دوچرخه سواری برای زنان، یک اعتراض پنهان است؟
وبسايت آسو/ کتاب «انقلاب؛ چگونه زنان دوچرخهسوار جهاني را تغيير دادند»، تاريخچه و بزرگداشتيست از نخستين زنان دوچرخهسواري که کارشان ابتدا نوعي بيانيهاي سياسي، سرگرمياي دوستداشتني و در نهايت اقدامي فمينيستي به شمار ميرفت.
کتابي که داستانهاي جالبي دربارهي دوچرخهسواران و گروههايشان در سراسر جهان را با خوانندگان در ميان ميگذارد. پس از گذشت بيش از يک قرن از رواج دوچرخهسواري، دوچرخه و فرهنگي که با خود پديد آورده به امري رايج تبديل شده است، اما اين فرايند، چالش بزرگي براي زنان بوده و حتي حالا هم فرهنگي به شدت مردانه دارد.
هانا راس، نويسندهي کتاب، تصويري به دست داده است از داستان زنان خارقالعادهي دوچرخهسوار و گروههاي زنانهي دوچرخهسواري آن زمان در سراسر دنيا، که هم اقتدار زنان دوچرخهسوار را نشان ميدهد، هم مشکلات کنونياش را.
هانا راس، که خودش دوچرخهسوار است، بسياري از زنان و دختران شگفتانگيز دوچرخهسواري را به ما معرفي ميکند که از قديم تا به امروز، مخالفتهاي بسياري را تاب آوردند؛ از اوايل دههي ۱۸۸۰، در مسابقههاي دوچرخهسواري شرکت کردند و دوچرخهسواري را نوعي مبارزه براي گرفتن حق رأي زنان ميدانستند.
علاوه بر اين، هانا راس در کتاب خود از زناني تجليل ميکند که در رقابتهاي دوچرخهسواري رکورد تازهاي ثبت کردهاند و خواستار برابري هستند، افزون بر دوچرخهسواران کشورهايي مثل افغانستان، هندوستان و عربستان سعودي که به زنان الهام ميبخشند تا جادهها، کورهراهها و هر جاي ديگر را از آنِ خود کنند.
اين کتاب با روايت سرگذشت زنان دوچرخهسوار، چالشي در برابر روايت مردانه از دوچرخهسواري، و تجليليست از ابتکار و درخشش زنان دوچرخهسوار در فرهنگي مردسالار.
برشي از کتاب
البته سيمون دوبوار تنها کسي نبود که زدن به جاده آن هم سوار بر دوچرخه، فريفتهاش ميکرد.
«وقتي پيادهروي ميکنيم، طبعاً به دشتها و درختزارها ميرويم. چه بر سرمان ميأيد اگر فقط در باغ يا پيادهرو قدم بزنيم؟» اين پرسش هنري ديويد تروا، شاعر و فيلسوف آمريکايي (۱۸۶۲-۱۸۱۷) شيفتهي پيادهروي را ميتوان چند دههي بعد از دوچرخهسواران هم پرسيد. تا جايي که ميدانيم، دوچرخهسواران هم صرفاً به پارکهاي محلي و خيابانها بسنده نکردند. به جاي آن، همزمان با رونق سفر و گردشگري در قرن نوزدهم، استفاده از دوچرخه براي کشف مقاصد دورتر، بهطور خاص در ميان طبقهي مرفه غرب اروپا و شمال آمريکا رواج يافت.
در اواخر قرن نوزدهم، دوچرخهسواري در زمان تعطيلات در خارج از کشور آنقدر محبوب شد که کمپاني تامس کوک شروع به عرضهي تورهاي دوچرخهسواري کرد؛ هر چند اغلب دوچرخهسواران بيباکتر ترجيح ميدادند که تنها و در مسيرهاي نامعمول سفر کنند. در سال ۱۸۹۰، عضويت در باشگاه تورهاي دوچرخهسواري چهار برابر شد و بسياري از اعضاي اين باشگاه به مناطقي سفر کردند که در غير اين صورت، هرگز گذرشان به آنها نميافتاد. روزنامههاي باشگاه مملو از اخبار سفرهاي داخلي يا خارجي بود، مزين به طرح يا عکسي سياه و سفيد، که الهامبخش کساني بود که به دنبال الگويي براي پيروي بودند.
ليلياس ممپل ديودسن، سردبير صفحهي «بانوان» روزنامهي باشگاه تورهاي دوچرخهسواري، بر اساس تجربهي شخصياش ميدانست که زناني که دوچرخهسواري آموختهاند، ناگزير «تشنهي سفرهايي طولانيترند، براي چشيدن لذت رفتن و رفتن و هرگز به عقب بازنگشتن» و با اين کار خود را «مثل کاشفي ميديدند که براي نخستينبار وارد کشور تازهاي ميشود و دنيايي را براي خودش کشف ميکند».
به همين شکل، بر تعداد کساني افزوده ميشد که از موهبت وقت کافي و پول فراوان برخوردار بودند و ميخواستند چند روز، چند هفته و حتي چند ماه را صرف رکاب زدن از جايي به جاي ديگر بکنند، از ميان مناظر و حتي کشورهايي که پيش از اين فقط در نقاشيها و کتابها ديده بودند. برخي از اين زنان نخستين زنان پيشگام دوچرخهسواري بودند که در کشورها يا نواحي مشخصي رکاب ميزدند و حتي در سال ۱۸۹۴ يکي از آنان به تنهايي دور کرهي زمين را رکاب زد؛ هر چند اکثر آنان نيازي نميديدند که براي ماجراجويي تا اين اندازه دور شوند.
حتي امروز هم که به لطف ارزاني و سهولت دسترسي به وسايل حمل و نقل شخصي ميتوان به همهي نقاط دنيا سفر کرد، همچنان سفر طولاني با دوچرخه نوعي ماجراجويي است. امکان کشف سرزمينهاي نو، آن جوري که با نگاه کردن از پنجرهي عقبي وسيلهي نقليه ممکن نيست. معناي دوچرخهسواري در شهر اغلب رفتن از جايي به جاي ديگر است، بيآنکه لازم باشد دربارهي امنيت يا مناسب بودن راه فکر کنيم. اما گردشي طولاني، پشت سر گذاشتن شهر به قصد سفري چندساعته يا چند روزه، سفري درست و حسابي به شمار ميرود.
مردم هنوز با دوچرخه به سفرهاي طولاني ميروند، ماهها و حتي سالها سراسر کشورها يا گوشه و کنار جهان را رکاب ميزنند. روشي متداول براي مقابله با فشار زندگي پرهياهوي مدرن. راهي براي احساس زنده بودن و در لحظه بودن. با بازگشتن به چيزهاي سادهاي مثل رکاب زدن در راهي گشوده. بعضيها چالش ميطلبند، بعضي به دنبال راه فرارند يا به خوديابي در ميانهي راه اميد بستهاند. حتي بعضي اميدوارند که رکورد تازهاي ثبت کنند يا مرزهاي استقامت بدني خود را بيازمايند.
جوليا بارينگ، نخستين زن رکورددار سريعترين سفر به دور جهان با دوچرخه، يعني دوچرخهسواري سريع که فرصت درنگ و مشاهده نميدهد، نوشته است که حتي وقتي داريد با زمان مسابقه ميدهيد، باز هم روي دوچرخه بودن مثل «حضور در يک فيلم است، آن هم در نقشي مهم و حياتي. کاملاً به محيط اطراف خود وابستهايد، بايد خوب تماشا کنيد و تمام حسهاي اطراف را به درون بکشيد.»
وقتي با دوچرخه به سفر ميروم شايد همهچيز را حس نکنم، اما بايد به محيط حساس و هوشيار باشم، نوعي هوشياري که هنگام استفاده از وسايل حمل و نقل عمومي به آن نيازي نيست؛ و اين سبب ميشود که ميزان آگاهيام از محيط به بيشترين حد خود برسد. حتي در مسيرهايي که به خوبي ميشناسم، هميشه چيز تازهاي براي ديدن هست. مثل مسيري که گاهي از لندن به سامرست ميروم تا خانوادهام را ببينم، از ميان جادههاي آرام برکشاير و ويلتشاير ميگذرد، و من هر پيچ جاده را بلدم و علائم مشخص مسير را پيشبيني ميکنم، مثل آن اسب سفيد برنزي که روي تپهها کندهکاري شده است، اما تازگيهاي خود را هم دارد.
بعضي اوقات اين تازههاي تماشايي فقط تغيير فصل از يک ماه به ماه ديگر است، گلهاي استکانيِ آبي روشني که در آوريل دور درختان جنگلي ميپيچند و شکوفههاي زالزالک و پامچالهاي شکفته در حاشيهي جاده و پرچينها، در ماه مه. اگر قرار بود فقط رانندگي کنم و بهجاي اين مسير، از بزرگراه ميرفتم، همهي اين چيزها را از دست ميدادم.
حالا در راه با دوچرخه از ميان مناظر ميگذرم و بيشتر احساس ميکنم که به محيط انس دارم و به آن حساسام، حتي اگر به اين معني باشد که گاهي مجبور شوم با بدترين هواي ممکن يا با ترافيک سنگين يا نقص فني دست و پنجه نرم کنم. هر چند بعد از هواي توفاني نيز حمام گرم بعد از آن، يک غذاي عالي يا نوشيدني که دوباره شما را زنده کند، در نهايت بسيار گواراتر و خواستنيتر از هر وقت ديگري است.