راه های کنترل هیجانهای منفی از زبان نوجوانان
خراسان/ «خودتو کنترل کن» از آن حرفهايي است که ميرود روي اعصاب آدم؛ بس که از زبان بزرگ ترها ميشنويم و بس که گنگ و مبهم است؛ خب چطوري خودم را کنترل کنم؟ در چه موقعيتهايي؟ چرا اصلا؟ اينها سوالهايي است که مهمانان اين هفته جوانه از خودشان و ما پرسيدند. «حسنا طاهري» و «سلما طبسي» 11ساله و «اسما طيراني» 12ساله پيشنهاد کردند درباره کنترل هيجانها صحبت کنيم. «محدثه مشجري»، کارشناس ارشد روانشناسي تربيتي هم در کنار ما بود تا بهمان کمک کند. دکمه خاموش من کجاست؟ سلما دلش ميخواهد بتواند خشم اش را توي مشت بگيرد: «بعضي وقتها آدم خيلي عصباني ميشود و روي حرفهايي که ميزند، کنترلي ندارد. براي من چندبار پيش آمده، هم دوستم ناراحت شده و هم خودم. هرکس طوري عصبانيت اش را نشان ميدهد؛ بعضيها دعوا ميکنند، بعضيها حرف بد ميزنند، من چيزهايي ميگويم که بعدا پشيمان ميشوم». اسما هم از عصبانيتي که تحت کنترلش نيست، شاکي است: «سر کلاس از معلممان سوالي ميکنم، بهجاي معلم بچهها جواب ميدهند، «مگه سواد نداري؟ يعني اينو نميدوني و...». اين کار خيلي عصبانيام ميکند و دادوبيداد راه مياندازم». حسنا دوست دارد مديريت کردن احساسِ ناراحتي را ياد بگيرد: «من خيلي زود گريه ميکنم. چندوقت پيش مامانم رفتهبود مسافرت و خيلي از دورياش ناراحت بودم. توي جمعي نشستهبودم که يکهو گريهام گرفت. دلم ميخواست بتوانم کنترلش کنم چون بعضيها بهم گفتند چقدر لوسي!» تا اينجا دوتا خشم داريم و يک غم که نميدانيم چه کارشان کنيم. سلما به نکته جالبي اشاره ميکند: «بهنظرم بعضي وقتها احساس شادي هم ميتواند باعث شود بقيه ازمان برنجند. خب بالاخره آدم با بعضيها لج است، از چندنفر خوشش نميآيد و با چند نفر هم دوست است. وقتي از نمره بد کسي که دوست اش نداري خوشحال ميشوي، خوشحاليِ بدي است و باعث ناراحتي ميشود». مشت دربرابر مشت؟ قبل از اينکه درباره احساسهاي ناخوشايند بيشتر حرف بزنيم، بياييد سر از کارِ اين خوشحاليِ ناراحتکننده دربياوريم. شادي مگر احساس مثبتي نيست؟ پس چرا گاهي باعث ناراحتي ديگران ميشود؟ فرق اين خوشحالي با خوشحاليِ مثبتي که ميشناسيم، چيست؟ حسنا ميگويد: «بعضي خوشحاليها جمعي هستند؛ مثلا وقتي تيم ملي ميبرد، خيليها خوشحال ميشوند». سلما حرف دوست اش را ادامه ميدهد: «يعني چيزي که باعث بهوجود آمدن اين احساس ميشود، مهم است». منظور بچهها اين است که احساسات چه مثبت و چه منفي، بستگي به موقعيت دارند. ازشان ميپرسم عصبانيت را هم در موقعيت مناسب ميشود بروز داد يا هميشه بايد جلويش را بگيريم؟ سلما جواب ميدهد: «بعضي وقتها بايد بروزش بدهيم وگرنه نميتوانيم از خودمان دفاع کنيم. مثلا اگر توي پارک همه يک بچه کوچک را پس بزنند و او واکنش نشان ندهد، تا صبح بايد براي سرسره سوارشدن صبر کند». حسنا ميپرسد: «اگر عصبانيت ات را به کسي که باعث اش شده بروز دادي ولي بهت توجهي نکرد، چي؟» سلما: «بهنظرم پاي يک بزرگ تر را بکشيم وسط». حسنا براي اينکه طرف مقابل را متوجه بديِ رفتارش بکند، مقابلهبهمثل ميکند. اسما ميگويد: «تا پارسال يک دوست صميمي داشتم که حرفهايم را به او ميزدم. حالا وقتي خيلي خشمگين ميشوم، معمولا به دوستهاي کسي که رفته روي مخم ميگويم ببينيد فلاني چه کار بدي کرد. ازشان ميخواهم بهش بگويند که ازدست اش ناراحتم». بپا بادکنک ات نترکه! تا الان فهميديم رفقايمان موقع خشمگيني چه واکنشهايي نشان ميدهند اما هنوز نميدانيم چه واکنشهايي درست است. «محدثه مشجري» توضيح ميدهد: «در کنترل کردن احساسات، مرحله اول اين است که احساسمان را بشناسيم و بدانيم چه اسمي دارد. مثلا من در امتحان نمره بدي گرفتهام؛ احساس بدي که تجربه ميکنم «خشم» است يا «حسادت» از اينکه دوستم نمره بالاتري از من گرفته است؟ مي توان اين کار را با تمرين ياد گرفت. مواقعي که حالمان خوب است، ميتوانيم نشانههاي احساسات مختلف را تصور کنيم؛ در موقعيتي قلبت تندتند زده، صورتت سرخ شده و دماي بدنت بالا رفتهاست. تو در آن موقعيت عصباني بودهاي. وقت ديگري احساس کردهاي چيزي به گلويت فشار ميآورد، در آن وقت ناراحت بودهاي. تمرين بعدي، بازي «سکه هيجان» است که در مدرسه هم ميشود انجامش داد. در اين بازي، احساسهاي مختلف را روي کاغذهاي دايرهاي مينويسيم. صندوقي درست ميکنيم و در طول روز، سکه هر احساسي را که تجربه ميکنيم توي آن مياندازيم. در پايان روز، صندوق را باز ميکنيم تا بفهميم آن روز چندبار ناراحت بودهايم، چقدر خوشحال و... . يکسري کارت هم درست ميکنيم که روي آنها کارها و چيزهايي را که باعث حال خوبمان ميشود، فهرست ميکنيم. اينطوري ميفهميم دربرابر هر احساس بد، بايد کاري انجام بدهيم نه اينکه به حال خودش رهايش کنيم؛ مثلا غلط است که وقتِ ناراحتي يک گوشه بنشينيم و فکر کنيم يا بخوابيم. امروز درباره احساس غم صحبت کرديم. يکي از کارهايي که دربرابر اين احساس ميشود انجام داد، «دوباره به دست اش بيار» است. يعني چي؟ غم معمولا با «از دست دادن» شروع ميشود. مثلا حسنا که دلتنگ مادرش است، ميتواند با يک تماس يا مثلا ديدن عکسها حس خوب ارتباط با مادرش را دوباره به دست بياورد. در اين جلسه درباره عصبانيت هم حرف زديم؛ نکته مهم درباره خشم اين است که اگر در موقعيت درست و دربرابر فرد درست بروز دادهنشود، ممکن است سر کس ديگري خالياش کنيم. اما با عصبانيت چه ميشود کرد؟ ترک کردن موقعيت، اولين کاري است که از دستمان برميآيد. اگر سر کلاس هستي، از معلم اجازه بگير و برو بيرون. آبي به صورتت بزن. قدم بزن و کمي نفس عميق بکش. اين کارها خشم را کمي آرام ميکند. گام بعدي حرف زدن است، يادت باشد که حرف زدن درست در لحظه عصبانيت کمکي نميکند. چطور خشممان را به زبان بياوريم؟ بهتر است بهجاي «تو منو عصباني کردي»، بگوييم «من عصباني شدم وقتي فلان کار را کردي». بعد هم راجع به اين صحبت کنيد که هرکدامتان چه کارهايي بايد انجام بدهيد تا حال طرف مقابل خوب باشد. کمک گرفتن از بزرگ ترها هم ميتواند مفيد باشد. بدون بحث و مشاجره و بدون حذف کردن تقصيرهاي خودتان از ماجرا، از يک بزرگ تر بخواهيد راهحلي بهتان پيشنهاد کند. البته گاهي ممکن است بزرگ ترها مسائل ما را درک نکنند يا کماهميت بهنظرشان برسد. در اين مواقع بهتر است اهميت موضوع را توضيح بدهي. مثلا بگويي چيزي که باعث خشم ات شده، سرِ کلاس و موقع تکليف نوشتن هم ذهن ات را درگير ميکند و حتما ميخواهي که حل شود. اما اگر دلت نميخواهد بزرگ ترها در جريان موضوع باشند، ميتواني از يک دوستِ خيرخواه کمک بگيري؛ کسي که لزوما از تو دفاع نکند بلکه دلش بخواهد رابطه دوستي دوباره شکل بگيرد. خشم، مثل بادکنکي است که اگر بهمرور بادش را خالي نکني، هي بزرگ و بزرگتر ميشود و با ترکيدن ناگهاني آسيب زيادي به بار ميآورد». عکس و تصوير سازي : ميثم دهقاني، سعيد مرادي نويسنده : الهه توانا