نشانه های سوء استفاده های احساسی
بيتوته/ مردان سوءاستفاده گر معمولاً خودشان قربانيان نوعي سوءاستفاده هستند. علامت هاي يک مرد سوء استفاده گر ميتواند سواستفاده احساسي، کلامي، فيزيکي يا جنسي باشد.
انواع سوء استفاده
سوء استفاده ابعاد مختلفي دارد که مهم ترين آنها عبارتند از سواستفاده احساسي، فيزيکي و جنسي.
_ سوء استفاده احساسي( عاطفي، رواني يا هيجاني) در سه گروه پرخاشگري، انکار و ناچيز شمردن تقسيم مي شوند. هر کدام از اين انواع شامل تهديد، اهانت، سرزنش، مسخره کردن ، فحاشي، فرياد زدن و... مي شوند.
_ سوء استفاده فيزيکي شامل کتک زدن و هرگونه اعمال خشونت و آسيب فيزيکي است.
سوء استفاده جنسي به مفهوم انجام اعمال جنسي با اجبار و هنگامي که شخص ميل به انجام دادن آن را ندارد. تجاوز جنسي يکي از شکل هاي سواستفاده جنسي است.
چه کساني بيشتر مورد سواستفاده آدم ها قرار مي گيرند؟
اشخاص دهن بين، کمرو و خجالتي، افرادي که مهارت ابراز وجود و رفتار قاطعانه ندارند، بيش از هر کس ديگري مورد سوء استفاده قرار مي گيرند. اشخاص وابسته از نظر عاطفي به سايرين و افرادي که اعتماد به نفس پاييني دارند بيشتر طعمه اشخاص سوء استفاده گر مي شوند.
وجود اين ويژگي ها در بچه ها و زنان آنها را بيشتر در برابر اشخاص سودجو به خطر مي اندازد و بيشتر آنها را در معرض ابتلا به اختلال استرس پس سانحه قرار مي دهد. اغلب بچه ها پس از تجربه تلخ سوء استفاده جنسي به اين اختلال دچار مي شوند.
درد و رنج هاي سواستفاده عاطفي در حدي هستند که بسياري از اشخاص خودشان متوجه آن ميشوند ، با اين حال امکان دارد کسي انقدر در روابط عاطفي فرو رفته باشد که متوجه علايم و نشانه هاي سواستفاده عاطفي نشود. به همين جهت ما در اين نوشته علايمي از سواستفاده عاطفي خواهيم گفت.
بهبودي از سوءاستفاده احساسي به ميزان بهبودي از سوءاستفاده فيزيکي سخت است. سوءاستفاده احساسي سبب پايين آوردن اعتماد به نفس و بروز افسردگي مي شود. چنين مردي امکان دارد به شما بگويد که دوستتان دارد يا تغيير مي کند تا ترکش نکنيد ولي هرچه بيشتر تلاش کنيد وي را تغيير دهيد، کنترل بيشتري روي شما پيدا مي کند.
وعده هاي سرخرمن حالت عادي پيدا مي کند. حتماً به رفتار و اعمال او هم توجه داشته باشيد و نه تنها به حرفهايش. البته رابطه با چنين مرداني از همان اول اين چنين نخواهد بود. اگر چنين بود زنان بدون معطلي آن مرد را رها مي کردند.
علامت هاي مردان سوءاستفاده گر
- سو استفاده کنندگان شما را تحقير مي کنند، خوار و خفيف مي کنند، يا شما را در برابر ديگران مورد تمسخر قرار مي دهند.
- آن ها با گستاخي تمام شما را« احمق»،« بازنده»، يا با صفاتي بسيار زشت که نمي توان آن ها را در اين جا تکرار کرد، مي نامند.
- آن ها شما را متهم مي کنند که« خيلي حساس هستيد» تا شما را از گفته هاي خشونت آميزشان منحرف کنند.
- بعد از اين که سوءاستفاده انجام گرفت، ناگهان از شخصي خشن و عصباني به شخصي پشيمان و بامحبت تبديل مي شود.
- چنين مردي فکر نمي کند که مشکل دارد پس چرا بايد دنبال کمک باشد؟ وي تقصيرها و خطاهاي خويش را نمي پذيرد و آنرا به گردن بچگي يا عوامل خارجي مي اندازد.
- فرياد زدن، جيغ کشيدن و ناسزا گفتن ، رفتارهايي است که براي ترساندن و حقير و بي اهميت نشان دادن شما بکار مي رود. اين رفتار حتي ممکن است با مشت زدن و پرت کردن اشياء همراه باشد.
- شما حس مي کنيد که براي بيرون رفتن و يا تصميم گرفتن احتياج به اجازه داريد.
- آن ها به اخم متوسل ميشوند تا توجه ها را به خودشان جلب کنند و به آنچه مي خواهند برسند.
راه حل پايان دادن به بهره کشي احساسي چيست؟
بيشتر ناجي ها به جاي تعليم خويش فرمايي عاطفي، يعني اين که ياد بگيرند از خودشان مراقبت کنند، وقت و انرژي خويش را صرف نجات سايرين مي کنند. بخاطر داشته باشيم که شما نمي توانيد ناجي باشيد، مگر آن که باور داشته باشيد در درونتان يک قرباني داريد. با وجود اين، امکان دارد بنظر برسد که برخي از اشخاص تنها قرباني يا ناجي هستند.
در شکل افراطي، افرادي هستند که هميشه دچار گرفتاري هستند و شديداً احتياج به کمک سايرين دارند يا افرادي که زندگي شان بدون کمک به ديگران معنايي ندارد که بيشتر افراد ما اغلب به شکلي متعادل تر بين اين دو حالت در نوسان هستيم. ولي راه حل و راهکارها چيست:
حس درد را بشناسيم:درد وجود دارد ، پس براي دگرگون کردن درد، نخستين شرط اين است که آنرا انکار نکنيم. درد را بايد ديد، لمس کرد و دانست که درد از ما جدا نيست. براي درمان هر درد بايد مستقيم و بدون از دست دادن تعادل ذهن از بين درد عبور کرد. گاهي براي رسيدن به تعادل مجبوريم رشتهٔ وابستگي هايي را که خويش فرمايي عاطفي مان را از ما گرفته است از خود جدا کنيم.
مسوول دردهايمان باشيم:براي دگرگون کردن ذهن ناجي، ما خودمان بايد مسوول دردمان باشيم و با درونمان براي شفاي خودمان رابطه برقرار کنيم. هر وقت کسي را ديديد که درد دارد يا حس درماندگي مي کند، بدانيد که درد و درماندگي در شما هم هست. شما به کسي کمک نمي کنيد، مگر آنکه خود را شبيه وي بدانيد و همان حس درماندگي را در خودتان هم داشته باشيد.
از درون خودمان کمک بخواهيم:ناجي باشيد يا قرباني، بدانيد که انرژي درون شما از جاري شدن بازمانده است. براي نجات افراد ديگر بايد کمک کنيد تا آن ها بتوانند خودشان مشکلات خويش را حل کنند. تا هنگامي که ما يا افراد ديگر، يکديگر را راهکار مشکل يا مشکل ساز مي بينيم، انرژي دروني مان فرصت جريان يافتن پيدا نمي کند.
براي جاري کردن انرژي و کمک گرفتن ، ناجي و قرباني، هر دو بايد از درون خود کمک و راهنمايي بخواهند، زيرا ناجي نمي تواند ببيند و متوجه شود که خودش چه قدر نيازمند کمک است. شخصيت ناجي، آن قدر مشغول کمک کردن به افراد ديگر است که نمي تواند درد خودش را ببيند و هنگامي که متوجه عواطف خودش مي شود، آنرا با پيدا کردن ديگري و مراقبت از او مخفي مي کند.
از خودمان مراقبت کنيم:نجات دادن معمولاً الگويي ريشه دار است که از زمان بچگي با ماست. هنگامي که شما نقش ناجي را بازي مي کنيد، در واقع توان و قدرت شخصي را که نجاتش مي دهيد از بين مي بريد يا کاهش مي دهيد و از همه مهمتر ، شما از خودتان که تنها فردي است که ميتواند انرژي درونتان را به حرکت درآورد و وضعيت را تغيير دهد، مراقبت نمي کنيد.
عادت مراقبت از افراد ديگر را ترک کنيم:شما بايد بپذيريد که بنا بر عادت به افراد ديگر کمک مي کنيد، زيرا از اين که افراد ديگر شما را رها کنند وحشت داريد. معناي اين وحشت اين است که چنانچه من به نيازهاي سايرين جواب ندهم، آن ها مرا ترک خواهند کرد و من تنها مي مانم. گاهي کمک به افراد ديگر ريشه در ترس هاي ما از تنها ماندن دارد. حس طردشدگي، تنهايي و ديده نشدن سبب مي شود که ما گاهي نقش ناجي را ايفا کنيم.
خويش فرمايي عاطفي را انجام دهيم:شگفت انگيزتر اين که هر وقت ما از نظر عاطفي از خودمان حمايت و مراقبت مي کنيم، يعني خويش فرمايي عاطفي را انجام مي دهيم، افراد ديگر هم ديگر نقش قرباني يا آزاردهنده را براي ما ايفا نخواهند کرد.
براي سروسامان به وضعيت زندگي، به خود و درون خود برويم تا ببينيم چند وقت است که« خودمان» در انتظار ما، تنها آن جا نشسته است.
با اگاهي کمک کنيم و کمک بخواهيم:يادمان باشد هنگامي که قرار است به کسي کمک کنيم يا از کنار او بودن حس تعادل و شادماني کنيم، قرار نيست او را نجات بدهيم و هنگامي که به خودمان و او کمک کرديم، با ميل دروني اين کار را انجام داده ايم و از بي مهري ، تعلل در تصميم گيري يا نگرفتن يک نتيجهٔ معلوم از سوي طرف مقابل ناراحت نشويم و يادمان باشد که هنگامي که از کسي کمکي مي خواهيم، در واقع براي همان يک کار مشخصمان از وي کمک خواسته ايم و قرار نيست که او ما را نجات بدهد يا مسوول شکست هاي ما باشد.
روابط خويش را آگاهانه انتخاب کنيم:پس از يک دوستي يا رابطه، مي توانيم از وابستگي به آن رها شويم و هنگامي که رابطه اي سرانجامي ندارد و شايد تنها به يک وقت گذراني نه چندان مهم و گرانبها برايمان محدود شده، بهتر است به اين رابطه که نوساني از ديدن و نديدن، ميل و حسرت در آن نهفته است پايان دهيم.
از تغيير معيارهايمان نترسيم:بسياري از ما در برابر تغيير معيارها و محک زدن روابطمان ايستادگي مي کنيم، تا جايي که امکان دارد تن به هر نوع تحقير، توهين، بي احترامي ، ستم، فشار و استثماري در يک رابطه دهيم. نترسيم و راه نترسيدن را قدم به قدم و با کمک مشاوران آگاه ياد بگيريم تا در يک رابطهٔ بيمار نمانيم.