گوشه خانه می نشینم و مدام خود خوری می کنم!
اطلاعات/ هرچقدر روانشناسي مثبت بخوانيم، سخنرانيهاي انگيزشي گوش کنيم خودمان را از اخبار دور کنيم و سعي کنيم ذهنيتي مثبت نسبت به جهان اطرافمان بسازيم، بازهم قادر به فرار از احساسات ناخوشايندمان نيستيم.
حقيقت اين است که احساسات ناخوشايند ما، اجتنابناپذيرند و حتي ميتوانند نقش مهمي در افزايش سلامتي و تندرستي ما داشته باشند.
مطالعات روانشناسي به ما نشان ميدهند که تجربه و بيان کردن از احساسات مختلف، نشانهاي از بهبود تندرستي است و در مقابل، بينِ ناديده گرفتن يا فرار کردن از احساسات منفي و بهبود و افزايش تندرستي، رابطهاي وجود ندارد.
وقتي اجازه ميدهيم که احساسات منفي ما به منبعي از شرم و گناه تبديل شوند، سهوا کاري ميکنيم که اين احساسات بدتر شوند و مزاياي آنها را از دست ميدهيم.
در واقع، احساسات منفي ميتوانند کاتاليزور قدرتمندي براي تجربيات مثبت و موفقيتها باشند، البته اگر واکنش درستي به آنها نشان دهيم.
در اين مقاله ميآموزيم که چگونه از اين احساسات منفي به نفع خود استفاده کنيم و از آنها بهمنظور پيشرفت و افزايش سلامتي، بهره ببريم.
خشم منجر به خلاقيت ميشود
اخيرا پژوهشگران عادات ۱۰۰ فرد خلاق مشغول در حرفهاي خاص را مورد مطالعه قرار دادند و در اين بررسي از آنها خواستند تا به احساسات خود در آغاز و پايان هر روز، امتياز بدهند.
آنها به اين نتيجه رسيدند افرادي که روز خود را با احساسات منفي شروع کردند و آن را با احساسات مثبت به پايان رساندند، داراي بيشترين بازدهي خلاقيت بودند و بههمين ترتيب، مولدترين و پُربازدهترين روزها نيز، روزهايي بودند که با شکلي از احساسات منفي شروع ميشدند. در واقع آنها خشم خود را در جهت موفقيت در کار خود هدايت ميکردند.
در آزمايش ديگري، پژوهشگران متوجه شدند که احساسات منفي ميتواند به فرد کمک کند تا در زمان طوفان فکري، براي مدت طولانيتري تمرکز کند. وقتي حالت روحي بدي داريد، بهترين کار اين است که به مشکلي بسيار دشوار يا پروژه متوقف شده بپردازيد.
به احساسات منفي خود به ديد سوختي نگاه کنيد که ميتوانيد آن را در مسير رسيدن به خلاقيت بسوزانيد. احساسات منفي به شما کمک ميکنند تا مشکل را عميقتر بشکافيد و راهحلي متفاوت پيدا کنيد.
از دست دادن باعث قدرشناسي ميشود
شايد بارها با اين جمله روبرو شدهايد و حتي ممکن است آن را يک جمله زرد و کليشهاي دانسته باشيد. اما واقعيت و طبيعت آدمي اين است که بايد چيز مهمي را از دست بدهد، تا قدر داشتههايش را بيشتر بداند. در درازمدت، خسارتهاي طاقتفرسا ميتواند به کاتاليزور قدرتمندي براي حس قدرشناسي عميق و اميدوارکننده به زندگي تبديل شود.
لين هيوز، بنيانگذار کمپ منطقه آرامش براي کودکان داغدار ميگويد که از دست دادنِ پدر و مادر در سنين جواني، به او آموخت که قدردانِ موهبتهاي کوچک و بزرگي باشد که از تمام روابط موجود در زندگياش ناشي شدهاند.
هيوز در جايي نوشته است: «اين يکي از موهبتها و درسهاي از دست دادن است. من که گرد غم بر چهرهام نشسته بود، بهخاطر لحظاتي که داشتم و موهبتهاي غيرمنتظرهاي که [رابطههايم با ديگران] به من داده بودند، احساس خوشبختي کردم.»
غبطه خوردن منجر به پيشرفت ميشود
اين را از کودکي شنيدهايم که حسادت موجب ميشود که ما احساس کنيم، شخصيت يا داشتههاي ما بهنحوي ناقص و ناکافي است. هميشه ما را از حسادت نهي کردهاندو اما مرز باريکي بين حسادت و غبطه خوردن وجود دارد.
در حسادت نوعي بدخواهي است و در غبطه خوردن نوعي رسيدن به آن مطلوبي که در ديگري ديدهايم.
بر اساس مقالههاي علمي و روانشناسي وجود اين احساس (اگر به صورت غبطه خوردن باشد) ميتواند ما را تحريک کند تا پيشرفت کنيم.
بعد از اينکه متوجه شديد لزوما ديگران همه چيزهايي که شما تصور ميکنيد و خواهان آن هستيد را ندارند، گام منطقي بعدي اين است که بفهميد آنچه ميخواهيد، واقعاً چيست و شما به چه چيز غبطه ميخوريد؟
اگر شما بهطور مشخص بفهميد که آنها چه هستند و بپذيريد که چيزهايي که ميخواهيد، براي شما و براي ديگران به يک شکل رخ نميدهند، ميتوانيد تمام چيزهايي را که در زندگي ميخواهيد، داشته باشيد.
مقابله با شرم منجر به ترويج مهرباني ميشود
احساس شرم را همهمان در موقعيتهاي گوناگوني تجربه کردهايم. اما تابهحال به معناي شرم دقت کردهايد؟ شرم همان احساس ناخوشايندِ حقارت يا پريشاني است و در اين باور ريشه دارد که ما بهشکلي داراي کمبود هستيم.
حس شرم چيزي است که موجب ميشود تا از برقراريِ ارتباط با ديگران پرهيز کنيم، زيرا ميترسيم آنها عيبهايي را که سعي در مخفي کردنشان داريم، ببينند.
از موقع غليان اين حس خودمان را سرشار از کهتري ميبينيم و از ترک شدن و سرکوب شدن ميترسيم. ولي يکي از جنبههاي مثبت شرم اين است که ميتوانيم بر آن غلبه کنيم و ارتباط قويتري را با ديگران برقرار کنيم و نسبت به خودمان و ديگران، مهربانتر شويم.
براون ميگويد: «احساس شرم زماني ايجاد ميشود که من به اين باور برسم که تنها هستم. شرم زماني که از آن صحبت شود، دوام نميآورد. شرم در صورت وجود همدلي، از ميان خواهد رفت.»