نماد آخرین خبر

چرا بچه‌دار نشدن مُد شده است؟

منبع
بروزرسانی
چرا بچه‌دار نشدن مُد شده است؟
ترجمان/ به احتمال زياد شما هم زوج‌هايي را مي‌شناسيد که هر وقت بحث بچه‌داري مي‌شود، قاطعانه مي‌گويند تصميم گرفته‌اند هيچ‌وقت بچه‌دار نشوند. دلايل زيادي هم براي تصميمشان مي‌آورند. بعضي معتقدند بچه‌دارشدن غيراخلاقي است چون آدم ديگري را وارد اين دنياي کثيف مي‌کند. برخي دلايل محيط‌زيستي يا مسائل مربوط به سلامت را مطرح مي‌کنند، اما جامعه‌شناسي کارکشته مي‌گويد احتمالاً مهم‌ترين دليل، نوعي از تربيت است که آدم‌ها را به جاي استقبال از سختي‌ها و مقاومت دربرابر آن‌ها به توجه بيش‌ازحد به خودشان فرا مي‌خواند. فرانک فوردي، اسپايکد — فرق است بين کسي که تصميم مي‌گيرد بچه نياورد، و کسي که اين ديدگاه را مي‌پذيرد که مادري و بچه به دنيا آوردن ذاتاً ايراد دارد. آدم‌ها هميشه دربارۀ بچه‌دار شدن و تعداد بچه‌هايشان تصميم مي‌گرفته‌اند. اين‌جور مسائل تصميم‌هايي شخصي بوده‌اند، نه بيانيه‌اي دربارۀ اهميت و معناي اخلاقيِ آوردن بچه‌هاي جديد به دنيا. ولي امروزه قشر مهمي از جامعه، تصميمشان براي بچه‌دار نشدن را مثل يک نظر سياسي قاب‌بندي و ارائه مي‌کنند. حالا نوعي ايدئولوژي انسان‌گريز به وجود آمده است که خصومت با آن‌هايي را که تصميم مي‌گيرند بچه بياورند ترويج مي‌کند، و در کنارش ميل روزافزوني وجود دارد که تصويري منفي از مادري ترسيم شود. ايدئولوژي ضدِ زادوولد به دو شيوه ترويج مي‌شود. اين دو شيوه از هم متمايز اما اغلب به هم مربوطند. اول آنکه ادعا مي‌شود فرزندآوري و فرزندپروري اساساً تجربه‌هايي منفي‌اند که بايد به کسي که مي‌خواهد دست به آن بزند هشدار سلامت داد. دوم آنکه استدلال مي‌شود بچه داشتن، غيرمسئولانه است چون بچه‌هاي جديد تهديدي عليه محيط‌زيست هستند. و گويا اين ايدئولوژي اثرگذار هم شده است: ارقام جديد نگران‌کننده‌اي که دفتر آمار ملي انگلستان منتشر مي‌کند نشان مي‌دهند که نرخ زاد و ولد در انگلستان و ولز به کمترين مقدار خود از سال ۱۹۳۸ تا امروز رسيده است. در سال ۲۰۱۸، به ازاي هر هزار نفر ۱۱.۱ نوزاد زنده به دنيا آمده‌اند که رکورد پايين‌ترين نرخ را زده است. آيا مادري چيزي طبيعي است؟ يکي از راه‌هايي که امروزه براي مشروعيت‌زُدايي از جايگاه اخلاقي مادري به کار مي‌رود، ايده‌اي است که مي‌گويد انتظارِ جامعه از زنان براي اينکه بچه داشته باشند، يک‌جور تحميل غيرطبيعي و اجبارآور است. اين روايت آنچه را گاهي «ناچاري مادرانه»۱ مي‌نامند زير سؤال مي‌برد و اعلام مي‌کند که مادري براي زنان نقشي طبيعي نيست. تريز شکتر در متني که دربارۀ فيلمش به نام «زندگي به‌اصطلاخ خودخواهانۀ من»۲ نوشته است، مي‌گويد علاقه داشت يک واقعه‌نگاري بکند از «اوج‌گيري جمعِ روزافزوني از زناني که بچه نمي‌خواهند و اين شعار را قبول ندارند که مادرشدن مهم‌ترين (و طبيعي‌ترين) نقش زن است». فيلمِ «تابوشکن» شکتر عليه «ناچاري مادرانه» است: اين فيلم صداي آن جمعي است که بنيادي‌ترين ايده‌هاي ما دربارۀ هويت زنانه را به چالش مي‌کشند، از جمله يک دانشجوي نوزده‌ساله که مصمّم است لوله‌هايش را ببندد، زني که تأسفش از مادرشدن را «افشا مي‌کند»، بنيان‌گذاران يک جمعِ سالخورده از اقليت‌هاي جنسي، و يک کنشگر حقوق توليدمثل که درمان‌هاي باروري ناموفقش باعث شد زندگي‌اش متحول شود. شکتر مي‌گويد هدفش به چالش کشيدن دنيايي است «که در آن زنانگي به فرزندپروري گره خورده است». فيلم او جمع‌بندي نکته‌هاي کليدي‌اي روايت ضد زادوولد مي‌خواهد مادري را همچون تله‌اي نامطلوب و ناخوشايند ترسيم کند است که فعالان ضد زادوولد مطرح مي‌کنند. اين فيلم مي‌گويد که مادري ربط چنداني به هويت زن ندارد، و پشتيبان اين ادعاست که تأسف از مادرشدن شايع است. در نهايت هم به تلويح از برتري اجتماع‌هاي بي‌بچه مي‌گويد. روايت ضد زادوولد مي‌خواهد مادري را همچون تله‌اي نامطلوب و ناخوشايند ترسيم کند. در سال‌هاي اخير، مفسرّان فراواني بوده‌اند که با توسل به عبارت «تأسف مادرانه»۳ روي اين ايده دست گذاشته‌اند که بسياري از مادران وانمود مي‌کنند از زندگي‌شان راضي‌اند، اما در خفا تأسف مي‌خورند که بچه‌دار شده‌اند. يک مقالۀ کانادايي با عنوان «من از بچه داشتن متأسفم» مي‌گويد که اين حس و حال روزبه‌روز مرسوم‌تر مي‌شود. اين مقاله توجه مخاطب را به يک گروه ۹ هزار نفرۀ فيسبوکي با همين عنوان «من از بچه داشتن متأسفم» جلب مي‌کند. مؤلف مقاله خوشحال است که تابوي «تأسف پدر و مادرها» بالاخره شکسته مي‌شود. اخيراً همه، از بي‌بي‌سي («۱۰۰ زن ۲۰۱۶: والديني که از بچه داشتن متأسفند») تا مري کلر («درون جنبش روزافزون زناني که آرزو مي‌کنند کاش هرگز بچه‌دار نشده بودند») تا توديز پرنت («تأسف از مادري: با زندگي‌ام چه کرده‌ام؟») اين تابو را پيش چشم عموم مردم آورده‌اند. برخي اصرار دارند که تأسف مادرانه شايد حتي شايع‌تر از آني باشد که فکر مي‌کنيم. به گفتۀ آن‌ها، زنان بسيار زيادي در سکوت از اين عارضه رنج مي‌برند و احساس مي‌کنند که نمي‌توانند به کسي بگويند چه خطاي بزرگي مرتکب شده‌اند. تيتر يک مقالۀ اعترافي اخير در ديلي تلگراف به قلم يک مؤلف بي‌نام اين بود: «من در خفا آرزو مي‌کنم کاش هيچ‌وقت بچه‌دار نشده بودم». اين مصداقي معمولي از آن روند است. مؤلف مي‌نويسد از مخمصه‌اي که در آن گير افتاده ناراضي است و از آن اوقاتي مي‌گويد که «صداي آهسته‌اي در مغزم زمزمه مي‌کند که اگر بچه نداشتم زندگي رؤيايي‌ام را مي‌زيستم». او اضافه مي‌کند: «به خاطر اين رازي که در سينه دارم احساس مي‌کنم خيلي تنهايم». همين کلمۀ «راز» غالباً به کار گرفته مي‌شود، که بي‌ترديد مي‌خواهد بگويد تأسف مادرانه شايع‌تر از آني است که تصور مي‌کنيم. همچنين به‌کارگيري اين واژه مي‌خواهد نوعي مشوق هم باشد تا زنان بيشتري را ترغيب کند که داستانشان را با بقيه به اشتراک بگذارند. به همين خاطر، در انتهاي مقالۀ اعترافي ديلي تلگراف، دبيران اين عبارات را درج کرده‌اند: «آيا از بچه‌دار شدن تأسف مي‌خوريد؟ و آيا حاضريد به آن اعتراف کنيد؟ به گفت‌وگوها در گروه فيسبوکي زنان تلگراف بپيونديد». ولي اگر تأسف مادرانه حقيقتاً يک راز است، رازِ خيلي آشکاري شده است. اين روزها بحث دربارۀ تأسف مادرانه در سراسر دنيا بسيار رايج شده است. در سال ۲۰۰۹، روانکاو فرانسوي کورين مي‌ير کتاب پرفروشش بي‌بچه: ۴۰ دليل خوب براي مادر نبودن۴ را منتشر کرد. در سال ۲۰۱۶، بي‌بي‌سي مي‌ير را در فهرست الهام‌بخش‌ترين ۱۰۰ زن دنيا جا داد. آلمان به طور خاص پذيراي مسألۀ تأسف مادرانه بوده است. کتاب سارا فيشر با عنوان دروغ شادي مادرانه۵ روايتي دلهره‌آور از آن وحشت‌هايي ارائه مي‌کند که به گفتۀ او در پديدۀ مادري پيش مي‌آيد. کتاب براندازي از زاويۀ ديد اين ناظران امر بهنجارِ جديد همانا پيوند مادري با تأسف است، نه پيوند مادري با احساسات مثبت مادر۶ به قلم آلينا برونسکي و دنيز ويلک عليه آن ايده‌آل‌سازي سنتي از مادري در آلمان نوشته شده است. همين که هشتگ RegrettingMotherhood# (تأسف از مادري) در سال ۲۰۱۷ در آلمان ترند شد حاکي از آن است که اين دغدغه حرف دل بخش‌هايي از آن جامعه است. در برخي موارد، منتقدان «نرمال‌سازي» مادري نه‌تنها خود را افشاگر رازي کثيف مي‌دانند، بلکه پا را از اين هم جلوتر گذاشته و فعالانه مي‌کوشند به مادران کمک کنند تا از تصميم‌هايشان فاصله بگيرند. اورنا دونات، مؤلف کتاب تأسف خوردن بر مادري۷ (۲۰۱۵) مي‌گويد هدف اثرش کمک به مادراني بود که «آرزو مي‌کنند کاش مادري براي هميشه نيست و نابود مي‌شد». پس لاجرم به اين جمع‌بندي مي‌رسيم که عموم نظرات مطرح‌شده دربارۀ تأسف مادرانه صرفاً در پي توصيف اين پديده نيست، بلکه دنبال بهنجار‌سازي آن است. از زاويۀ ديد اين ناظران امر بهنجارِ جديد همانا پيوند مادري با تأسف است، نه پيوند مادري با احساسات مثبت. بيگانگي با والد بودن بهنجار‌سازيِ «تأسف مادرانه» به يک روند گسترده‌تر گره خورده است که تولد و بزرگ کردن بچه‌ها را نوعي زحمت شاق مي‌داند که بهتر است از آن اجتناب شود. يعني اصل اين ايده که بزرگسالان مسئوليت نسل‌هاي جوان‌تر را بر عهده بگيرند يک‌ عُرف تاريخ ‌مصرف‌گذشته به حساب مي‌آيد که با سبک ‌زندگي افراد سرشلوغ و موفق تعارض دارد. انصراف از والد شدنْ ميلي است که تقصيرش غالباً به گردن دشواري‌هاي مالي مي‌افتد. در اسپانيا و ايتاليا مي‌گويند که پديده‌اي که اصطلاحاً به آن «سندرم گهوارۀ خالي» مي‌گويند، به‌خاطر تعهدات مالي و زماني‌اي است که بچه‌دارشدن به دنبال مي‌آورد. ولي اين تبيين چندان موجه نيست، چون در بسياري نقاط دنيا، بيگانگي امروزي با زاد و ولد در ميان اقشار مرفه نيز به اندازۀ افراد کمتر بهره‌مند جدي است. در کرۀ جنوبي هم که پايين‌ترين نرخ زاد و ولد را در کشورهاي عضو سازمان همکاري و توسعۀ اقتصادي در منطقۀ آسيا اقيانوسيه دارد، صداي جنبش NoMarriage# (نه به ازدواج) بسيار بلند است. يک شبکۀ جديد به اسم اي‌ام‌آي‌اف («نخبگانِ بي‌تأهل، من دارم جلو مي‌روم»۸) بازتابي از همين حس‌وحال است. جاي تعجب ندارد که پيش‌بيني مي‌شود امسال تعداد فوت‌شدگان در کرۀ جنوبي بيشتر از تعداد متولدين باشد. در چين، زوج‌هايي را که تصميم مي‌گيرند بچه‌دار نشوند غالباً دينک مي‌نامند: «دو درآمد، بي‌بچه»۹. گزارش شده است تعداد زوج‌هايي که اعتقاد دارند بچه‌ها سبک‌ زندگي‌شان را محدود مي‌کنند و بس، در چين رو به افزايش است. واژۀ بي‌خيال مترادف اين دورنماي بي‌بچه شده است. در طول تاريخ، از زنان انتظار داشته‌اند که وقتي پا به بزرگسالي گذاشتند، مادري را بپذيرند و بچه به دنيا بياورند. اين انتظار هنوز رايج است. ولي هم‌اکنون نگاه منفي به مادري نيز به مصاف آمده است که مي‌گويد بچه‌‌دار شدن، بلندپروازي‌هاي زن را عقيم مي‌گذارد و کيفيت زندگي‌اش را مي‌کاهد. غالباً مي‌گويند که عامل بيگانگي جامعۀ قرن بيست‌ويکم با بچه داشتن، شوق زنان به استقلال بيشتر است. گاهي نيز اوج‌گيري روحيۀ ضد زادوولد را به نفوذ فمينيسم گره مي‌زنند. اين موارد شايد در تبلور حال‌وهواي ضد زادوولد نقش داشته باشند، ولي عوامل قدرتمندتر ديگري هم در کارند. يک اتفاق مهم آن است که نگاه به جنبه‌هاي شيوۀ فعلي اجتماعي‌شدن، به‌جاي آنکه ظرفيت کودکان در کسب استقلال را پرورش دهد، جوانان را تشويق مي‌کند که نسبت به «آسيب‌پذيري‌‌شان هوشيار» باشند فراواني از وجود بشر از دريچۀ بيماري رايج شده است. خصوصاً نوعي از اجتماعي‌شدن بر جوان‌ها اِعمال مي‌شود که آن‌ها را تشويق مي‌کند مسائل و مشکلات وجود (درد، سرخوردگي، فشار، اضطراب) را از دريچۀ روان‌شناسي ببينند. آن‌ها به گونه‌اي بزرگ شده و آموزش ديده‌اند که از فشارها يا تجربه‌هاي چالش‌برانگيز يا ناراحت‌کننده مصون باشند. شيوۀ فعلي اجتماعي‌شدن، به‌جاي آنکه ظرفيت کودکان در کسب استقلال را پرورش دهد، جوانان را تشويق مي‌کند که نسبت به «آسيب‌پذيري‌‌شان هوشيار» باشند. در چنين شرايطي، توجه جوان‌ها از شوق بزرگ شدن، به‌عهده‌گرفتن نقش‌هاي بزرگسالان، و پذيرفتن وظيفه و مسئوليت، به چيزهاي ديگر معطوف مي‌شود. اين يکي از دلايلي است که زنان (و مردان) جوانِ بيست‌و‌چند ساله مدعي‌اند که بچه نمي‌خواهند. آن‌هم هرگز. بي‌ترديد بعضي از اين جوان‌ها در بُرهه‌اي تغيير نظر مي‌دهند و تصميم مي‌گيرند بچه‌دار شوند. اما شيوۀ مطمئن و قاطعانه‌اي که در ابراز اميالِ ضد زايش خود دارند حاکي از آن است که هم‌اکنون معتقدند پرهيز از فشار پدر و مادر شدن کاملاً معقول و منطقي است. جنبش ضدانسان‌گرايانه عليه تولد يک دکترين ضدانسان‌گرايانه هم بر بيگانه‌شدن برخي اقشار جامعۀ غربي از مادري صحّه مي‌گذارد: اين دکترين، بشريّت را نه راه‌حل مشکلات دنيا، که علت اين مشکلات مي‌شمارد. در دهه‌هاي اخير، بخش عمده‌اي از جنبش محيط‌زيست‌گرا به سمتِ شعارهاي تندوتيزِ انسان‌گريز رفته است. به گفتۀ برخي از آن‌ها، انسان‌ها نوعي سرطان‌اند که به جان محيط‌زيست افتاده‌اند. پيروان مکتب بوم‌شناسي ژرف‌نگر۱۰ مدعي‌اند که بشريت از طريق ايدئولوژي انسان‌مَدار که طبيعت را منبع سود و فايده براي انسان مي‌شمارد، موجب تباهي سياره‌مان شده است. انسان‌ها غالباً در نقش انگل ترسيم مي‌شوند، و اين امر هم محدود به افراد تندرو و حاشيه‌اي نيست. مايکل ميچر، وزير سابق دولت حزب کارگر، گفت انسان‌ها نوعي «ويروس» هستند که تن زمين را مبتلا به بيماري مي‌کند. جيمز لاولاک، مبدع مشهور «فرضيۀ گايا»۱۱، مي‌گويد انسان‌ها «از برخي جهات شبيه نوعي ارگانيسم بيماري‌زا يا سلول‌هاي يک تومور يا غده رفتار مي‌کنند». متعاقباً، به گفتۀ لاولاک، تعداد ما افزايش يافته است و «گونۀ انسان اکنون چنان زياد شده که به ناخوشي جدي‌اي براي سياره‌مان تبديل شده». او نتيجه مي‌گيرد که «گايا از طاعون آدميان در رنج است». در غرب، لابي‌هاي کنترل جمعيت سرگرم انتقاد از آن‌هايي‌اند که خانواده‌هاي بزرگي دارند، چنان‌که برچسب «مسئوليت‌ناپذيري زيست‌محيطي» به آن‌ها مي‌زنند. با بچه‌دارشدن، خصوصاً اگر تعداد بچه‌ها زياد باشد، مثل يک جنايت اقليمي برخورد مي‌شود. شاهزاده هري، در آن نسخه‌اي از مجلۀ وُگ که همسرش مگان مرکل دبيرش بود، همين هفته اين ايده را اعلام کرد و وعده داد که تحت لِواي پايداري اقليمي فقط دو بچه بياورد. از اين منظر، يک انسان اضافه يعني يک عالَم انتشار بيشتر کربن. که ظاهراً به همين دليل بهتر است اين انسان‌هاي اضافه اساساً به وجود نيايند. به تعبير تراست جمعيت بهينه۱۲ (که نامش را به «جمعيت مهم است» تغيير داده است)، «يک آدم ناموجود هيچ رد پاي زيست‌محيطي‌اي ندارد؛ صرفه‌جويي او در انتشار کربن فوري و کامل است». و الآن با کنشگران تغييرات اقليمي مواجهيم که جنبش برث‌استرايک۱۳ را شکل داده‌اند. آن‌ها تصميم گرفته‌اند که «به‌خاطر وخامت بحران امروزه سلبريتي‌ها نيز اين ايده را تأييد مي‌کنند که بچه‌آوردن يک‌جور جنايت عليه محيط‌زيست است اقليم‌شناختي و بي‌عملي فعلي قواي حاکم در مواجهه با اين تهديد وجودي» فرزندآوري را کنار بگذارند. وب‌سايت اين جنبش اعلاميه‌هاي شخصي از جانب کساني را منتشر مي‌کند که فکر مي‌کنند به دنيا آوردن بچه خطاست. آلتا، ۳۹ ساله، مي‌گويد: اولويت شوهرم و من اين است که از آوردن يک بچۀ ديگر در شرايط تحمل‌ناپذير آينده از قبيل موج‌هاي گرما و خشکسالي پرهيز کنيم، خصوصاً که مي‌بينيم بچه‌ها همين امسال دارند در هند و پاکستان در نتيجۀ موج‌هاي گرما جان مي‌دهند. امروزه سلبريتي‌ها نيز اين ايده را تأييد مي‌کنند که بچه‌آوردن يک‌جور جنايت عليه محيط‌زيست است. مايلي سايرس مي‌گويد نسل هزاره «نمي‌خواهد توليد مثل کند چون ما مي‌دانيم زمين از پس اين بار برنمي‌آيد». البته جنبش برث‌استرايک افراطي‌ترين و حزن‌انگيزترين جلوه از اين فرهنگ ضدانسان‌گرايانه‌اي است که بر مَدار منفي‌نگري و بدبيني مي‌چرخد. آنچه ايشان را به اين نتيجه مي‌رساند که اگر آدم‌ها از بچه‌دارشدن دست بکشند دنيا جاي بهتري خواهد شد، صرفاً تعلق خاطر عميقشان به محيط‌زيست نيست، بلکه انسان‌گريزي‌شان هم در آن نقش دارد. در نگاه آن‌ها، بچه‌ها آلاينده‌هاي سياره‌اند. اين ديدگاه دقيقاً با همان حس‌وحالي جور درمي‌آيد که والدشدن را هدفي نامطلوب و «مشکل‌آفرين» مي‌بيند. تا همين اواخر، بچه‌ها لطف خدا و برکت زندگي شمرده مي‌شدند. اکنون، افراد زيادي مي‌گويند که بچه‌نداشتن لطف و برکت است. در نهايت، دليل اين بي‌ايمان شدن به روح بشر، نه اقتصادي است و نه زيست‌محيطي. بلکه موتور اصلي اين جنبش ضد زادوولد آن است که اين اقشارِ جامعه امروزه به سختي مي‌توانند معنايي براي زندگي بيابند. بازيابي اعتمادمان به روح بشر و فضايل قديمي بشري، بهترين پادزهر براي اين چرخش عليه بچه‌‌دار شدن است. منبع: وب‌سايت اسپايکد ترجمۀ: محمد معماريان
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره