logo

با ناکامی و شکست کودک چطور برخورد کنیم؟

منبع
اطلاعات
بروزرسانی
با ناکامی و شکست کودک چطور برخورد کنیم؟
اطلاعات/ هر کودکي در هنگام مواجهه با احساس ناکامي، نمادهاي رفتاري مخصوص به خود، شامل جيغ کشيدن، پرتاب کردن اشيا، پا کوبيدن، زدن والدينش و.. را دارد. وقتي والدين با چنين رفتاري از کودکشان مواجه مي‌شوند، دست و پايشان را گم مي‌کنند و نمي‌دانند براي کمک به عبور کودک از طوفان‌هاي هيجاني چه کاري بايد انجام دهند‎.‎در بسياري از کودکان، توانايي کنترل خود ‏‎(self control)‎، هنگام مواجهه با احساس ناکامي، در حدود سنين ۵ تا ۷ سالگي شکل مي‌گيرد، به اين معنا که کودکان در اين سن قادر به انتخاب واکنش معقول خود در برابر احساس ناکامي، به جاي رفتارهاي تکانشي، خواهند بود‎.‎ يکي از مشکلات مرتبط با ناتواني در مديريت احساس ناکامي، تبديل شدن آن به پرخاشگري و آسيب به خود يا ديگران است. در چنين وقت‌هايي والدين وارد صحنه مي‌شوند و تلاش مي‌کنند رفتار کودکشان را کنترل کنند. اما اين تلاش بسياري از اوقات منجر به تشديد تنش و وخامت بيشتر شرايط خواهد شد. در زير به برخي از اقداماتي که منجر به تشديد احساس ناکامي در کودک و مانع از شکل‌گيري مؤثر توانايي کنترل تکانه در او مي‌شود، و توصيه‌هايي پيرامون آنها، اشاره خواهد شد‎.‎ شناخت موقعيت‌هاي ناکامي اولين اقدامي که مي‌توان در مقابل ناکامي کودک انجام داد، شناخت اين ناکامي به اوست. ناکامي هيجان قدرتمندي است که مي‌تواند باعث ايجاد تغيير رفتار در کودک شود. اگر هم کودک در رفتارش تغييري انجام نشود يعني اينکه توانسته به توانايي تطابق در مقابل آن ناکامي دست پيدا کند. هنگامي که پيام «دليلي براي ناراحتي وجود ندارد» به کودک منتقل مي‌شود، همين موضوع مي‌تواند باعث کنترل احساسات کودک، آگاهي او به هيجاناتش و تلاش براي تغيير خود يا محيط پيرامون شود. بايد تاکيد کرد که احساس ناکامي، به خودي خود، مشکل ساز و مخرب نيست، بلکه ناتواني از شناخت و ابراز مؤثر آن، مي‌تواند باعث تغيير شکل آن، به صورت مخرب و مشکل‌زا شود. روش سالم بيان احساسات وقتي کودک احساس ناکامي را تجربه مي‌کند، به شدت به هم مي‌ريزد و در همان حين برانگيختگي و آشفتگي هيجاني را تجربه مي‌کند. در اين مواقع اگر والدين از تهديد، تنبيه يا طرد از محيط استفاده کنند، اين رفتار نتيجه عکس خواهد داشت. چرا که چنين رفتارهايي در غالب موارد باعث تشديد اين برانگيختگي و افزايش احتمال رفتارهاي تهاجمي مي‌شود. يکي از مهم‌ترين وظايف والد در چنين شرايطي، کمک به کودک براي يافتن روشي سالم براي بيان احساسات است. براي اين منظور، در عين يادآوري قاطعانه قوانين مثل «نبايد از دست‌هايت براي کتک زدن استفاده کني»، مي‌توان او را به فضايي براي تخليه هيجانات و بيان احساسات و خواسته‌ها، بدون آسيب زدن به خود يا ديگران دعوت کرد‎.‎ بردن کودک به محيطي امن کودک حس بدي درونش شکل گرفته و بدون فکر کردن به رفتارش در حال پرخاشگري‌ست. در اين مواقع منتقل کردن کودک به محيطي مناسب و دور کردن او از جمع بدون القاي احساس طرد و خارج کردن اسباب بازي‌ها و اجسام خطرناکي که کودک ممکن است از پرتاب کردن آنها استفاده کند، باعث جلوگيري از پيامدهايي مانند تجربه شرم به دنبال آسيب به ديگران، خواهد شد‎. دادن احساس امن به کودک هنگامي که کودک احساس ناکامي را تجربه مي‌کند، گفتن جملاتي به او مثل اينکه «واقعا نمي‌دانم با تو چه کار کنم»، «خستم مي‌کني»، اين پيام را به کودک منتقل مي‌کند که پدر يا مادر در برابر هيجانات دشوار و شديد او، احساس ناتواني و درماندگي مي‌کنند. چنين برداشتي مي‌تواند باعث احساس رهاشدگي و ناامني در رابطه و حس بيشتر احساس ناکامي در او شود‎.‎ منطقي عمل نکنيد بسياري از اوقات در برخورد با احساس ناکامي، کلافگي يا قشقرق در کودک، والدين شروع به تلاش براي حل آن با استفاده از استدلال و منطق مي‌کنند. کودک در اين مواقع در اوج احساسات است و منطق به هيچ عنوان راهگشا نيست. چرا که در چنين شرايطي کودک، بيش از هر چيز، نياز به حرکت والد به سمت احساس غم و درماندگي او در برابر شرايط غيرقابل تغيير و دريافت همدلي از سوي والد دارد‎. شريک کردن کودک در ناکامي بزرگسالان هنگامي که در واکنش به احساس ناکامي کودک، والدين تلاش مي‌کنند که توجه کودک را به سمت ناکامي‌ها و شرايط سخت خودشان در زندگي جلب کنند، اگرچه ممکن است تصور کنند که اين کار، تجربه‌هاي آموزنده‌اي را در اختيار کودک بگذارد، اما بايد دانست در اين شرايط حمايت از کودک و سوق دادن او به شناخت هيجانات خودش اولويت دارد. اگر او را در مشکلات و احساسات شخصي بزرگسالانه خود سهيم کنيد، همين امر باعث سردرگمي بيشتر، قرار گرفتن او در جايگاه مراقب و جابه‌جايي گيج کننده نقش‌ها مي‌شود. کودک را درک کنيم ‏ همه ما، در هر سني، احساس ناکامي را در موقعيت‌هاي مختلف تجربه کرده‌ايم. در مواقعي که هوش هيجاني‌مان به اندازه کافي رشد کرده باشد، توانسته‌ايم احساسمان را شناسايي کنيم و براي مراقبت از خود و ديگران مناسب‌ترين واکنش را نشان دهيم. اما براي يک کودک در سنين پايين‌تر از هفت سال و حتي در بسياري موارد تا حدود نه سالگي، تجربه همزمان احساس ناکامي و از آن طرف، توانايي مراقبت از شرايط پيرامون، بسيار دشوار و حتي غيرممکن است. بر اين اساس مي‌توان گفت، تا زمان تکامل سيستم عصبي و هيجاني کودک براي کنترل تکانه‌ها، توانايي والدين براي تنظيم احساسات و کنترل تکانه‌هايشان، نقش مهم‌تري در عبور کودک از طوفان‌هاي هيجاني دارد.‏
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره