طلاق عاطفی والدین؛ تهدیدی برای سلامت روان کودکان
ابتکار/ طلاق عاطفي نوعي جدايي بين همسران است که نمود بيروني چنداني ندارد و ممکن است بسياري از خانوادهها از درون به آن دچار شده باشند. معمولا زماني اتفاق ميافتد که رابطه ازدواج از کارکرد عاطفي خود خارج شده و علائق و هيجانات مثبت بين زوج از ميان ميرود و جاي خود را به احساساتي مانند خشم، دلزدگي، خستگي، عدم علاقه، نااميدي، سردي و حتي نفرت ميدهد. اين نوع از طلاق بهتدريج اتفاق ميافتد و در بيشتر مواقع زوج از بروز آن تا رسيدن به مراحل پيشرفتهتر آگاه نيستند. در اين موارد حتي مشاجره يا برخوردهاي فيزيکي که ممکن است تصوّر برخي افراد از وجود مشکل در روابط باشد نيز مشاهده نميشود که خود عامل سوءتفاهم از درک وجود مشکل در رابطه بين زوج است. معمولاً اين نوع طلاق در جوامعي که به هر دليل طلاق قانوني را تاييد نميکنند بيشتر بروز مييابد. نرخ طلاق عاطفي در ايران به علت برخي مسائل فرهنگي، وابستگي اقتصادي زنان، مسائل مربوط به حضانت فرزندان و غيره، بالا پيشبيني ميشود. طلاق عاطفي معمولاً مرحله قبل از طلاق قانوني است و درواقع عوامل پيراموني باعث تداوم چنين ازدواجهايي است نه عوامل پيونددهنده سالم مانند عاطفه، اعتماد، رضايتمندي و.... اما مانند مسائل ديگري که به تفاوتهاي فردي انسانها وابسته است، اظهارنظر درباره ترجيح يا عدم ترجيح آن بر طلاق قانوني کار سادهاي نيست و اين مسئله بايد براي هر زوج بهطور اختصاصي و با درنظرگرفتن مسائلي مانند کيفيت رابطه، ميزان مديريت تاثير احساسات منفي بر کيفيت زندگي فرزندان و ... بررسي شود. طبق تحقيقات اکثر فرزنداني که طلاق والدين را تجربه ميکنند، درصد بالاتري از مشکلات روانشناختي را نشان دادهاند. اما اين تحقيقات بيشتر بر روي موارد طلاق قانوني انجام گرفته است و کمتر به تاثيرات طلاق عاطفي والدين بر فرزندان پرداخته شده است. طلاق عاطفي مانند اقيانوسي عميق است که زير سطح آرام و صاف آن، جريانهاي شديد آب وجود دارد بهطوريکه ميتواند ماهرترين شناگرها را هم به درون خود بکشاند و غرق کند چه برسد به کودکان که هنوز ابتداييترين اصول شنا را هم نياموختهاند. والدين گمان ميکنند محيط امني براي فرزندان ايجاد کردهاند اما خانوادهاي ناشاد چگونه ميتواند فرزندي سالم تربيت کند. کودکان معمولاً در دريافت و تفسير نشانهها، مهارت زيادي دارند. به همين دليل فرزندان چنين خانوادههايي اکثراً در تحقيقات روانشناختي سطوح بالاتري از افسردگي، اضطراب، پرخاشگري، مشکلات رفتاري و همچنين کارکرد ضعيفتر تحصيلي را نشان ميدهند. کودکان اغلب طيف متفاوتي از مشکلات را بروز ميدهند و شدت و ضعف اين مشکلات در خانوادهاي که پدر و مادر فقط در حد رفع نياز با هم صحبت ميکنند، از هرگونه تماس فيزيکي پرهيز ميکنند يا از کودک به عنوان پيامرسان بين خودشان استفاده ميکنند در مقايسه با والديني که مدام يکديگر را متهم ميکنند، نقد منفي و تمسخر ميکنند متفاوت خواهد بود. در برخي کودکان مخصوصاً در سنين پايينتر ممکن است اضطراب جدايي، شبادراري، رفتارهاي پرخاشگرانه و يا افسردگي بروز يابد. در سنين نوجواني نيز ممکن است علائمي مانند رفتارهاي پرخطر، استعمال دخانيات يا مواد روانگردان، فرار از خانه و ... مشاهده شود. کودکان از سنين قبل از مدرسه، روابط بينفردي و مهارتهاي اجتماعي را از والدين ميآموزند و آنها را الگو قرار ميدهند لذا زوجهايي که فاقد اين کارکرد هستند، ممکن است آسيبهاي جبرانناپذيري به فرزندشان وارد کنند. از آنجا که والدينِ دچار طلاق عاطفي، هيجاناتشان را نسبت به روابط بين خودشان بهصورت ناسالمي مانند خشم، پرخاشگري، تمسخر، سکوت و ... نشان ميدهند و مشکلات عاطفي بين خود را حل نکردهاند، همين الگوها را براي حل مسائل در اختيار فرزندشان قرار ميدهند. در برخي موارد والدين کمبود نيازهاي عاطفي از سوي همسر را با متمرکز کردن عواطف خود بر فرزند و افراط در رسيدگي و محبت به او جبران ميکنند که باعث بروز اختلالات رفتاري مانند رفتارهاي وسواسگونه، اضطراب، احساس گناه و ... در کودک ميشود. گاهي نيز چنين رفتارهايي از سوي والدين موجب وابستگي افراطي کودک به يکي يا هر دو والد و در نهايت عدم توانايي در استقلال سالم کودک ميشود. آنها در اکثر موارد به دليل در دسترس نبودن الگوهاي هيجاني، عاطفي و رفتاري مناسب در تفسير و بيان احساسات و عواطف خود دچار عدم امنيت هيجاني ميشوند و در آينده شغلي، خانوادگي و روابط بينفردي با مشکل روبهرو شده و معمولاً خود نيز از تشکيل يک خانواده سالم ناتوان خواهند بود. آسيبپذيرترين عضو خانواده کودک است زيرا هنوز مهارتهاي لازم براي مقابله با فشارها و مسائل پيچيده زندگي را نياموخته و براي رشد و کسب اين مهارتها به والدين وابسته است و مسئوليت حفظ سلامت روان کودک بر عهده آنها است. لذا چه در مسير خاموش و سرد طلاق عاطفي يا مسير پرخشم و سخت طلاق قانوني که معمولا کودکان و سلامت روان آنها مغفول ميماند، کمک گرفتن از کارشناسان روانشناس ميتواند به کاهش بهينه چنين صدماتي بر سلامت روان خانواده کمک کند.