چرا مادرم مرا دوست ندارد؟
راسخون/ با سلام. من دختري هجده ساله هستم که امسال کنکور دادم و متاسفانه به خاطر يه سري مشکلاتم نتونستم نتيجه ي خوبي بدست بيارم و تصميم گرفتم که بمونم براي سال بعد. اين ها رو گفتم چون سوالم مربوط به همين ميشه. مادر من آدم درونگرايي هست و عموما احساسات و نظراتش را بيان نميکند. وقتي نتايج کنکورم رو دادن، خودم ميدونستم که قرار نيست رتبه خوبي بيارم چون واقعا من نتونسته بودم خوب درس بخونم که از دلايل خوب درس نخوندنم، پنجاه درصد عاملش خانوادم بودن چون اصلا يه ذره هم خودشون رو با برنامه من وفق نميدادن و تصورشون هم اين بود که آدم نبايد وابسته اين و اون باشه تا درس بخونه و بايد توي هر شرايطي درس بتونه بخونه. در حاليکه من مطمئنم همه کنکوري ها ميدونن اينجوري نيست و حتما بايد حتي يه ذره هم که شده خانواده حمايتشون کنه. البته اونها دمشون گرم از لحاظ مادي همه چي رو مهيا ميکردن ولي آرامشي توي خونه اصلا وجود نداشت. خلاصه مادر من اوايل که نتايج رو دادن همش سکوت ميکرد و حتي نميگفت چرا خوب نياوردي. (پدرم توي ماموريت کاري هستن و ماموريتشون چند ماهه هست و اينجا نيستن که شاهد رفتار مادرم با من باشن و نظري بدن) اما چند روز پيش يه اتفاقي افتاد که من يه کم اعتراض کردم که مادر من شما اصلا شرايط درس خوندن رو براي من مهيا نميکنين و انتظار هم دارين که من نابغه بشم. من اين وسط يه برادر چهار ساله هم دارم که چون پدرم اينجا نيست و مادرم هم صبح ها ميره اداره و برادر بزرگترم هم توي يه شهر ديگه توي دانشگاه هست، از قضا من مسئول نگهداري و مراقبت از برادر کوچيکم هستم که به هيچ عنوان فرصت درس خوندن براي من نمي مونه. و اما وقتي که من اون اعتراض رو کردم، مادرم شروع کرد به بد وبيراه گفتن و تحقير کردن و سرکوفت زدن به من. مثل اينکه خيلي وقت بود منتظر گفتن اينها بود. من واقعا ناراحت شدم، درکش ميکنم چون انتظاري که از من داشتن رو برآورده نکردم و قبول ميکنم که خودم هم کم کاري کردم و بايد و بايد هر طور که شده ميتونستم خوب درسم رو بخونم، اما اين وسط مشکل من اينه که اينها اصلا به هيچ عنوان قبول نميکنن که خودشون هم در موفق نشدن من نقش دارن. مادرم تصور ميکنه چون از لحاظ مالي خيلي کمک کرده به من که هر کتابي رو تهيه کنم، پس حق داره که بهم سرکوفت بزنه. باز هم من درکش ميکنم و اونقدر توي روح و روان خودم به خودم ناسزا ميگم که چرا نتونستم موفق بشم. اما مادرم دست بردار نيست و همين امروز هم ديگه جلوي مادربزرگم من رو تحقير کرده و هر وقت هم در برابر دفاع هاي من کم مياره ميگه که ايشالا خدا مادرتون رو ازتون بگيره راحت شين، به خدا اونقدري عصباني و ناراحت شدم که وقتي چشمهاي گريان برادر کوچيکم رو ميديدم در برابر اين حرف مادرم، واقعا ميخواستم برم خودکشي کنم که همه از دستم راحت بشن. من خيلي روحيه ضعيفي دارم و هر تلنگري واقعا خيلي قلبم رو به درد مياره. مادرم هم که هيچ حتي يه ذره هم فکر نميکنه که شايد بهتر باشه به جاي دعوا با تنها دخترش و سرکوفت زدن بهش، فقط يه بار بره باهاش آروم حرف بزنه و مشکلات و مسائل من رو هم بفهمه. به خدا اونقدري دلم يه خلوت مادرانه ميخواد که مادرم نوازشم کنه. ولي هر دقيقه که ميگذره مطمئن ميشم که اون اصلا من رو دوست نداره. پاي نوشتن اين متن هم کلي اشک ريختم. خيلي ممنون که وقت گذاشتين و خوندين.😔 مشاور: خانم قرباني با سلام و درود بر شما همراه گرامي دوست نوجوان من، پيام تان را با دقت خواندم و تلاش کردم از دريچه نگاه شما به وضعيت بنگرم. دختري با درک بالا و منصف هستيد که ميتوانيد همه جوانب مسئله و شرايط اطرافيان را لحاظ کنيد و اين نشان از درايت شما دارد. همراهي خوبي با اشتغال مادرتان براي مديريت و نگهداري برادرتان داريد. دوست داشتيد او نيز با همدلي و نشان دادن درک خود اين ها را جبران کند و مرهم ناراحتي و رنج تان باشد و در صورت امکان نيز کمک کند تا شما بتوانيد به هدف خود برسيد تا مايه افتخارش شويد. اما گويا در اين ميان مادرتان از شما خسته تر است و نتوانسته در کنار اين وضعيت خود، درک خود را نشان دهد و در زمان عصبانيتش، شما را نيز دل خور، رنجورتر کرده است. شما انتظار حمايت از او داشتيد نه گلايه و تشر. دوست عزيزم، در عين اينکه به شما حق ميدهم از شما ميخواهم با تکيه بر همان درايت و توان عقلي تان، مجددا شرايط را مديريت کنيد تا زودتر به ايده ال هاي خود دست يابيد. پيشنهادهاي ذيل ميتواند در اين زمينه شما را ياري کنيد. - ابتدا ناراحتي خود را بپذيريد و با خود همدلي کنيد. در ادامه توجيهي از خستگي هاي مادرتان داشته باشيد و خود را ارام سازيد. - نامه اي به مادرتان نوشته و ضمن تشکر از زحمات او، ناراحتي خود را از قبول نشدن در کنکور و همچنين و بحث با ايشان بيان کنيد. به او بگوييد که چقدر دوستش داريد و چقدر هم براي خوشحالي اش تلاش ميکنيد و در انتها نيز اشاره کنيد براي موفقيت به درک و کمکش نياز داريد. - با توجه به نيازمندي خود به زمان و تمرکز، به ايشان پيشنهاد دهيد که براي نگهداري برادرتان از مهدکودک کمک بگيرد و هزينه خريد کتاب و.. را در اين زمينه صرف نمايد. يا حداقل در زمان حضور خودش در منزل ، شما را براي مطالعه و حضور در کتابخانه مرخص کرده و اجازه مطالعه بدهد. در نهايت هم بياد داشته باشيد گرچه شرايط ايده الي نداريد اما توان و درايت بالاي شما ميتواند خلق کننده راه حل هاي بسيار کاربردي باشد و لذا فرصت مطالعه را ميتوانيد فراهم سازيد. هدف والا همت بالا ميخواهد و هميشه گلهاي زيبا از ميان سنگ هاي سخت مي رويند. در پناه حق و عاقبت بخير باشيد.