خون ببريد، چون احتمالا به خاطر کمخوني دچار رخوت و خستگي است. ولي ما با چنان واکنش عجيبي از سوي مادر اين دانش آموز روبه رو شديم که اگر جلوي او را نگرفته بوديم ما را کتک ميزد يا بلايي سرمان ميآورد که چرا به فرزند من تهمت کمبود فقر آهن ميزنيد! در حالي که ما اصلا به او نگفته بوديم که اين نوجوان به مصرف مواد مخدر معتاد است. معمولا خانوادهها انقدر به فضاي پيراموني خانوادهشان مطمئن هستند و فکر ميکنند در بحث تربيت فرزندشان بسيار موفق و خوب عمل کردند که اصلا هيچ خطري سمت بچهشان نميآيد. اين غرور و اين تکبر نسبت به شيوه تربيتشان باعث ميشود، گاها بچهها خطراتي را از سر بگذارنند که به هيچ وجه قابل جبران نيست.» با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد