عباراتی که والدین هرگز نباید به کودک بگویند
پزشکان بدون مرز/ روانشناسان خانواده معتقدند که حتي يک جمله ناغافلانه مي تواند تاثير منفي بسيار قوي بر ذهن يک کودک بگذارد. به همين دليل بسيار مهم است که وقتي با کودک در تعامل هستيد روي جملاتي که به او مي گوييد دقت کنيد و از گفتن بعضي جملات خاص شديدا پرهيز کنيد. وقتي هم سن تو بودم همه کارهايم را خوب انجام مي دادم پدر و مادر براي بچه ها از بدو تولد تا ۶ سالگي حکم خدا را دارند: آن ها همه چيز را مي دانند، آن ها به کودک کمک مي کنند تا نگرش خود نسبت به دنيا را شکل دهند. عبارات خاص بين والدين و فرزند رقابت ايجاد مي کنند. به عنوان مثال: هيچوقت نمي توني منو بگيري، هر کاري که تو انجام مي دهي من بهترش را انجام مي دهم. بچه هايي که با اين جملات بزرگ مي شوند تمام سعي خود را مي کنند تا ثابت کنند که مي توانند چقدر خوب باشند. درست است که اين مسئله آن ها را در رسيدن به هدفشان ترغيب مي کند اما مشکل اينجاست که آن ها هدفشان اين باشد که نه به خاطر خودشان بلکه بخاطر تحت تاثير قرار دادن والدينشان به جايي برسند. اين بچه ها وقتي بزرگ مي شوند هيچوقت براي چيزهايي که در زندگي بدست آورده اند خوشحال نخواهند بود. خوشحالي آن ها وابسته به تاييد والدينشان است. تو ميمون کوچولوي من هستي وقتي اين کلمات را براي کودک به کار مي بريم آن ها را تبديل به موجودي غيرانساني مي کنيم. به يک عروسک که هر چه دلمان خواست مي توانيم با او انجام دهيم. در ابتداي زندگي، کودک اين کلمات را مثبت تعبير مي کند چون به شما اعتماد کامل دارد. حتي اگر چيز بدي هم بگوييد به دليل اعتمادي که به شما دارند سعي مي کنند آن را تکرار کنند. بنابراي بايد بسيار مراقب کلماتي که به کار مي بريد باشيد. بهتر است که وقتي او را خطاب قرار مي دهيد به جاي اسم هاي مستعار بامزه نامش را به زبان بياوريد. در واقع کودک با نام اصلي خود به دنيا معرفي مي شود، با نام اصلي خود خودش را در دنيا مي شناسد و با نام اصلي خود درک مي کند که چقدر در دنيا به عنوان يک شخصيت ارزش دارد. دوستت در امتحان بهتر از تو بود اکثر والدين نيات درستي دارند. آن ها اغلب به کودکانشان مي گويند: نگران نباش براي من هم همين اتفاق افتاد اما ببين الان خوبم. آن ها اين جملات را به کار مي برند چون نمي توانند فراموش کنند وقتي پدر و مادر خودشان با توبيخ کردنشان به خاطر اينکه به خوبي ديگران نيستند آن ها را نااميد مي کردند. جمله اي که مي تواند تجربه اي آزار دهنده براي کودک باشد و تلخي ان را حتي تا دوران نوجواني هم به دوش بکشد اين است: چرا او در امتحان بهتر از تو بود؟ آن ها از شخصي که با او قياس شده اند متنفر مي شوند. بچه ها از اينکه با ديگران مقايسه شوند به شدت بدشان مي آيد و اين مسئله باعث مي شود که کودک هميشه خودش را با ديگران مقايسه کند و اين رفتار سالمي نيست. اگر يکبار ديگر اين کار را انجام دهي ديگر دوستت نخواهم داشت عبارت مشابه آن اين است: اگر اين کار را انجام دهي خيلي دوستت دارم. اين نحوه صحبت کردن کودک را هميشه نگران اين مسئله مي کند که هميشه بايد خوب باشد و هيچ اشتباهي مرتکب نشود. کودک تقلا مي کند که ببيند والدينش دقيقا چه چيزي از او مي خواهند و اميال و آرزوهاي دروني خودش را ناديده مي گيرد. وقتي اين اتفاق بيفتد او ديگر بچه نيست چون لازمه بچگي بيخيالي و سبکبالي است. اين ذهنيت که هميشه خود را در رده دوم اهميت قرار دهد به آساني تا دوران نوجواني هم همراه او مي ماند. من رو سرافکنده نکن بچه هايي که مدام اين جمله را از والدين خود مي شنوند دائما مي خواهند به ديگران نشان دهند که آنچه آن ها فکر مي کنند درست است. و هنگامي که مورد توجه مثبت قرار مي گيرند نمي دانند که چگونه بايد با آن کنار بيايند. ممکن است فرار کنند يا مخفي شوند. اين بچه ها حس مي کنند که هيچ انتخابي در زندگي ندارند و هميشه باعث سرافکندگي پدرومادرهايشان هستند. اگر شما از آن دسته والديني هستيد که اين جمله را زياد به کار مي بريد بايد بدانيد که زخم عميقي بر احساس او وارد مي کنيد. لنگه پدرت/مادرت هستي گفتن اين جمله با عصبانيت نشان مي دهد که والدين روابط خوبي با هم ندارند و مي خواهند که اين سرخوردگي را روي فرزندشان تخليه کنند. اين گونه والدين مي خواهند که به نوعي نارضايتي هاي خود را بيرون بريزند بنابراين از طريق صحبت هايي که با بچه دارند آن را بروز مي دهند. طبيعتا تمام شنيده هاي کودک در اين شرايط منفي هستند و براي مدت زمان طولاني در ذهن او حک مي شود. به عنوان مثال اگر به کودک بگوييد “مثل پدرت لجبازي” چيزهايي که در ذهن او مي گذرد اين است : نمي خواهم مثل پدرم باشم، او لجباز است، پدر بد است. همينطور کودک با اين افکار منفي به زندگي خود ادامه مي دهد. اگر غذايت را نخوري بزرگ نمي شوي خانم جواني را مي شناسم که مي گفت وقتي کودک بود جمله اي که پدر و مادرش به او مي گفتند اين بود: اگر غذا نخوري شب غذا به سراغت مي آيد و تو را مي خورد. درست است که اين جمله کمي احمقانه است اما از آن پس او فوبياي انواع غذاها را داشت. اين جملات باعث خيلي از مسائل احساسي در ارتباط با غذا مي شود. همچنين مسائلي چون مشکلات وزن، خودآگاهي و خيلي مشکلات ديگ… اگر درست رفتار نکني تو را به عمو مي سپارم اين جمله باعث مي شود کودک فکر کند تنها زماني که باب ميل والدينش رفتار کند برايش ارزش قايل مي شوند. گفتن اين جمله مثل اين مي ماند که به کودک مي گوييم: خودت نباش، بايد هر طور که ما تاييد مي کنيم رفتار کني. اين بچه ها که دائما با اين جملات بزرگ مي شوند نمي دانند که از زندگي چه مي خواهند و به جاي آن هميشه سعي مي کنند ديگران را راضي و خشنود سازند. بعدا تنبيهت مي کنم اين جمله به کودک مي فهماند که والدين اين حق را دارند هر کاري که دوست داشته باشند با فرزندشان انجام دهند و احساسشان بي ارزش است. آن هابه پدر و مادرشان به چشم يک رئيس و ناظر نگاه مي کنند نه به چشم يک نگهبان مهربان و هميشه از ترس تنبيه شدن سعي مي کنند کاري را انجام دهند که پدرومادر دوست دارند. نمي خواهم ببينمت يا نمي خواهم صدايت را بشنوم اين جمله يعني: زندگي من را خراب کردي، مي خواهم ناپديد شوي، اصلا نبايد وجود داشته باشي. طبيعتا کودک هميشه احساس گناه مي کند و تصور مي کنند که دليل ناراحتي پدر و مادرشان هستند. بنابراين نتيجه مي گيريم که قبل از به زبان آوردن جمله اي بايد بسيار مراقب باشيم. همه اين جملات عواقب عميقي در زندگي شخص خواهد داشت. کودکان بار دردناک اين جملات را تا پايان عمر با خود حمل مي کنند. وقتي نمي توانيد خودتان گفته هايتان را کنترل کنيد بايد فردي را به عنوان شاهد در نظر بگيريد. بايد در بهبودي رفتار خود تلاش کنيد تا توانسته باشيد در بهبودي زندگي کودکتان کاري کرده باشيد.