رویاهای کودکان را بشنویم
مادرشو/ رويا بيمعنا نيست، پوچ و عبث نيست. رويا پديدهٔ رواني کاملاً معتبري است. رويا تمهيدي است براي تحقق آرزو. همراه با رويا، همهٔ مشکلات زندگي در حالت بيداري به حالت خواب منتقل ميشوند؛ همه چيز جز آنچه ممکن است تا حدي باعث ايجاد سازگاري و مصالحه ميان شخص با زندگي شود. اما روياهاي کودکان چطور ساخته ميشود و از کجا ميآيد؟ کودک شما چقدر رويا ميبيند و شما چقدر به روياهايش گوش ميدهيد؟ وقتي انسان از معبري تنگ ميگذرد و ناگهان به نقطهاي مرتفع ميرسد که در آن سويش چند راه از هم منشعب ميشوند و هر يک از آن راهها چشماندازي باشکوه دارند، شرط عقل آن است که لحظهاي درنگ کند و ببيند از کدام مسير بايد راه را ادامه دهد؟ با اين توضيح، حالا کموبيش در موقعيتي مشابه براي درک رويا هستيم؛ رويا مثل نور کشفي ناگهاني بر ما تابيدن ميگيرد. «رويا بيمعنا نيست، پوچ و عبث نيست، در رويا فرض بر اين نيست که يک بخش از مجموع ايدههاي ما نهفته يا خفتهاند و بخشي ديگر آشکار و بيدار. رويا پديدهٔ رواني کاملاً معتبري است؛ در واقع، رويا تمهيدي است براي تحقق يافتن آرزو. ميتوان رويا را بخشي پيوسته از فعاليتهاي رواني قابل درک در حالت بيداري قلمداد کرد؛ رويا به واسطهٔ يک کنش فکري فوقالعاده پيچيده پديد ميآيد. اما درست در لحظهاي که قرار است از کشف اين حقيقت غرق شور و شعف بشويم، انبوهي از مسائل و مشکلات ما را احاطه ميکنند.» تحقق آرزوها به شکل رويا احتمال دارد براي برخي از خوانندگان در همين شروع اين سؤال پيش بيايد که اگر طبق نظريهٔ «رويا تحقق آرزو»، رويا تجلّي تحقق آرزو باشد، آيا روياهاي ناخوشايند و دردناک ما هم ريشه در تحقق يکي از آرزو و خواستههاي ما دارند؟ به اين ترتيب و با اين پرسش ذهن، ما فقط با مشکل پاسخ دادن به اين سؤال روبهرو نيستيم که روياهاي دردناک و هراسانگيز چگونه ممکن است نقش محقق کردن خواستهها يا آرزوهاي ما را ايفا کنند، بلکه به اين مشکل ميتوان مشکل دومي را افزود که ناشي از بحث فوق در باب مشکل کلي روياهاست، يعني چرا روياهايي که محتوايي خنثي دارند و با اين حال، مشخص ميشود که کارکردشان محقق ساختن آرزوها يا همان کامروايي است، معناي خود را بدون پردهپوشي آشکار نميکنند؟ اين مبحثي است که در آينده و در مطلبي ديگر به آن خواهيم پرداخت. پس الان به جاي فکر کردن به اين موارد، پيشنهاد ميکنم که فعلاً تمام اين مسائل را کنار بگذاريم و يک مسير واحد را در پيش بگيريم و دريافتههايمان از رويا را مرور کنيم. «ما دريافتهايم که رويا نمايانگر ميل و آرزويي است که تحقق مييابد. هدف بعدي ما بايد اين باشد که مطمئن شويم آيا اين تحقق آرزو، ويژگي عمومي همهٔ روياهاست يا صرفاً محتواي اتفاقي روياي خاصي است، چون حتي اگر به اين نتيجه برسيم که همهٔ روياها معنا و ارزش رواني دارند، باز هم بايد اين امکان را در نظر داشته باشيم که اين معنا ممکن است در تمام روياها يکسان نباشد.» زيگموند فرويد، پدر علم روانکاوي ميگويد: «تشخيص و اثبات اين امر که روياها اغلب نمود آشکار تحقق آرزو هستند کار سادهاي است؛ به همين دليل، ممکن است از خودمان بپرسيم که چرا زبان روياها از مدتها پيش درک نشده است؟ براي مثال، رويايي هست که هر وقت خودم بخواهم، به شکلي تجربي، ميبينمش. اگر من شبهنگام خوراکيهاي شوري بخورم، چند ساعت بعد از تشنگي از خواب بيدار خواهم شد و هر بار پيش از بيدار شدن، رويايي ميبينم که هميشه محتوايي يکسان دارد، يعني روياي نوشيدن آب. مقدار زيادي آب را جرعهجرعه مينوشم؛ اين آب مثل وقتي که گلوي آدم خشک است و نوشيدنياي خنک مينوشد، گوارا و لذتبخش است و بعد از خواب بيدار ميشوم و حس ميکنم که واقعاً تشنه هستم. دليل اين رويا تشنگي است، همان احساسي که پس از بيداري تجربهاش ميکنم. تمايل به نوشيدن، برآمده از همين احساس است و در رويا اين ميل من ارضا ميشود. بنابراين، رويا در خدمت يک کارکرد است.» شايد اين نمونهها ثابت کنند که اغلب و تحت پيچيدهترين شرايط، روياهايي وجود دارند که ميتوان آنها را صرفاً به مثابه روياهاي تحقق آرزو درک کرد، روياهايي که بدون پردهپوشي محتوايشان را آشکار ميکنند. اين روياها در بيشتر موارد کوتاه و سادهاند و با روياهاي مغشوش و پيچيدهاي که عمده توجه نويسندگان اين حوزه را به خود جلب کردهاند، تضادي خوشايند دارند. اما بررسي بيشتر اين روياهاي ساده، خالي از فايده نخواهد بود. معناي روياهاي کودکان فرويد معتقد است: «به گمان من، سادهترين روياها را در ميان کودکان ميتوان مشاهده کرد، کودکاني که فعاليتهاي روانيشان مسلماً به پيچيدگي فعاليتهاي رواني بزرگسالان نيست. روانشناسي کودکان براي روانشناسي بزرگسالان همان فايدهاي را دارد که بررسي ساختار يا روند رشد حيوانات پستتر براي تحقيق در باب ساختار راستههاي عاليتر حيوانات دارد. تا کنون براي استفاده از روانشناسي کودکان به اين منظور تلاشهاي آگاهانهٔ معدودي صورت گرفتهاند.» روياهاي کودکان خردسال اغلب معطوف بر تحقق آرزوهاي جزئي و کوچکاند و به همين دليل در قياس با روياهاي بزرگسالان، به هيچوجه قابل توجه نيستند. اين روياها نمايانگر مشکلي که بايد حل بشود نيستند، اما به عنوان دليل اثبات اين واقعيت که رويا، در جوهر ذاتياش، تحقق يک ميل يا آرزوست، بينهايت ارزشمندند. فرويد از ميان روياهايي که فرزندان خودش ديدهاند، چند نمونه روياي اينچنيني را مطرح ميکند. او ميگويد: «اگر بپذيريم که حرف زدن کودکان در خواب به حيطهٔ روياها مربوط ميشود، ميتوانم روياي ذيل را به عنوان يکي از نخستين روياهاي مجموعهام توصيف کنم: روياي توتفرنگي: «آنا» کوچکترين دخترم که در آن زمان ۱۹ ماهه بود، يک روز صبح استفراغ کرد و به همين دليل سرتاسر روز به او غذايي داده نشد. در طول شب، در خواب با هيجان و صداي بلند ميگفت: «آنا فرويد، دو... اَرنگي، دو... اَرنگي وحش، اولت، پودين!» کودک به اين شکل و با بيان نام خود، احساس مالکيتش را به رُخ ميکشيد؛ فهرست غذايش نيز قاعدتاً تمام چيزهايي را که از نظرش خوراکيهاي لذيذي ميآمدند دربرميگرفت؛ اين واقعيت که دو نوع توتفرنگي در فهرست او وجود داشت، مسئلهاي بود ناقض مقررات بهداشتي خانواده و اتفاق بنيادي آن که دخترم به هيچوجه آن را ناديده نگرفته بود اين بود که پرستارش گفته بود دليل ناخوشي او خوردن توتفرنگي زيادي بوده است؛ بنابراين، او در رويايش به خاطر اظهارنظر پرستارش، از او انتقام گرفته بود.» روياي سبد گيلاس: فرويد ادامه ميدهد: «به برادرزادهام که در آن زمان ۲۲ ماهه بود، گفته بودند که به مناسبت سالروز تولدم به من تبريک بگويد و يک سبد کوچک گيلاس هم به من هديه بدهد، ميوهاي که در آن دوره از سال کمياب بود، چون فصلش گذشته بود. اين وظيفه گويا از نظر اين بچه دشوار آمده بود، چون مدام تکرار ميکرد: «گيلاس توش»، و نميتوانستند مجابش کنند که آن سبد کوچک را رها کند. اما او خوب ميدانست که چطور غرامت بگيرد. اين کودک روز بعد از قربانياي که براي سالروز تولد من داده بود، با خوشحالي از خواب بيدار شد و جملهاي به زبان آورد که به حتم به يک رويا مربوط ميشد: «هرمان همهٔ گيلاسها رو خورد!» يک نتيجهگيري ساده براي روياهاي کودکان در تحقيقات علمي ممکن است راهحل يک مشکل، مشکلات ديگري ايجاد کند، اما افزوده شدن يک مشکل ديگر به مشکل نخست، اغلب نتيجهاي سودمند دارد؛ درست مانند اينکه فشردن دو فندق به هم و شکستن پوستهٔ هر دو با هم، راحتتر و بهتر از شکستن آنها به شکل جداگانه است. پس روياهاي بچههايمان را تفسير کنيم يا نکنيم، آنها را بفهميم يا متوجه معنيشان نشويم، تحقيق کنيم يا فقط گوش بدهيم، لازم و بهتر است که: خوابها و روياهاي کودکانمان را بشنويم. به آنها پر و بال بدهيم. بگذاريم با ما حرف بزنند. از خيالپردازيهايشان برايمان بگويند. هر قدر ميخواهند اغراق کنند تا تخيلشان زنده بماند. برچسبهاي قشنگي مثل «رويايي»، «روياپرداز» و خيالپرداز» يا عناويني مثل «خيالباف» و «خيالاتي» را از روي بار منفيشان به کودک نچسبانيم. وقتي کودک به واسطهٔ قدرت تخيلش چيزي را بازگو ميکند، او را با عنوان «دروغگو» يا عبارت «دروغ نگو!» نهي نکنيم. و يادمان باشد که نداشتن تخيل، اتفاقي دردناک براي تمام دنيا خواهد بود.