ماجرای دردناک فروش دختر در ازای مواد مخدر!
خراسان/ هيچ کس به اندازه خودم زجر نميکشد از اين که گرفتار اين ماده وحشتناک شده ام و قدرت بيرون آمدن از منجلاب اعتياد را ندارم و همچنان در عذاب هستم. وقتي به خاطر ميآورم که چگونه دخترم را فروختم تا... مرد ۳۸ ساله که در پي اعلام شکايت همسرش مبني بر ايجاد ضرب و جرح و نداشتن امنيت جاني به کلانتري احضار شده بود، در حالي که به شدت اشک ميريخت درباره سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعي کلانتري سيدي مشهد گفت: پدر و مادرم بي سواد بودند و همه تلاش خودشان را براي تامين مخارج من و هفت خواهر و برادر ديگرم به کار ميبردند. پدرم به امور کشاورزي مشغول بود و مادرم نيز خانه داري ميکرد، اما وقتي خشکسالي، کشاورزي در روستا را سختتر کرد ما نيز به حاشيه شهر مشهد مهاجرت کرديم. من هم مانند ديگر خواهر و برادرانم به تحصيل اهميتي نميدادم و پدر و مادرم نيز اصراري به ادامه تحصيل ما نداشتند به همين دليل در دوران ابتدايي درس و مدرسه را رها کردم تا بتوانم درآمدي داشته باشم. از آن روز به بعد مدام در کوچه و خيابان بودم و پدر و مادرم نيز کاري به رفت و آمدهاي من نداشتند. در اين ميان آرام آرام به دنبال رفاقت با جوانهاي خلافکار محله به مصرف مواد مخدر کشيده شدم. من هم مانند ديگر معتادان خودم را توجيه ميکردم که به صورت تفريحي مصرف ميکنم و هر زمان اراده کنم ديگر به آن لب نميزنم! خلاصه چند سال بعد عازم خدمت سربازي شدم در حالي که همچنان با دوستان خلافکارم ارتباط داشتم و هيچ کس بر رفتارم نظارتي نداشت. به مصرف مواد مخدر ادامه دادم تا اين که دوران سربازي ام به پايان رسيد و از آن روز به بعد بر ميزان مصرفم افزوده شد. البته آن زمان گاهي سر کار ميرفتم و توان خريد مواد مخدر سنتي را داشتم، ولي مقدار مصرفم به اندازهاي زياد شد که ديگر همواره پاي بساط بودم و فرصتي براي کار کردن نداشتم. پدر و مادرم که از ديدن وضعيت من رنج ميکشيدند تلاش کردند مرا از اين گرداب نجات دهند، اما فايدهاي نداشت. مادرم براي آن که راه درست زندگي را پيدا کنم پيشنهاد ازدواج داد. او معتقد بود وقتي مسئوليت يک زندگي به گردنم بيفتد همه چيز رو به راه ميشود و من مجبور ميشوم اعتيادم را کنار بگذارم، اما من در برابر اين هيولاي وحشتناک مورچهاي بيش نبودم و توان مبارزه با آن را نداشتم. خلاصه من با «سپيده» ازدواج کردم، بدون آن که او را از اعتيادم مطلع کنم. همسرم زماني متوجه اعتيادم شد که ديگر باردار بود و نميتوانست به خاطر فرزندش از من طلاق بگيرد. او با همه سختيها و بي پوليهاي من کنار آمد، ولي من نه تنها دست از اعتياد نکشيدم بلکه روز به روز بيشتر آلوده مواد افيوني ميشدم تا جايي که حدود سه سال قبل زماني که بهاي مواد مخدر سنتي به طور ناگهاني افزايش يافت من هم به مصرف شيشه و کريستال روي آوردم چرا که هر وعده مصرف آن در ابتدا کمتر بود، اما وقتي آلوده مواد مخدر صنعتي شدم ديگر به دره تباهي سقوط کردم و تيره روزيها و بدبختي هايم شدت گرفت تا جايي که حتي توان تامين هزينه يک بار مصرف مواد مخدر صنعتي را هم نداشتم. در وضعيت بسيار اسفناکي به سر ميبردم. همه دار و ندارم را براي مواد مخدر فروخته بودم. همسرم دو فرزندم را با کمکهاي پنهاني خانواده اش بزرگ ميکرد. در همين روزها بود که به فکر فروش دختر ۹ ساله ام افتادم تا بتوانم مقداري مواد مخدر تهيه کنم. از طريق واسطهها و خرده فروشان مواد مخدر وارد معامله با مردي شدم که مدعي بود همسرش نازاست و صاحب فرزند نميشود من هم براي آن که پول بيشتري بگيرم هر بار بهانهاي ميآوردم تا اين که بالاخره با هم توافق کرديم که من دخترم را در قبال مقداري مواد مخدر صنعتي به آن مرد واگذار کنم و او هم دخترم را به مکان نامعلومي ببرد، ولي در همين اثنا مادرم متوجه ماجرا شد و قبل از آن که دخترم را به آن مرد تحويل بدهم او را نزد خودش برد و سرپرستي اش را به عهده گرفت اگرچه مدتي بعد به خاطر همين موضوع به عذاب وجدان شديدي دچار شدم، ولي مواد مخدر صنعتي روح و روانم را تسخير کرده بود و من دست به هر کار خطرناکي ميزدم. اکنون نيز پس از هر بار مصرف شيشه يا کريستال دچار توهم ميشوم به گونهاي که خودم نميدانم دست به چه اعمال و رفتارهاي خطرناکي زده ام. وقتي به خود ميآيم که همسرم را تا سر حد مرگ کتک زده ام يا چاقو را زير گلويش گذاشته ام و ... شايان ذکر است، به دستور سرگرد قاسم احمدي (رئيس کلانتري سيدي مشهد) پس از انجام مشاورههاي روان شناسي در دايره مددکاري اجتماعي کلانتري اقدامات قانوني براي درمان اين جوان به عمل آمد.