خراسان/ اين هفته از مرد سرطاني خواهيد خواند که با فتوشاپ همه جا رفته است و مادري که قصه را فقط براي خواباندن بچهاش ميگويد.
قصه براي بيدار شدن است يا خوابيدن؟
با مادر آرش درباره پيشرفت کلامي آرش صحبت ميکردم. از او خواستم بيشتر برايش قصه بگويد. گفت نميتواند چون آرش شبها خيلي زود ميخوابد. گفتم: «خب روزها قصه بگوييد.» خنديد و شايد با شوخي جواب داد: «مگه قصه براي خواباندن بچهها نيست؟»
قصه قرار نيست بچهها را بخواباند حتي اگر شبها گفته شود، دنيا محتاج قصههايي است که بچههاي ما را بيدار کند. خدا ميداند همين شازده کوچولو، پينوکيو و اولدوز و کلاغها چه خوابها که از سر من پراندهاند.
حالا کجا ببرمتون؟
روز اولي که پيشم آمد، تازه متوجه سرطان پيشرفتهاش شده بود. آشفته بود و براي شيمي درماني مقاومت ميکرد. کمي طول کشيد تا کنترل اوضاع را در دست گرفت. اين بار کمي دير آمد. خواست عکسهايش را به من نشان دهد و من مشتاقانه پذيرفتم. کلي عکس نشانم داد از خودش که ماهرانه آنها را دستکاري کرده بود، در کابين هواپيما جاي خلبان، روي پل برج در لندن، وسط ميدان کنکورد در پاريس، بالاي قله دماوند و هزار جاي زيباي ديگر. با هر عکس کلي خنديديم. گفت رفته کلاس عکاسي و فتوشاپ و به قول خودش از هرجا که برايش «رويا» بوده، سردرآورده است. بعد هم به من گفت: «بذاريد يه عکس ازتون بگيرم اونوقت هرجا «روياتون» بود، بگيد همونجا بذارمتون». دوربينش را درآورد و عکسش را گرفت و گفت: «حالا کجا ببرمتون؟»
در دلم گفتم که همينجا، پشت نگاههاي اميدوار خودت، جلوي لبخندهاي مراجع قبلي، کنار دعواهاي بيمار ديروز... . «روياي» من همين جاست، وسط همين چهارديواري چند متري. مرا همينجا بگذار.
نويسنده : دکتر الميرا لايق روان شناس
بازار