خاطرات تکاندهنده دختر فراری از خانه جهنمی!
خراسان/ دختر بخت برگشته که با فرار از خانه به پايگاه فساد يک زن پا گذاشته بود قبل از آن که دير شود خود را از اين مخمصه نجات داد. دخترنوجواني که با فرار از خانه به پاتوق فساد يک زن پا گذاشته بود خيلي زود خودش را نجات داد. اين دختر نزد پليس رفت و خواست او را از سرنوشت شومي که دارد، نجات دهد. الناز که گريه ميکرد، به پليس گفت: وقتي ميخواستم از خانه فرار کنم فقط به ياد کتکهاي پدرم بودم که گاه گداري با سيم و کمربند به جان من ميافتاد. برادرم با نگاههاي کودکانه از من ميخواست ترکش نکنم، قول دادم وقتي کار خوبي پيدا کردم سراغ او بروم و با خود ببرم. دختر ۱۶ ساله ادامه داد: با مانتو و مقنعه مدرسه از خانه خارج شدم. ميخواستم با آن مقداري که حروفچيني و کامپيوتر بلد بودم شغلي دست و پا کنم. چشمانم پر از اشک بود که در را به روي برادرم بستم. هزار فکر داشتم و نميدانستم از کجا شروع کنم. به هر شرکتي رفتم دست خالي برگشتم. بعضيها با نيش و کنايه حرفهايي به من ميزدند که تا آن لحظه فقط از زبان برخي همکلاسيهايم شنيده بودم. خجالت ميکشيدم. به همه جا سر زدم، حتي به مطب پزشکان. ميخواستم هر طوري شده کاري دست و پا کنم، اما نشد. مقداري پول همراهم بود که توانستم ناهاري بخورم. وقتي خسته شدم به پارک لاله رفتم روي صندلي نشستم و براي اين که کسي متوجه فراري بودن من نشود کتاب درسي ام را باز و شروع به خواندن آن کردم. وحشت از بازگشت الناز مکثي کرد و گفت:غروب شد، دلهره زيادي داشتم، ميدانستم پدرم و نامادريام حسابي کلافه هستند. بابا حميد خيلي تعصبي بود اگر من را نميکشت حتما جنازه ام را به بيمارستان ميفرستاد. از سويي به خاطر فرار پشيمان بودم و از طرفي دلم براي برادرم تنگ شده بود. ميترسيدم به خانه برگردم. ميدانستم سرنوشت بدي در انتظارم است. شايد در خانه زنداني ميشدم. نامادري دختر فراري به گريه افتاد و گفت:برادرم بدون من خيلي تنها ميماند. هروقت براي مادرم که فوت کرده دلتنگي ميکرد، روي پاهاي من ميخوابيد. با ياد بهزاد به گريه افتادم، وقتي مامان فخري رفت شيرينيهاي زندگي مان تلخ شد. همه زير پاي پدرم نشستند و از دخترعمه اش تعريف کردند، بيچاره بابام تسليم شد و ما را بدبخت کرد. دخترعمهاي که وارد زندگي مان شد، اخمو، عبوس و پر فيس و افاده بود. انگار کلفت او بودم. شهين خانم وقتي حامله شد انگار من و بهزاد هوويش بوديم. با بهانههاي مختلف ميخواست از دست ما راحت شود. انگار همان دختر مهرباني نبود که وقتي من و مامانم را ميديد موهاي من را بازي ميداد و گونههايم را ميبوسيد. آشنايي در پارک الناز اظهار کرد: نميدانستم شب را چه کنم. روي نيمکت پارک گريه ميکردم ترس وجودم را گرفته بود، صورتم را بين دو دستم گرفته بودم و سعي ميکردم گريههايم بي صدا باشد. وقتي دستي شانههايم را تکان داد بي اختيار فريادي کشيدم. يک زن ۵۰ ساله که صورتي خندان و مهربان داشت پشت سرم ايستاده بود. وقتي گفت چرا گريه ميکني؟! به ياد مادرم افتادم و خودم را در آغوشش انداختم. انگار ميدانست دختر فراري هستم. نوازشم کرد و گفت از اين اتفاقات زياد ميافتد. انگار ميدانست پدرم من را کتک ميزند. رگ خواب مرا در دست داشت. وقتي دلداري اش تمام شد دستم را گرفت و از روي نيمکت بلند کرد و خواست همراه او به خانه اش بروم. ننه ليلا دختر گريان به گوشهاي خيره شد و ادامه داد: آن زن خودش را ننه ليلا معرفي کرد و گفت تا الان خيلي دختر فراري ديده است و سعي کرده آنان را به خانههايشان بازگرداند. به او گفتم که پدرم با همه فرق دارد، من را خواهد کشت و ديگر نميتوانم برگردم. خانهاش در جنوب تهران بود. وقتي با او قدم ميزدم همسايهها نگاه خاصي به من و ننه ليلا داشتند. او گفت که توجهي نکنم تا اين که وارد خانه اش با ديوارهاي قديمي شدم. خانه فساد دختر دانش آموز روبه افسر پليس عذرخواهي کرد و گفت: آن جا دو دختر را ديدم که با لباس بسيار شيک و آرايش غليظ به استقبال ننه ليلا آمدند. ميترا و ترانه هر دو ميخنديدند و با دقت من را وارسي ميکردند. وقتي از زبان ترانه شنيدم که به ننه ليلا گفت چه تيکهاي تور کردي! احساس کردم قلبم خوابيده است. ترس همه وجودم را گرفته بود. از همکلاسيهايم شنيده بودم که بعضي از زنان، دختر فراريها را ميفروشند، اما ننه ليلا چهرهاي مهربان داشت. با چشم غرههاي اين زن، دو دختر ساکت شدند. آن شب به من غذاي خوبي داده شد و اجازه دادند در اتاق استراحت کنم. نخستين شبي بود که تنها تا ساعت ۱۱ شب بيرون از خانه بودم. باز به ياد برادرم افتادم. حتما با گريه خوابيده بود. بيرون در اتاق صداهاي مردانهاي شنيده ميشد که با ميترا و ترانه شوخي ميکردند. وقتي همه جا را سکوت گرفت و آن دو دختر خانه را ترک کردند، ننه ليلا سراغ من آمد نوازشم کرد و گفت: دخترم اگر نزد من بماني با وجود اين که روزهاي نخست سخت است بعد ديگر عادت ميکني و مانند اين دو دختر روحيه خوبي پيدا خواهي کرد در غير اين صورت سرنوشت بدي خواهي داشت و اين بار گرگهاي جامعه تو را خواهند دريد و آثار روانياش بدتر و بيشتر است. ننه ليلا از اتاق خارج شد و من شنيدم به زني که مهمان خانه بود، گفت: اين دختر را فردا به آرايشگاه ببر و براي مهمانان آماده کن. فرار از فساد الناز گفت: احساس ميکردم چارهاي جز پذيرفتن اين سرنوشت تلخ ندارم، ميخواستم با اين ماجرا کنار بيايم. آن شب گريه ميکردم که خوابم برد و صبح با فريادهاي دختري از خواب پريدم. ترانه بود، گريه ميکرد و ناسزا ميگفت. وقتي دقيق شدم ديدم از زندگياش مينالد و ننه ليلا سعي ميکند او را آرام کند و مدام ميگفت که دخترتازه وارد ميترسد. فهميدم منظورش من هستم همان جا تصميم گرفتم فرار کنم. من و ترانه از خانه ننه ليلا خارج شديم او با آرايش غليظ سعي کرده بود ناراحتي اش را پنهان کند که به او گفتم تو به خاطر فرار از خانه ناراحتي؟! اين جمله کافي بود تا گريه امانش ندهد. وي ادامه داد: در پارکي پاي درددلهايش نشستم. چه سرنوشت بدي داشت. حتي بدتر از من و تا چه ميزان تحمل کرده تا اين که از روي ناچاري به سمت ننه ليلا کشيده شده بود. دو خواهر کوچکتر داشت که نميدانستند او چه کاري ميکند. پرستار خانگي استخدام کرده بود تا در غياب او خواهرانش خوب تربيت شوند، همه فکر ميکردند او در جزيره کيش فروشنده لوازم آرايش است. خواستم راهي براي من پيشنهاد کند. وقتي شنيدم کتک پدر بهتر از فراري بودن است مسيرم را تغيير دادم. او از بد صفتي ننه ليلا تعريف کرد به گونهاي که اگر او را بار ديگر ميديدم از وحشت ميمردم. اعتماد به پليس الناز گفت: قرار شد او نزد ننه ليلا بگويد که من فرار کرده ام. با راهنمايي ترانه وقتي از او جدا شدم نزد پليس آمدم متاسفانه آدرس خانه ننه ليلا را نميدانم. طوري من را چرخاندند تا مسير را بدون راهنما نشناسم! آغوش پدر وقتي پرونده الناز پيش روي داديار دادسراي تهران قرار گرفت و همزمان با صدور دستور براي رديابي ننه ليلا و خانه فساد، قرار بر اين شد براي نجات الناز از سرگرداني، پدرش به کلانتري احضار شود. وقتي پدر الناز به کلانتري رفت، ماموران مددکار اجتماعي به او گفتند که عصر روز قبل به آن جا رفتهاست و خواسته پدرش را روشن سازند که او و برادرش در يک جهنم زندگي ميکنند. پدر الناز او را در آغوش گرفت و آرام گفت: ببخشيد! پدر الناز حرفهاي دخترش را که شنيد قول داد همه مشکلات را حل کند. مرد گريان به پليس گفت: ميدانم بچه هايم سختي ميکشند، چون نامادري شان باردار است و بچه مان به زودي متولد ميشود. نميتوانم طلاق بگيرم، اما از همين امروز خانهاي خوب براي مادر تنهايم که او هم سرپناهي ندارد و هر هفته در خانه يکي از خواهر و برادرانم است تهيه ميکنم تا الناز و بهزاد نزد او بمانند. خرجي شان را ميدهم و مرتب به آنها سر ميزنم. قول ميدهم اجازه ندهم زنم در اين بخش دخالتي داشته باشد. حدود پنج سالي ميگذرد که او و بهزاد همراه مادربزرگشان که زن تنهايي بود و هرماه خانه يکي از پسرانش زندکي ميکرد با هم زندگي ميکنند. خرجي شان را پدرش ميدهد و هر روز به آنها سر ميزند. تحليل کارشناس گمگشتگي هويت پاشنه آشيل دختران فراري دکتر امان ا... قرايي مقدم جامعه شناس و استاد دانشگاه فرار دختران از محيط خانه و خانواده دلايل مختلفي دارد. از نگاه جامعه شناختي، دختراني که فرار را به حضور در خانه و محيط خانوادگي ترجيح ميدهند، دلايل خاصي دارند که به آن ميپردازيم. فقر شديد، طلاق والدين و اعتياد اعضاي خانواده، خشونتهاي خانوادگي از سوي پدر، مادر يا برادر در فرار دختران از خانه نقش به سزايي دارد. ترس عامل ديگري است که سبب ميشود دختران از خانه فرار کنند و اين ترس اغلب از سوي پدران يا برادران غيرتي، تعصبي يا خمشگين به اين دختران تسلط پيدا ميکند. زورگويي و پرخاشگري اعضاي خانواده و تحميل برخي عقايد باعث ميشود دختران از خانه فرار کنند بدون آن که بدانند قرار است بيرون از محيط خانه چه بلاهاي هولناکي را تحمل کنند. البته گروه همسالان نيز در پديده فرار از خانه نقش دارند. برخي دختران در مهارت نه گفتن ضعيف هستند و تحت تاثير گروه همسالان براي تجربه هيجانات خاص سني خود مرتکب اين اقدام ميشوند. رفتار بد برخي والدين با دختران شان سبب ميشود اين دختران از زندگي ناکام شوند و به دليل تشديد محروميتها و کمبودهاي عاطفي و مالي فرار از خانه را ترجيح دهند. البته پديده فرار از خانه بيشتر در کلان شهرها ديده ميشود، زيرا دختران در شهرهاي کوچک از انجام اين رفتار ميترسند و از بي اعتباري و بي اعتماد شدن والدين و خانواده خود واهمه دارند. عامل اصلي فرار دختران از خانه طلاق والدين است. جدايي پدر و مادر از يکديگر و نبود سرپرست مناسب در خانواده در بروز و شيوع فرار دختران از خانه، نقش به سزايي دارد. سبک زندگي و نوع تربيت خانوادگي در بروز اين پديده هولناک اجتماعي تاثيرگذار است. اگر سبک تربيتي و خانوادگي والدين سخت گيرانه باشد، قطعا دختران به راحتي در فکر فرار از خانه خواهند بود. بخشي از دلايل مربوط به فرار دختران از خانه نيز به خاطر مشکلات شخصيتي خود دختران است، زيرا در سن نوجواني دچار گمگشتگي در هويت ميشوند و همين بحران هويت آنها را با معضلات اين چنيني رو به رو ميکند. فرار دختران از خانه به دليل برقراري ارتباط با جنس مخالف نيز دليل ديگري است که از نگاه جامعه شناختي ميتوان به آن پرداخت. برخي دختراني که شخصيت شان کامل نشده است و رفتارهاي آني و تکانهاي از خود بروز ميدهند و مهارت حل مسئله ندارند در ارتباط با جنس مخالف هيجانات خود را کنترل نميکنند و تصميم به فرار از خانه ميگيرند. اين دختران آسيب ديده بعد از پشيماني و بازگشت به خانه و محيط خانواده نياز به دلجويي از سوي والدين دارند و بايد مراعات حال و روحيه آنها را کرد. چنان چه اين دختران از سوي خانواده حمايت نشوند، باز هم فرار از خانه را تکرار ميکنند و فساد و بي اخلاقي در جامعه رواج پيدا ميکند. اورژانس اجتماعي حمايت خانواده و جلسات مشاورهاي به راحتي اين دختران آسيب ديده را به کانون خانواده بازمي گرداند.